1. رفتن به محتوا
  2. رفتن به مطالب اصلی
  3. رفتن به دیگر صفحات دویچه وله

اجرای نمایشنامه «رویای شب نیمه تابستان» در کابل

۱۳۹۱ مرداد ۹, دوشنبه

دانشجویان دانشگاه کابل نمایش «رویای شب نیمه تابستان» را که از مهمترین نمایشنامه های شکسپیر است، در ماه جولای به روی صحنه بردند. در پس داستان این کمدی، مسایلی مطرح می شوند که بی ارتباط با مسایل امروز افغانستان نیستند.

https://p.dw.com/p/15gS2
عکس: DW

داستان نمایشنامه که در آتن اتفاق می افتد، از این قرار است: تسوس، دوک شهر آتن، تصمیم دارد در نیمه تابستان، شبی که قرص ماه کامل می شود با زن زیبایی به نام هیپولیتا ازدواج کند. بنابراین تسوس به رییس تشریفات و جشن و سرورهای دربار فرمان می‌دهد تا برنامه‌ای بریزد که آن شب جوانان آتنی به عیش و نوش به پردازند.

آلبوم عکس را اینجا تماشا کنید.

این خبر در میان جوانان شهر آتن شور و شوق خاصی را ایجاد کرده و هر کدام را درگیر ماجراهای عشقی می کند. از این میان، دو پسر و دو دختر جوان در یک مربع پیچیده ی عشقی قرار می گیرند و اکثر ماجراهای نمایشنامه به دور آنان می چرخد. هر دو پسر، عاشق یکی از دخترها هستند و برای به دست آوردن او رقابت می کنند. از میان دخترها اما، یکی عاشق کسی است که او به وی علاقه ندارد و دیگری عاشق کسی است که پدرش با وصلت آنان مخالف است. در هر دو صورت، زنان نمایش قربانیان عشق هستند.

هلنا و نجیبه

هرچند دلدادگی و دلربایی و رقابت و رفاقت به عنوان درونمایه های اصلی نمایش «رویای شب نیمه تابستان» برای هر فرهنگ و مردمی قابل درک و دانستنی است، ولی مسایل خاصی در این داستان آتنی دیده می شود که به شکل جالبی به برخی از جنبه های فرهنگ افغانی شباهت دارد؛ از آن جمله، پدرسالاری سلطه گر که زن قربانی همیشگی آن است.

هلنا زن زیبای آتنی، عاشق یکطرفه ی مردی است به نام دمتریوس. او در صحنه یی که از بی توجهی دمتریوس به تنگ آمده است می گوید: «تو در معبد و شهر و صحرا به من آسیب می رسانی. اف بر تو ای دمتریوس که ستمگری تو بی حرمتی به جنس زن محسوب می شود. اما ما نمی دانیم که چگونه برای عشق بجنگیم. ما ساخته شده ایم که معشوق باشیم، نه این که عشق بورزیم».

به نظر می رسد که دیالوگ فوق جان اصلی نمایشنامه است. شکپیر با این چند کلمه تصویر ازلی زن همچون موجود همیشه معشوق را ترسیم می کند. معشوقی که مفعول و منفعل است و باید همواره منتظر باشد تا مردی او را برگزیند، انسانی که خود اختیار انتخاب ندارد، باید پدرش برای او تصمیم بگیرد که به چه کسی عشق بورزد. یک کودک خوشحال و سر به راه، یک بازیچه ی لطیف، برای سرگرمی مردان.

شکپیر در پس صحنه های کمیک نمایشنامه اش، پرده از چهره ی فرهنگ پدرسالار بر می دارد و نشان می دهد که چگونه زن قربانی همیشگی بازی های عشقی است. به همین دلیل، با آن که فضای نمایش «رویای شب نیمه تابستان» بسیار اروپایی است، ولی باز هم وجوه تشابه زیادی به فرهنگ امروزی افغانستان دارد که خشن ترین نمونه از پدرسلاری مذهبی-قبیله یی منطقه است.

