چگونه قاچاقبران افغانها را به اروپا میفرستند؟
۱۳۹۴ خرداد ۲۹, جمعهکوچه ریاست پاسپورت در شهر کابل جایی است که در آن میتوان جوانهایی یافت که برای رفتن به اروپا پاسپورت میگیرند اما هیچیک از آنها واقعیت را نمیگویند. برنامه قاچاقبران چنین است که نباید به کسی در مورد جزئیات سفر چیزی گفته شود. هیچ یک از اعضای شبکه قاچاقبران حاضر به گفتگو نمیشود.
به یکی از جوانهای منتظر در کوچه پاسپورت میگویم که میخواهم به اروپا بروم و دنبال قاچاقبر هستم. اوشماره تلیفون و آدرس یک قاچاقبر را به من میدهد. برای پیدا کردن دفتر این قاچاقبر در کوچه های پرخم و پیچ کابل به راه می افتم. دفتر این قاچاقبر در منزل پنجم یکی از ساختمانهای نوساخت کابل قرار دارد. زنگ دروازه را می زنم و می گویم که آدرس شما را از کسی از ریاست پاسپورت گرفته ام. به داخل رهنمایی ام می کند. اتاق ارهم و برهمی است و سه نفر نشسته اند.
بیشتر بخوانید: سفرنامه یک افغان از مهاجرت به اروپا
نگاه های این سه نفر به من دوخته شده است. من هم می گویم میخواهم به اروپا بروم. در اول منکر می شوند و می گویند که اشتباهی آمدهاید. میگویند چنین کارهایی را شرکتهای سیاحتی انجام میدهند. اما پس از چند دقیقه گفتگو وقتی متقاعد میشوند، یکی از آنها می گوید اگر واقعا میخواهی به اروپا بروی، باید شانزده هزار دالر آماده کنی.
یکی از این سه نفر می گوید: «ما قاچاقبر نیستیم، ولی کسی را می شناسم که این کار را انجام می دهد.» در مورد شیوه کار و تضمین رساندن به اروپا می پرسم. در پاسخ می گویند، قاچاقبر ویزای یکی از کشورهای اروپایی را آماده میکند و هر زمانی که این ویزا دریافت شد، باید 16 هزار دالر به قاچاقبر داده شود. چه مدت وقت میگیرد؟ حدود دو ماه.
دشواریهای سفر به اروپا: یا مرگ یا پیروزی
نامش قربان است و 22 سال دارد. دو بار قاچاقی به ترکیه رفته تا با گذشتن از آبها یونان خود را به اروپا برساند اما میگوید چون «شانس یاری نکرده» نتوانسته به اروپا برسد. او در هر دو بار از سوی پولیس ترکیه بازداشت و دوباره به ایران برگردانده شده است.
این جوان افغان دلایل بسیار زیادی برای ترک کشورش ارائه میکند. ناامنی و بیکاری بزرگترین دلایلی است که سبب شده قربان تمام خطرهای سفر قاچاقی را به جان بخرد و برای رسیدن به اروپا به ترکیه برود.
قربان میگوید برای اولین باری که تصمیم گرفت به اروپا برود، از افغانستان به صورت قاچاقی به ایران رفت زیرا در افغانستان پول کافی برای رفتن به اروپا نداشت و برای این که به هدفش برسد، چند ماه در ایران کار کرد و سپس قاچاقبری را پیدا کرد که در بدل 1500 دالر او را تا استانبول ترکیه میبرد.
دشواری سفر به اروپا برای این جوان افغان از کوههای ترکیه آغاز میشود. او میگوید: «ما را از راه وان بردند. چهار - پنج ساعت پیاده از کوه می رفتیم. بسیار دشوار بود. باید از کوههای پر برف پیاده می رفتیم. یکی از همراهان ما در همین کوهها به دلیل سرما جان سپرد. هیچ کسی نمیتوانست به او کمک کند. برادرش هم با ما بود؛ باور کنید برادرش نتوانست او را کمک کند.»
