1. رفتن به محتوا
  2. رفتن به مطالب اصلی
  3. رفتن به دیگر صفحات دویچه وله
تروریسم

داستان یک جنگجوی آلمانی داعش از زبان مادرش

۱۳۹۷ آبان ۷, دوشنبه

کریستیان برای زبینه طفلی بود که آروزیش را داشت. اما این پسر دوست‌داشتنی خانواده، تروریست شد و برای داعش در سوریه جانش را از دست داد. حالا مادرش تصمیم گرفته که قصه زندگی خود و پسرش را برای دویچه وله تعریف کند.

https://p.dw.com/p/37I27
Syrien Christian Lappe IS Kämpfer
عکس: privat

حدود ساعت ۵ و ۴۵ دقیقه صبح یک روز شنبه در سال ۲۰۱۵، تیلفون زبینه در شهر دورتموند به صدا درآمد. او ناراحت شده بود که چه کسی صبح به این زودی تماس می گیرد. پشت تیلفون اما پسرش بود، کریستیان ۲۷ ساله. او به مادرش گفت: «مادر ما به ترکیه آمده ایم و فقط در انتظار انتقال به سوریه هستیم». 

کریستیان پنهانی و بدون این که به کسی خبر بدهد، به همراه همسرش یاسمینه فرار کرده بود تا به ملیشه های تروریستی «دولت اسلامی» ملحق شود.

زبینه لپه به پسرش التماس کرد که بازگردد. اما حرف های او بر پسرش تاثیری نداشت. کریستیان به مادرش گفت: «ما به جایی می رویم که کلام الله بالاترین جایگاه را دارد».

یک گفتگوی دردناک

زبینه لپه که در اوایل سال‌های ۵۰ عمرش قرار دارد، در یک آپارتمان دو اتاقه زندگی می کند و مقیم شهر دورتموند آلمان است. در اتاق نشیمن او اثری از تصاویر کریستیان نیست. اما لباس خاص مشهور به «کفتان» یا عبای او بر در آپارتمان آویزان است. زبینه با لحنی مصمم می گوید: «این لباس همیشه آن جا آویزان می ماند».

Sabine Lappe
زبینه لپه گیر مانده در میان محبت مادری به فرزندش و شوک و افسوس از آنچه پسرش انجام داده است. عکس: DW/E. Felden

زبینه بیشتر اوقات را در این آپارتمان به سر می برد و علاقه ای به بیرون شدن ندارد. او مادر یک تروریست است، اما همزمان مادری است که فرزندش را از دست داده است. حتی اگر هیچ کس نباشد که همراه او در غم از دست دادن کریستیان سوگواری کند. زبینه می گوید: «من او را دوست دارم. اما از آن کریستیانی که من می شناختم، در اواخر زندگی اش دیگر چیزی باقی نمانده بود».

زبینه لپه که سریع صحبت می کند، می گوید که به خاطر مصاحبه با دویچه وله کمی دست و پاچه است. قصه زندگی کریستیان تا اندازه ای قصه زندگی خود او نیز هست.

او چندین ساعت متمادی به طور بسیار خودمانی تعریف می کند که چطور شاهد افراطی شدن پسرش بوده است. نیروهای پولیسی که مسئول مبارزه با جرائم ناشی از انگیزه های سیاسی هستند، در پاسخ به دویچه وله گفتند که به خاطر حفظ حریم خصوصی اطلاعاتی نمی توانند دررابطه با زبینه لپه چیزی بگویند.

ضربات سرنوشت در نخستین سال های زندگی

این مادر می گوید، کریستیان طفل باهوشی بود، مشتاق یادگیری بود، اما از شوخی و شیطنت هم باز نمی ماند. اما طفولیت کریستیان در آرامش نگذشته است. زبینه پسرش را که بعدها به مواد مخدر روی آورد، به تنهایی بزرگ کرده است.

