آغاز نو برای خانواده های مهاجر سوریه در آلمان
۱۳۹۲ دی ۲۰, جمعهنم نم باران است و میدان بازی اطفال در پیش روی خانه خالی است. جنت مراد هم میل دارد پسرش را امروز به این میدان بازی ببرد. خانم مراد می گوید: «اینجا میدان های بازی زیادی وجود دارد». او در حالی که چشمان اش برق می زنند، می گوید اکنون همه چیزهایی را دارد که پسر حدود سه ساله اش از آن محروم بود. جان در ماه جنوری 2011 به دنیا آمد. نزدیک به دو ماه بعد از این در سوریه اعتراض ها علیه رژیم بشار اسد شروع شد که امروز به یک جنگ داخلی دوام دار تبدیل شده است.
آن وقت جنت مراد با جان پسرش و مصطفی خلیل در آن ناحیه شهر حلب زندگی می کردند که بیشتر ساکنان آن کردها بودند. خلیل مصطفی می گوید: «در آغاز این اعتراض ها صلح آمیز بودند، اما در پایان 2011 جنگجویان به آنجا آمدند». بنابراین، در ماه جنوری 2012 خانواده آن ها به لبنان کوچ کرد. یکی از دوستان آنها را در خانه ود جا داد، تا آن که پدر خانواده کار کرد و توانست خانه کوچکی پیدا کند. با این هم زندگی در آنجا دشوار بود. از آغاز جنگ تاکنون حدود یک میلیون سوریایی به این کشور همسایه فرار کرده اند. هجوم مهاجران به آنجا بسیار زیاد است. جنت مراد می گوید: «با ما رفتار خوب نمی کردند». یک خواهر خوانده اش را هنگامی از تکسی به بیرون پرتاب کردند که راننده تشخیص نمود او از سوریه آمده است. راننده به وی دشنام داد که بیکاری در لبنان تقصیر مهاجران سوریه است.
«اصلاً فکرش را هم نمی کردیم»
همین که مصطفی از دیگر سوریایی ها شنید که آلمان پناهجویانی را از کشورش قبول می کند، ابتدا اصلاً باور نمی کرد. سرانجام او نیز به کمیساریای عالی پناهندگان ملل متحد رفت و نامش را برای سفری به خارج ثبت کرد. خانواده او خوشبخت بود و از جمله نخستین پناهجویانی شمرده می شوند که طبق برنامه حکومت آلمان توسط هواپیما به این کشور آورده شدند. مصطفی می گوید: «همین که هواپیما را دیدم باور نمی کردم که ما به چنین امکانی دست یافته ایم». همسرش نیز به نشانه تایید سر تکان می دهد. در کل جمهوری فدرالی آلمان 10 هزار پناهجو را از لبنان به آلمان می آورد. تا حال نزدیک به 2000 تن شان به اینجا آمده اند.
پس از دو هفته ماندن در اردوگاه پناهجویان در معبر مرزی "فِرید لند"، خانواده آن ها به شهر کِیل آورده شدند. چون که در اینجا والدین و خواهر مجرد جنت مراد نیز زندگی می کنند. آن ها چند ماه پیش تر از جنگ داخلی فرار کرده بودند، اما آن ها خود شان آمده اند. گیونی توران از انجمن رفاهی "ای دبلیو او" در کیل می گوید: «در این جا از یک سو خانواده ای با امتیاز داریم، از سوی دیگر می بایست برای مدت طولانی تشویش قبولی پناهندگی را داشت». خلیل مصطفی و جنت مراد به حیث پناهنده شمرده نمی شوند، بلکه در عین زمان اجازه اقامت و حق کار دارند. این یک برخورد نامتوازن است که غالباً مورد انتقاد قرار می گیرد. تورستن دویرینگ، معاون مسئول امور پناهجویان در شلزویک هولشتاین، تقاضا می کند همه پناهجویان به زودی کار کنند و باید شامل کورس زبان گردند. دویرینگ که خود بیش از 20 سال برای حقوق پناهجویان تلاش کرده است، می افزاید: «قبولی پناهجویان یا مهاجران وظیفه کل جامعه است».
