1. رفتن به محتوا
  2. رفتن به مطالب اصلی
  3. رفتن به دیگر صفحات دویچه وله

«تا عشق ره به کوچه و پس کوچه وا کند»

نادیه فضل
۱۳۹۹ شهریور ۱۴, جمعه

تا زنده بود از عشق سرود و نوشت. دکتر حمیرا نکهت دستگیرزاده شاعر نامدار افغانستان پس از تحمل بیماری سرطان سرانجام امروز جمعه به ابدیت پیوست. شاعری که مرزهای جنس و ملیت را عبور کرد و از سکوی بلند آزادگی، عشق را می‌سرود.

https://p.dw.com/p/3i0s1
Afghanistan Schriftstellerin Dastagirzada
عکس: DW

دکتر حمیرا نکهت دستگیرزاده به تاریخ ۲۶ ثور ۱۳۳۹ خورشیدی در شهر کابل به دنیا آمد. او از سال ۱۹۹۹ میلادی همراه با همسرش محمد عمر عدیل و دو فرزندش هریوا نکیسا و هژیر سینا در هالند زندگی می‌کرد.

در آغوش خانواده با نخستین پله های شعر آشنا شد. مادرش روانشاد عزیزه خدیجه فیضی و پدرش روانشاد دگروال غلام دستگیر مجیدی از نخستین آموزگاران او در عرصه شعر و ادبیات بودند.

حمیرا نکهت دستگیرزاده دوره مکتب را در کابل، گردیز و هرات سپری کرد و از لیسه عالی زرغونه کابل فارغ شد.

سال ۱۳۶۱ خورشیدی از رشته دیپلوماسی دانشکده حقوق و علوم سیاسی کابل مدرک لیسانس گرفت. سپس  رساله دکترایش را زیر عنوان «ژانرهای شعر فارسی از آغاز تا امروز» ‌تحت نظر پروفیسر دکتر نیکولا گیورگی‌یف استاد دانشگاه صوفیه پایتخت بلغاریا نوشت.

حمیرا نکهت دستگیرزاده از چندین سال به اینسو با بیماری سرطان درگیر بود؛ بیماری‌ای که زخم‌های آن در شعرهای این بانوی شاعر نیز هر از گاهی تجلی می نمود.

خون هالندی یکی از همین شعرهاست:‌

آه هالندی

... زن یا مرد

یا همجنس‌گرای با اعتماد به نفس!

رگم را از خون پر کردی

دلم را از اندوه خالی کن‌‌

آه مباد خون جهان سومی‌ها را

با ویروس ترس و مرگ و مهاجرت

به من داده باشی!

(حمیرا نکهت دستگیرزاده، اپریل ۲۰۲۰)

دکتر عاصف حسینی، شاعر و منتقد نامدار ادبیات معاصر افغانستان با یادی از این بانوی شاعر نوشت: «شاعر به عنوان آفرینشگر، اگرچه واژگانش غالباً پیام‌آور زندگی‌ است، اما در عمیق‌ترین‌ لایه‌های حس و اندیشه، شعرش برخاسته از فلسفه‌ای است که بین ازل و ابد نوسان می‌کند. مرگ اندیشی در شعر و حکمت پارسی حرف تازه‌ای نیست و ریشه آن حتا به نخستین شعرها می‌‌رسد. حمیرا نکهت که سالیان اخیر با بیماری مبارزه می‌کرد، بیش از هر زمانی گویا به ازل و ابد، و زندگی در میانه آن واقف بود. شعرهای حمیرا روان و برخاسته از چنین اندیشه‌ای بوده است. یادش گرامی.»‌

منیژه باختری، نویسنده و پژوهشگر نام آشنای افغانستان در سوگ به ابدیت پیوستن دکتر دستگیرزاده نوشته است:‌ «تو فقط یک تن نیستی، تو روح بی‌مثال زنده‌گی استی. مگر می‌شود صدایت را بلند نکنی و به زنده‌گی و انسانیت لالایی نخوانی؟ در بیمارستان خفته باشی و نگاه نکنی؟

آه شاعر، صدای رسای غزل و ترانه!

 خفتن تو فاجعه و سیلاب و زلزله است.»

از حمیرا نکهت دستگیرزاده برعلاوه نوشته های زیادی بر محور زبان و ادبیات فارسی، همچنان چندین مجموعه شعر که در گوشه‌های مختلف جهان منتشر شده اند، برجا مانده است.

آثار خانم دستگیرزاده

  • شط آبی رهایی - انجمن نویسندگان افغانستان، سال ۱۳۹۶، کابل
  • غزل غریب غربت – مرکز تعاون أفغانستان، ۲۰۰۳، کابل
  • به دور آتش و دریغ – انجمن قلم افغان ها، ۲۰۰۹، سویدن
  • آفتاب آواره – هالند، ۲۰۱۱
  • هیچ نتوان گفت در ۵۰ سال، هالند، ۲۰۱۱
  • کوچه های روشن ماه هالند – ۲۰۱۲
  • تلخ در آتش، چاپ اول هرات، ۲۰۱۳
  • تلخ در آتش، چاپ دوم هالند، ۲۰۱۴
  • از سپیده لبریز ،چاپ اول هرات، ۲۰۱۳
  • از سپیده لبریز، چاپ دوم هالند، ۲۰۱۴
  • از پوست تا پوستر، چاپ اول، هرات، ۲۰۱۳
  • از پوست تا پوستر، چاپ دوم، هالند، ۲۰۱۴
  • پرواره های پندار، هالند، ۲۰۱۴