درست چند روز قبل از اجرای این نمایش در کابل، کمی دورتر از پایتخت در دره غوربند، مردانی که تصور می شود به گروه طالبان تعلق داشته اند، زنی را به جرم داشتن رابطه ی عاشقانه به رگبار بستند. تصاویر ویدیویی قتل نجیبه زن 22 ساله غوربندی، تمام جهان را تکان داد و صدها نفر در کابل در اعتراض به این عمل دست به مظاهره زدند.

به گفته ی مقام های حکومتی، یک فرمانده طالبان همرای این زن برای مدتی رابطه داشته است و بعد برای حفظ آبرویش زن را کشته و می گوید او با یک مرد دیگر در رابطه بوده است. بسیاری ها به این عقیده اند که طالبان در آن دخلی نداشته اند، این مردان تفنگی قریه بوده اند که به کمک ملا حکم اعدام نجیبه را صادر و اجرا می کنند. طالبان نیز مسوولیت این حادثه را به عهده نگرفته اند. اگر معلوم شود که این عمل از سوی مردم قریه انجام شده است و طالبان در این ماجرا دستی نداشته اند، باید حتا بیشتر نگران شد.

شکپیر وقتی نمایشنامه ی «رویای شب نیمه تابستان» را در لندن می نوشت، هیچگاه فکر نمی کرد که صدها سال بعد و هزاران کیلومتر دورتر از اروپا در یک کشور اسلامی، در حالی که نمایشنامه اش را در یک نیمه تابستان گروهی به روی صحنه اجرا می کنند، گروهی دیگر زنی را در ملاء عام تیرباران می کنند. نجیبه برخلاف هلنا نمی دانست که زن در فرهنگ مردسالار برای عشق ورزیده شدن ساخته شده است و نه عشق ورزیدن.

تیاتر دانشگاهی

این نمایش که به بازیگری دانشجویان تیاتر دانشگاه کابل و به کارگردانی صلاح الدین سمندری یکی از استادان دیپارتمنت تیاتر این دانشگاه اجرا گردید، تولید مشترک هنرمندان نارویژی و افغان است. یک تیم از هنرمندان نارویژی در صحنه پردازی، صدا، و دراماتورژی نمایش سهیم بوده اند و حتا یک تن از آنان به نام پیتر کریستاینسن به عنوان مربی، آقای سمندری را در پیشبرد امور کارگردانی این نمایش رهنمایی کرده است.

برخلاف تراژدی غوربند، کمدی آتنی «رویای شب نیمه تابستان» پر است از لحظه های شاد و مفرح که بازیگران جوان این اثر، توانستند البته قسمتی از آن را در اجرای شان به نمایش بگذارند.

با آنکه در بازیگری کاستی هایی دیده می شد، ولی اجرای طاهره هاشمی در نقش هلنا و محمد جمعه مظفری در نقش باتام، روان تر از دیگران بود. خانم هاشمی با آنکه شاگرد صنف اول دیپارتمنت تیاتر است، 5 سال سابقه بازیگری در تیاتر را دارد. او سال گذشته یک نمایش یک ساعته پانتومیم را به صورت یک نفره در فستیوال تیاتر اجرا کرد که بسیار مورد توجه قرار گرفت. آقای مظفری، بر خلاف چهره و چشمان بیرون صحنه اش که اندوه نامعلومی در آن مشهود است، بر روی صحنه، در ترجمه احساس کمیک نمایش بسیار موفق بود و بیش از هر بازیگر دیگری، تماشاچیان را خنداند.

از دیگر بازیگران نمایش، خدیجه درمان، فریبا نبی زاده، احمدضیا ساحل، عارف سادات، زین العابدین سروری، حلیمه هاشمی، میلاد فرخ و مریم صافی بودند که فقط سه نفر آخری از جمله محصلین دیپارتمنت تیاتر نیستند.