تحمل این مشقتها برای این جوان افغان نتیجهبخش نبود زیرا او میگوید پولیس ترکیه در منطقه وان او و سایر همراهانش را بازداشت کرد و پس از این که ده روز را در بازداشتگاه سپری کردند، دوباره به خاک ایران رد مرز کرد.
در چنگ دزدان
قربان میگوید وقتی پولیس ترکیه آنها را به خاک ایران رد مرکز کرد، او و حدود 40 تن دیگر از همراهانش به چنگ دزدان مناطق مرزی ایران افتادند. او میگوید دزدان پول میخواستند و برای رسیدن به این هدف، ده روز تمام به آنها نان ندادند و از انواع شکنجه و آزار استفاده میکردند تا پولشان را حصول کنند.
دزدان به این مهاجران بیخوابی میدادند و لت و کوب میکردند تا زودتر پول به دست آورند. قربان میگوید: «در ده روز فقط آب میدادند تا نمیریم.» او میگوید با گذشت هر روز آزار و اذیتها بیشتر میشد تا حدی که دزدان ناخنهای یکی از مهاجران بنگالی را با انبور کشیدند تا دیگران را بترسانند و از گروگانهای شان پول بگیرند. پس از آن مهاجران مجبور شدند از هر طریقی پول پیدا کنند و به دزدان بدهند.
قربان میگوید در هر دو بار سفر مشکلات فراوانی را تحمل کرده است: «دو بار با بسیار مشکلات به ترکیه رفتیم و برگشت خوردیم. از زندگی سیر آمده بودیم؛ میگفتیم یا مرگ یا پیروزی.»
این جوان افغان میگوید از همه دشواریهای سفر آگاه است و میداند که ممکن است در آبهای یونان غرق شود ولی این غرق شدن برای او بهتر از زندگی کردن در فقر و تنگدستی است.
عزم سفر سوم
این جوان افغان این روزها در کوچههای کابل سرگردان است تا پاسپورت بگیرد، بار دیگر به ایران برود و برای بار سوم «بخت خود را بیازماید.» قربان میگوید با قاچاقبر به تفاهم رسیده و تا یونان در بدل ده هزار دالر او را میرساند. او میگوید دو هزار دالر دارد و باقی مانده را قرض گرفته است. این سفر تا ایران قانونی است ولی از ایران تا یونان باید این مسیر به صورت قاچاق طی شود. قربان میگوید قرار است از مرز ترکیه تا یونان با قایق سفر کند و به مجردی که به یونان برسد، کسی که این مسافر را ضمانت کرده، ده هزار دالر را در افغانستان به قاچاقبر بپردازد.
سفرهای مصون تر
بیکاری و فقر دلیل همه افغانهایی که کشور شان را برای رسیدن به اروپا ترک میکنند نیست. ریحانه 25 ساله سند ماستری اش در رشته مدیریت تجارت از دانشگاه امریکایی افغانستان به دست آورده است. او صاحب یک کمپنی لوجستیک است و در سالهای اخیر توانسته پروژههایی را از «یواس آرمی» یا اردوی امریکا به دست آورد.
ریحانه میگوید تجاربی که از چند سال کار در افغانستان دارد نسبت به آینده ناامیدوار نیست و به دلیل این که یک دختر است نمیتواند مناسب با تحصیلش شغل مناسبی پیدا کند. او میگوید فعالیت برای یک دختر دشواریهای زیادی دارد: «به عنوان یک زن وقتی در جامعه پای میگذاری، چشمها به طرفت قسمی دیگر میبینند. تقاضاها متفاوت میشود. حتا در موضوعات کار؛ موضوعات کاری است اما توقعی که از من دارند، از یک مرد ندارند، کوشش میکنند همه مسایل را به مسایل جنسی بکشانند.»
اما راهی که این دختر افغان برای سفر به اروپا انتخاب کرده، مصونتر است. ریحانه میگوید با قاچاقبری توافق کرده که او را در بدل 25 هزار دالر به اروپا برساند. او میگوید قرار است قاچاقبر یک پاسپورت سفید را از یکی از کشورهای اروپایی به افغانستان بفرستد سپس با همین پاسپورت از کابل یا پاکستان به دوبی پرواز کند و از آنجا به آلمان برود.