در اشعار حمیرا نکهت دستگیرزاده «عشق و صدا» شبیه آب در تن رود پیوسته و باهم راه می‌روند:

«تنها منم که آتش فریاد در گلو

آواز می‌دهم

تا عشق ره به کوچه و پس کوچه وا کند»

این ویژگی را مصلح سلجوقی، شاعر و منتقد ادبی افغان مقیم هامبورگ نیز در مکثی بر فرازهای شعر بانو نکهت دستگیرزاده برجسته نموده و می‌نویسد:‌ «روند اصولی و فراگیری درد عشق چنان بوده كه عشق دفترهای را ساخته و پرداخته است که شاعر خود را از آن بی‌خبر می داند. اما اینجا شعر آگاهانه به مهمانی عشق رفته است. شاعران خود را مديون عشقی می‌دانند كه بر پيكره ی احساس شان چون موجی خروشان كوبيده که دفتری از آن سربرآورده است. آتش فروزنده ی عشق در ميدان ادب شاعر را چنان به عشق نزدیک می سازد که كلام خويش را به مهماني عشق مي فرستد و بر ديگران مژده می دهد كه های بدانيد! دفتر شعرم از بی واژه گي برون خواهد آمد؛ چرا كه به مهمانی عشق خواهد رفت.»

دکتر حمیرا نکهت دستگیرزاده همچنان در ادامه فعالیت و کار در عرصه زبان و ادبیات فارسی جوایز زیادی به شمول جایزه شعر زنان، جایزه شعر انجمن ناصر خسرو بلخی، نشان آزادی و جایزه شعر جوان را به دست آورده است.

درگذشت زودهنگام خانم دستگیرزاده در شبکه های اجتماعی و رسانه های داخلی افغانستان و بیرونی نیز به عنوان ضایعه بزرگی در عرصه شعر، هنر و ادبیات عنوان شده است.

چنانچه در صفحه فیس بوک زیر نام «در سوگ سفر دکتر حمیرا» که تازه ایجاد شده است، سید رضا محمدی شاعر نامدار دیگر افغان نگاشته است:‌

«بانوی شعر افغانستان، الهه سخنوری هرات، درگذشت. تا آخرین روزهای زندگی اش از خنده و شعر دور نبود، تا تلفن وصل می شد، لهجه شیرینش، پر از چهچه زندگی بود، سرشار از شعر تازه و لبریز از خنده های نمکین و مهری تمام نشدنی. دلتنگ تو می شویم خانم دکتر!  دلتنگ سخن گفتن و شعر خواندنت، آن شعر سپیدی که برای شفاخانه و مرگ نوشته بودی، به تو نگفتیم اما ما را گریانده بود. گفتی: ما این همه سال زیر بار این همه مصیبت با شعر زنده و استوار مانده ایم... مصیبت بزرگ، رفتن توست.. شاعر بزرگ!»

دکتر حمیرا نکهت دستگیرزاده، خود فقط چند روز قبل در سیزدهم ماه آگست با نشر تصویری از خود و فرزندش نوشت:‌ «مادرانه به بيماری نگریستن، یعنی اینکه از خدا بخواهی فرزندانت حرف های داکتران را نشنیده و یا نفهمیده باشند. خود را به در شوخی و سرزندگی و دلشادی بزنی که یعنی خیلی خوبم. پسرم هژیر اما حرف های داکتران را هم شنیده بود و هم فهمیده بود. اما مردانه خاموش بود.»

شعرهای این بانوی شاعر به سادگی خواننده را به روزگارانی وصل می کند که جنگ، ویروس و مهاجرت کلمات درشت سرخط خبرها را می سازند، اما با تمام این فرودها، دستگیرزاده پیوند امید را رها نمی کند:

«منتظرم باش

آنسوتر

جایی که کرونا نباشد

جایی که همبال زمان از حادثه گذشته باشیم

از این پرتگاه ترسناک که بگذریم 

هوایی تازه ایست که ما را می‌خواند

منتظرم باش

تا عاشقانه ترین ترانه ها را

از چشم طلوع برچینم

زیر صدای باران

نفس روزهایم را تازه کنم

منتظرم باش»

تانیا عاکفی یک تن از شاعران جوان افغانستان که در هالند زندگی می کند، در متنی برای دویچه وله نوشت:‌ «حمیرا نکهت دستگیرزاده خوابید ولی شعرهایش چراغ بیداری ادبیات خواهند ماند. دردم می آید وقتی می نویسم؛ زنی بود از جنس شعر و نیرو، کاش می‌شد هنوز هم می نوشتم: زنی هست ...

او‌ با شعر، شور و هیجان زیست و ساعت ۴ بامداد امروز جمعه چهارم سپتمبر۲۰۲۰ برابر به ۱۴ سنبله ۱۳۹۹ خورشیدی، پس از خوابی که دو روز دوام کرده بود، بی صدا رفت.

بانو نکهت عزیز در یک خانه کوچک که پنجره اش به سوی باغستان های سبز هالند باز می شود، می‌زیست. دکتر نگهت عزیز به خوبی از رفتنش خبر داشت. در آخرین دیدار وقتی با رعایت یک متر و چند سانتی فاصله روبرویش نشستیم، معلوم بود که نزدیک شدن این روز تلخ را می داند. با لپ تاپ اش شعر گوش می داد و از چاپ آخرین کتابش «الفبای سلطه» گفت که تازه در هرات به چاپ رسیده بود.»