شکسپیر مانند برخی دیگر از نمایشنامه هایش، در «رویای شب نیمه تابستان» نیز از ترفند بازی در بازی استفاده کرده و دو بازیگر تیاتر دوره گرد را در ماجراهای نمایشنامه دخیل کرده است. محمد جمعه مظفری و مریم صافی به شکل تحسین برانگیزی نقش این دو بازیگر دوره گرد را اجرا کردند.

از دیگر مسایل قابل توجه در این نمایش، میزانسن و طراحی صحنه خلاقانه ی اثر بود که با وجود نامناسب بودن سالون، دست اندرکاران اثر توانسته بودند یک فضای نمایشی قابل قبول را ایجاد کنند.

همیشه برای بازیگران افغان تلفظ زبان فاخر ادبیات کلاسیک اروپایی که معمولاً توسط مترجمین ایرانی به فارسی برگردان شده اند یک مشکل بوده است. یکی از ضعف های اجرای این نمایش نیز همین نکته بود. به خاطر ناآشنایی تیم کارگردانی و بازیگران با ادبیات کلاسیک، طنز ظریف و شاعرانه ی شکسپیر در نمایش گم شده بود. فقط طاهره و خواهرش حلیمه هاشمی و مریم صافی که تجربه ی زندگی در ایران را داشته اند در ادای دیالوگ ها راحت تر بودند.

نسل نو

با وجود این همه، تماشای بازیگران جوان دختر و پسر افغان در حال اجرای نمایش شکسپیر در کابل تجربه ی امیدوارکننده یی است که ظهور نسل نوینی از هنرمندان تیاتر را در کشور نوید می دهد. نسل گذشته ی هنرمندان تیاتر کشور تقریباً همه یا آواره شده اند، یا با تیاتر خداحافظی کرده اند و یا فوت کرده اند. قادر فرخ یکی از بازماندگان آن نسل است. او در روز نمایش آمده بود تا بازی میلاد فرخ پسر جوانش را روی صحنه ببیند. آیا پسر جای پدر را در تیاتر افغانستان گرفته می تواند؟ این سوالی است که همه امیدوارند جواب آن مثبت باشد.

هنرمندان نوظهور تیاتر، تلاش می کنند رابطه یی بین صحنه ی زندگی و صحنه ی تیاتر ایجاد کنند. بهترین نمونه اش همین نمایش است که سعی شده است بخشی از داستان زنان افغان را از زبان شخصیت های شکسپیر بازگو کنند. زنانی که حق تصمیم گیری درباره زندگی شان ندارند و حتا مردان به جای آنها تصمیم می گیرند که باید چه احساس عاشقانه یی داشته باشند.

افغانستان در دنیا به عنوان کشور عشق ممنوع شهره شده است. صدها زن جوان به دلیل عشق به یک مرد و فرار از خانه در زندان های کشور محبوس هستند. چندی پیش یک تلویزیون آمریکایی مستندی از این زنان عاشق و محبوس نشر کرد به نام «جرایم عاشقانه کابل». برخلاف شخصیت های کمدی شکسپیر که هر یک به دلداده های شان می رسند و داستان شان پایان خوشی دارد، قصه های عشاق افغان، به خصوص زنان عاشق، کمتر به این خوشی به پایان می رسد و چه بسا عاشقان نگون بختی که پایان قصه ی شان به جای حجره ی عروسی، به اتاق زندان ختم می شود.

ظاهراً بسیار وقت خواهد گرفت تا مقام های حکومت و حاکمان شریعت در کابل به این نتیجه برسند که نباید کسی را به خاطر عاشق شدن مجازات کرد. این مردان باید گاهی به توصیه رانندگان تاکسی کابل نیز توجه کنند که در پشت موترهای شان نوشته اند: «عاشقی که گناه نیست!»

نویسنده: م. علی کریمی
ویراستار: عارف فرهمند

این نمایش که به بازیگری دانشجویان تیاتر دانشگاه کابل اجرا گردید.
این نمایش که به بازیگری دانشجویان تیاتر دانشگاه کابل اجرا گردید.عکس: DW