کریستیان در سنین نوجوانی بیمار شد. هیچ کس نمی دانست که او چه مشکلی دارد. زبینه می گوید: «او لاغر و لاغرتر می شد. هرچند که غذا می خورد، اما با این وجود به طور متداوم وزن کم می کرد. داکتران گفتند شاید او به دلایل روانی مبتلا به بی اشتهایی باشد». 

تا این که کریستیان در اوایل ۲۰ سالگی اش یک شب دچار شکم درد شدیدی شد و زبینه به آمبولانس تیلفون کرد. پسرش در همان شب به طور اضطراری عمل جراحی شد. داکتران گفتند که او به بیماری التهاب مزمن روده دچار است که از آن به حیث بیماری کرون نیز یاد می شود.

«بازگشت به سوی خدا»

زبینه لپه به یاد می آورد که کریستیان پس از بیدار شدن از بی هوشی وعده ای به خود داده است. او می خواست از خداوند تشکر کند که فرصت دیگری دریافت کرده است و اجازه یافته که به زندگی ادامه دهد. کریستیان تا آن زمان با اسلام اصلا سر و کار نداشت، چه برسد به سلفیت. اعضای خانواده او کاتولیک بودند، اما زیاد مذهبی نبودند.

در آغاز این گونه به نظر می آمد که همه چیز به خوبی پیش می رود. وضعیت صحی کریستیان پس از چند عمل جراحی پیاپی بهتر شده بود. او می خواست لیسه را به اتمام برساند و در رشته روانشناسی تحصیل کند.

Deutschland Symbolbild Salafismus
کریستیان در سال ۲۰۱۲ به اسلام گروید و بعدش مادرش نیز مسلمان شد. عکس: picture alliance/dpa/B. Pedersen

کریستیان در لیسه با مردان جوانی از مراکش و ترکیه آشنا شد که مسلمان بودند. آن ها با شور و شعف از اسلام تعریف می کردند و این احساسات به کریستیان هم سرایت کرد.

زبینه لپه می گوید: «بعد او یک روز به خانه آمد و به من گفت که در این باره فکر می کند که مسلمان شود». این اتفاق در سال ۲۰۱۲ رخ داد.

زندگی زبینه لپه در آن زمان دچار بحران شده بود. شریک زندگی اش به طور ناگهانی فوت کرده بود و زبینه هم به دنبال چیزی بود که به زندگی اش معنا دهد. از آن جایی که به نظر می آمد، پسرش چیزی یافته که او را خوشبخت می کند، زبینه هم شروع به مطالعه و تحقیق راجع به اسلام کرد.

شش ماه بعد از کریستیان، زبینه هم به اسلام روی آورد. یا که آنگونه که خودش می گوید: «به نزد خدا بازگشت». زبینه می گوید، این اعتقاد جدید او را تبدیل به یک «انسان متعادل تر» کرد. او خودش را یک زن مسلمان میانه رو می داند. 

نخستین موارد اختلاف نظر

وقتی که زبینه از خانه بیرون می آید، خود را می پوشاند. او می گوید: «اما صورت من باز می ماند، نقاب نمی زنم. به نظر من  این کار این جا مناسب نیست، به هر حال ما در آلمان هستیم».

زبینه می گوید، اختلافات با کریستیان به همین خاطر شروع شد: «کریستیان به سرعت افراطی شد». این که مادرش به بازار می رفت،  با مرد فروشنده صحبت می کرد و حتی با او دست می داد، پسرش را عصبانی می کرد. او با مادرش جنجال می کرد و می گفت: «مادر تو اجازه نداری این کار را بکنی، این کار حرام است».

اما زبینه لپه اجازه نمی داد که پسرش به او حکم کند و گفت: «من وقتی احساس کنم که این کار لازم است، به هرکسی دست می دهم. البته با مردان مسلمان  دست نمی دهم. اما نمی شود که به آقای مولر که ۱۵ سال است از او بادنجان رومی می خرم، بگویم: متاسفم دست داده نمی توانم، چونکه من حالا مسلمان شده ام».