گیونی توران در انجمن رفاهی (ای دبلیو او) مسئول مشورت دهی به مهاجران است و از خانواده های مهاجر مراقبت می کند. علاوه بر این او به "جاب سنتر" یا مرکز کاریابی یا دفتر خارجی ها درخواست ها را تهیه و تقدیم می کند و یا اینکه جمع آوری اعانه مانند لباس و سامان بازی را سازماندهی می کند. توران می گوید: «ما پرداخت عین مبلغ مالی پیش پرداخت را درخواست کرده ایم، تا خانواده ها هرکدام سرانجام بتوانند مواد خوراکه شان را خریداری کنند». او همچنان کمک می کند تا برای تکمیل اثاثه آپارتمان های کوچک مانند میز، چوکی و الماری پیدا کند.
نگرانی از اخبار جنگ در حلب
جان کوچک در روی زمین با بازیچه هایش بازی می کند. جنت مراد و خلیل مصطفی به این کودک خانواده شان می نگرند و می خندند. پدر جان از وضعی که در سوریه و لبنان بود، احساس اندوه می کرد. او می گوید: «می دانستیم که اطفال دیگر سامان بازی دارند و ما نمی توانیم برای جان تهیه کنیم». از این جهت در آلمان بسیار راضی اند. طبعاً خانمش نیز خوش است، چون بالاخره طفلش را در فضای امن می بیند. جنت مراد می گوید: «قبلاً خلیل مصطفی بسیار عصبانی بود، من فکر می کنم در اینجا او آرام شده است». جنت مراد می خواهد اکنون به وی زندگی ای را نشان بدهد تا آن صحنه های جنگی را که شاید در خاطرش داشته باشد، فراموش کند. جنت مراد از سرگذشت خود در سوریه حرفی نمی زند. تنها در حاشیه مسائل به آن ها می پردازد و می گوید که دو تن از دوستان اش کشته شده اند و او خودش نتوانست تحصیلات اش را پیش ببرد، زیرا از خانه بیرون رفتن بسیار خطرناک بود. گیونی توران می گوید: «آنها دچار ضربات روحی جنگی اند، اما شاید در اینجا این ضربت های روحی را از خود بیرون بکشند، قبل از همه به خاطر این که در اینجا باید کار زیاد انجام دهند، اما این خاطرات، برخی اوقات شدت می گیرند و در آن صورت می بایست با خانواده جهت تداوی روحی شان همراهی نمود».
در حال حاضر شوهر جنت مراد، قبل از همه نگران والدین اش می باشد که هنوز در حلب اند. پیوسته اخبار جنگ از این شهر می رسد که در شمال سوریه قرار دارد. او می گوید: «آرزو دارم که آن ها به آلمان آمده بتوانند». او شنیده است که چنین کاری هنگامی ممکن می شود که او بتواند کاری پیدا کند و پول کافی به دست بیاورد. با این هم پیش از آن که این مرد 29 ساله در آلمان کار کرده بتواند، باید زبان را یاد بگیرد. علاوه بر این او و خانم اش در حال حاضر در یک کورس ادغام به جامعه آلمان می روند. اتمام این کورس ماه ها را در بر می گیرد. پسر شان باید هرچه زودتر به کودکستان برود، تا به این ترتیب بتواند با کودکان دیگر یک جا باشد. او در کودکستان زبان آلمانی را زودتر از والدین اش یاد می گیرد. به هر صورت اکنون یک جشن خانوادگی در پیش رو است. تا چند روز دیگر سالگره جان فرا می رسد. خلیل می گوید: «تا حال ما هرگز نتوانسته بودیم سالگره او را تجلیل کنیم».