Eine voll verschleierte Frau in der Frankfurter Innenstadt
نخستین اختلافات زبینه و پسرش کریستیان زمانی شروع شد که او از پوشیدن حجاب کامل خودداری کرد.عکس: picture-alliance/dpa

کریستیان لپه در سال ۲۰۱۳ لیسه را به پایان رساند. بعد از چند وقت مادرش هم به همراه او به مسجد رفت. او می خواست مسجدی را که پسرش در آن جا رفت و آمد دارد از نزدیک ببیند. زبینه می گوید: «در آغاز من بسیار تحت تاثیر قرار گرفتم... همه با من مانند یک فرد مشهور رفتار می کردند. چون من به عنوان یک آلمانی مسلمان شده بودم. همه می خواستند بدانند که من چگونه به اسلام راه یافته ام و مرا دوست داشتند».

زبینه در مسجد از سخنان مردان پیروی نمی کرد

اما مسائلی هم بودند که اصلا به مذاق زبینه خوش نمی خورد: «من متوجه شدم که بسیاری از زنان فقط آن چه را تکرار می کردند که شوهرانشان به آن ها می گفتند. من این وضعیت را به طور آشکار زیر سوال بردم و گفتم: خودتان قرآن را بخوانید، فقط آن چه را که شوهرانتان به شما می گویند، تکرار نکنید».

این کلمات زبینه واکنش خوبی در پی نداشت. پیامدهای آن را کریستیان هم حس کرد. زبینه می گوید: «مردان دیگر راجع به من با او صحبت کردند و گفتند: مادرت را سر عقل بیاور، تمام مسجد را به هم ریخته است و پسرم به من گفت که از این کارها دست بردارم».

زبینه لپه می گوید که در آن زمان نگران پسرش نبوده است: «من فکر کردم که او حالا باید به حیث یک آلمانی نشان دهد که واقعا مسلمان شده است و خودش را ثابت کند».

ازدواجی با پیامدهای غیرقابل پیش بینی

کریستیان در سال ۲۰۱۴، مدت کوتاهی پیش از گرفتن دیپلم، با یاسمینه، همسر آینده اش آشنا شد. به گفته زبینه، یاسمینه یک دختر آلمانی-مراکشی بود که در شرایط خانوادگی دشواری زندگی می کرد. او می گوید: «در واقع من بودم که این دو را با یکدیگر آشنا کردم». حین نماز جمعه بود که یاسمینه ۱۷ ساله سر صحبت را با او باز کرد و راجع به کریستیان پرسید. چون می خواست با یک مسلمان بسیار مذهبی ازدواج کند.

Islamischer Staat Kämpfer
جنگجویان داعش در نزدیکی دمشق در سال ۲۰۱۵: چند ماه بعد کریستیان نیز به سوریه سفر کردعکس: picture-alliance/abaca/Balkis Press

زبینه در آن زمان متوجه نبود که یاسمینه قصد داشته مردی را برای سفر مشترک به سوریه پیدا کند.  زبینه مطمئن است که یاسمینه نقش اصلی را در افراطی شدن کریستیان بازی کرده است.

زبینه می گوید: «کریستیان به شدت عاشق این زن جوان بود. چون یاسمینه او را همانگونه که بود قبول داشت، با لکه های به جا مانده از جوش صورت اش، بیماری کرون و بستر شدن اش در شفاخانه که پیوسته پیش می آمد».

شش ماه بعد کریستیان و یاسمینه در مسجدی در فرانکفورت ازدواج کردند. در اواخر سال ۲۰۱۴ و اوائل سال ۲۰۱۵ یاسمینه برای نخستین بار به زبینه لپه اطلاع داد که او و کریستیان می خواهند مشترکا به داعش ملحق شوند. زبینه می گوید: «من متاسفانه این حرف را باور نکردم. او هنوز تقریبا یک طفل بود».

نزدیک شدن پلان های زوج جوان

به نظر می آید که مدت ها پیش از آن کریستیان و یاسمینه برای سفرشان آمادگی می گرفتند. به گفته زبینه آن ها سفرشان را در کافی نت های شهرهای مختلف طرح ریزی کرده بودند. زبینه می گوید: «هیچ کس اینقدر احمق نیست و این کار را از خانه و با استفاده از آی پی آدرس شخصی اش انجام نمی دهد». 

زبینه لپه می گوید که پسرش در آن زمان بسیاری از شخصیت های مشهور سلفی ها را به طور شخصی می شناخت: به طور مثال ابراهیم ابوناج که بنیانگذار برنامه «اقراء!» بوده است. عاملان این کمپاین سلفی ها که حالا ممنوع شده است، ترجمه های آلمانی قرآن را به طور رایگان در شهرهای مختلف آلمان توزیع می کردند. به گفته زبینه کریستیان ابووالا را هم که به حیث مرد شماره یک داعش در آلمان به شمار می آمد، می شناخت. 

والا در سال ۲۰۱۶ بازداشت شد و در حال حاضر محاکمه اش جریان دارد.

زبینه می گوید که پسرش با انیس عامری نیز آشنا بوده است. عامری به تاریخ جولای سال ۲۰۱۵، چند هفته پیش از این که کریستیان به سوریه برود، با هویت دروغین و به حیث آواره وارد آلمان شده بود. او به تاریخ ۱۹ دسمبر سال ۲۰۱۶ بر بازار عید کریسمس در میدان برایتشاید برلین حمله کرد. 

زبینه می گوید که پولیس مسئول مبارزه علیه جرائم ناشی از انگیزه های سیاسی کریستیان را پیش از خروج از کشور تحت نظر داشته است. او می افزاید که خودش هم تا امروز تحت نظر است و چند بار از او خواسته شده که تیلفون موبایلش را به پولیس تحویل دهد.

زبینه می گوید که زیاد از انترنت استفاده می کند. او از طریق فیس بوک با اشخاصی ارتباط دارد که جزو سلفی ها هستند. زبینه می گوید که می خواهد (پس از مرگ پسرش) تا حد ممکن اطلاعات زیادی راجع به او کسب کند.

سفر به سوی داعش

Syrien Christian Lappe IS Kämpfer
کریستیان تبدیل به جنجگوی داعش شد و نام «عیسی الالمانی» را اختیار کرد. عکس: privat

زبینه به یاد می آورد که پس از سفر کریستیان و یاسمینه در ماه سپتبمر سال ۲۰۱۵ آن ها گاهی اوقات با یکدیگر چندین بار در روز تیلفونی صحبت می کردند و از طریق وتس اپ پیام به یکدیگر می فرستادند.

برخی اوقات ارتباط بین این دو هفته های متمادی قطع می شد. همیشه کریستیان بود که از شماره تیلفون های مختلف تماس می گرفت. زبینه به پسرش دسترسی نداشت: «او در شهرهای رقه، ادلب و ابوکمال بوده است، یک بارهم به عراق سفر کرده بود».

زبینه می گوید که همیشه سعی کرده پسرش را به بازگشت متقاعد کند. بعد سرش را پایین می اندازد و می گوید: «اما شاید این حرف به نظرتان بی معنا بیاید. او از ته دل به آن چه که انجام می داد اعتقاد داشت.  بعد من یک روز این ویدیو را دریافت کردم. این لحظه ای بود که پسرم برای من تبدیل به یک آدم غریبه شد».

به تاریخ سپتمبر سال ۲۰۱۶ دقیقا یک سال پس از زمانی که کریستیان آلمان را ترک کرد، از طریق صفحه آنلاین (فرات مدیا) که به داعش نزدیک است، یک فلم نشر شد. کریستیان که نام جنگی ابوعیسی الالمانی را اختیار کرده بود، در این فلم قصه زندگی اش را تعریف می کند. او از بیماری اش می گوید و از این که معنای زندگی و پاسخ سوالاتش را در اسلام پیدا کرده است. کریستیان در این فیلم با صراحت افراط گرایان را به حملات تروریستی در اروپا فرامی خواند. 

افزون بر آن بخش های فلم که کریستیان به کمره نگاه می کند و حرف می زند، تصاویر بسیار ناراحت کننده ای نیز نشر می شود که در آن دستان بسته یک مرد دیده می شود و تبری که با آن دستان این مرد بریده می شود. نمی شود دید که آیا این کریستیان است که دست این مرد را قطع می کند یا کسی دیگر. اما او در تصویر بعدی سر این مرد شکنجه شده را می بوسد.

بعد از این فلم دنیا پیش چشمان زبینه لپه سیاه شد: «من نمی توانم بفهمم که آدم چگونه می تواند چنین کاری بکند. امکان ندارد. در این مورد در هیچ کجای قرآن، در هیچ سوره ای چیزی نوشته نشده است». وقتی که زبینه همه این ها را در یک گفتگوی تیلفونی به پسرش گفت، کریستیان او را دشنام داد و کافر خواند. زبینه می گوید: «او مرا متهم کرد که اسلام را به درستی درک نکرده ام».

با این ویدیو، زبینه دیگر امیدش را به بازگشت کریستیان از دست داد. معلوم بود که امکان پشیمانی پسرش و بازگشت او وجود ندارد. او می گوید: «در آن صورت کریستیان محکوم به ۱۰ تا ۱۵ سال حبس می شد». مجازاتی که از نظر زبینه کاملا مناسب است، اما می گوید: «در زندان دست کم می توانستم به دیدار او بروم». زبینه لپه در طول این مصاحبه همیشه از کریستیان صحبت می کند و از نام ابوعیسا الالمانی در توضیحات شخصی اش استفاده نمی کند: «برای من او کریستیان است و به همین نام هم باقی می ماند». 

او از پاسخ به این سوال که آیا کریستیان آدم کشته است، طفره می رود و می گوید: «من می گویم: او کریستیان برای البغدادی (رهبر داعش) کچالو پوست نکرده است. او به آن چه که انجام می داد، کاملا باور داشت ... کریستیان می خواست بخشی از تاریخ شود و به عنوان یک مسلمان آلمانی جانش را در راه درستی از دست بدهد».

Syrien Christian Lappe IS Kämpfer mit Frau Yasmina
در این عکس کریستیان و خانم اش دیده می‌شوند. عکس: privat

بعد اتفاقی افتاد که زبینه انتظارش را نداشت. یک روز او در وتس اپ یک تصویر دریافت کرد. در این تصویر کریستیان دیده می شد که از خوشحالی سر از پا نمی شناخت و در کنارش یاسمینه، عروسش دیده می شد که صورت و بدنش را کاملا پوشانده بود. بعد زبینه از طریق وتس اپ یک تصویر دیگر با یک خبر واضح دریافت کرد: بر روی این تصویر یک کلاشنیکوف دیده می شود. بر روی شاجور کلاشنیکوف آن نشانه یک آزمایش مثبت حاملگی قرار گرفته است. زبینه لپه می گوید که با دیدن این تصویر حالش بد شد: «هر دو به شدت خوشحال و سرافراز بودند. اما چشم انداز پدر شدن کریستیان را بیشتر به مسیر افراط گرایی سوق داد».

مرگ در صحرای ریگی

زبینه لپه به تاریخ اول آگست سال ۲۰۱۷ برای آخرین بار با پسرش صحبت کرد: «او گفت که باید دوباره به جنگ برود و مرا دوست دارد». او می گوید که در آن زمان احساس بسیار بدی داشته است. زبینه مطمئن است که کریستیان هم همین حس را داشته است. پسرش برای آینده یاسمینه برنامه ریزی کرده بود. قرار بود که در صورتی که اتفاقی برای او بیافتد، یاسمینه تنها نباشد. او برنامه ریزی کرده بود که در صورتی که اتفاقی برایش رخ بدهد، یاسمینه با یک جنگجوی عراقی ازدواج کند. آن ها در این باره صحبت کرده و قرار گذاشته بودند.

به تاریخ ۱۹ سپتمبر تیلفون بعدی از قلمرو تحت حاکمیت داعش آمد. پشت تیلفون عروسش بود. زبینه قصه می کند: «او با افتخار گفت که عیسی حالا شهید شده است و در مبارزه در راه خدا جان باخته است». زبینه با لحنی تلخ می گوید: «نه، کریستیان در راه خدا نه، بلکه در جنگ برای البغدادی و جنایتکارانش مرده است». پس از مرگ کریستیان به سرعت در شبکه های اجتماعی تصاویر و ویدیوهایی از جسد او در صحرای ریگی شرق حمص نشر شد.

برای اولین و آخرین بار طی این مصاحبه با دویچه وله، چشمان زبینه اشک آلود می‌شود. او می گوید: «در چنین لحظاتی آدم توان فکر کردن را ندارد». او می گوید که پس از دریافت پیام مرگ پسرش احساس شوک، سوگواری و ناتوانی داشته و دین اسلام به او کمک کرده است. او اسلام را به نحو متفاوتی از پسرش تفسیر می کند: «اسلام به من آرامش می دهد ».

Abu Bakr al-Baghdadi Führer Islamischer Staat
زبینه لپه رهبر داعش را یک جنایتکار می‌بیند. عکس: Getty Images/AFP

نواسه دست نیافتنی

زبینه لپه تنها شده است. او تقریبا دیگر هیچ کسی را ندارد و متوجه است که مردم همین که از هویت اش باخبر می شوند، از برخورد با او هراس دارند. آن ها از او می پرسند: «تو مادر همان کریستیان لپه هستی؟» زبینه با این سوال تکراری آشنا است و در پاسخ می گوید: «بله من مادر همان کریستیان لپه هستم. من خطرناک نیستم. در زیر لباس هایم کلاشنیکوف پنهان نکرده ام و دست هیچکس را هم قطع نمی کنم». حالا همه از او به حیث مادر کریستیان یاد می کنند.

دواخانه ای که در سرک محل زندگی زبینه قرار دارد، او را اخیراَ بیرون کرده است: «به تازگی  می خواستم آن جا دواهایم را بگیرم. کارمند دواخانه از من خواست که آن جا را ترک کنم. هرجا که بروم به من به دیده منفی می نگرند. مادری که شکست خورده است و یا که مردم  مرا به چشم تروریست می بینند».

زبینه به مسجد هم نمی رود. آن جا هم کسی نمی خواهد او را ببیند و می گویند که حضور زبینه باعث بدنامی مسجد می شود.

در اواخر سال ۲۰۱۷، پسر کریستیان در قلمرو پیشین داعش در تاریخ تولد پدرش به دنیا آمد. زبینه لپه تصاویر نواسه اش را نشان می دهد که به پدرش بسیار شباهت دارد. یاسمینه حالا با همان جنگجوی عراقی ازدواج کرده که کریستیان، شوهر قبلی‌اش، برایش انتخاب کرده بود. برخی اوقات هفته ها می گذرد تا خبری از او به دست می آید.

آرزوی قلبی زبینه لپه این است که نواسه اش را یک بار بغل کند. اما او فکر نمی کند که آرزویش تحقق یابد: «من در مورد کریستیان هم می دانستم که او را از دست می دهم و نواسه هم را هم از دست خواهم داد».

استر فلدن/م. ا.