صرف طعام شب؛ آغاز آشنایی پناهجویان با مردم
۱۳۹۵ تیر ۲۸, دوشنبه
داشته های زبینه کولومبِتیس بزیتس حالا افزایش یافته است: او ۵۰ درخت زیتون و دوست های بسیار نزدیک دارد. درختان زیتون را فتیح، پدر خانواده سوریایی به عنوان سپاسگزاری از جانب خود و خانواده اش به خانواده زبینه کولومبِتیس تحفه داده است، البته به امید این که روزی سوریه آرامی شود و بتوانند از این درخت ها استفاده کنند. ابتدا صرف طعام شب در شب کریسمس میان این دو خانواده برگزار شد و بعد از آن هر روزی دوستی میان این دو خانواده مهاجر و آلمانی عمیق تر گردید.
خانم زبینه کولومبِتیس قصه می کند: "برای ما بسیار لذت بخش بود، آنها از مهاجرت شان قصه کردند که چگونه وقت خود را سپری می کنند و عکس های خود را به ما نشان دادند. آنها داشته های زیادی شان را در وطن شان به جا گذاشتند، یک خانه بزرگ و باغی با ۷۰۰ درخت زیتون. بعد من گفتم که آها، داشتن درخت زیتون رویای من است. فتیح گفت: می دانی، به عنوان تشکری از این دعوت، من به تو ۵۰ درخت زیتون تحفه می دهم و حالا ۵۰ درخت زیتون در سوریه به من تعلق دارد."
صرف طعام در دومین روز عید کریسمس رخ داد و این آغاز یک دوستی بود که تا به حال هر روز عمیق تر می شود. زبینه کولومبِتیس وقتی که این داستان را بعد از گذشت یک سال قصه می کند، هنوز هم صدایش از خوشی می لرزد.
درست یک هفته بعد از صرف طعام در عید کریسمس، فتیح و همسرش نورهان، زبینه کولومبِتیس را همراه با شوهر و فرزندش در اقامتگاه مهاجرین دعوت کردند. آنها برای مهمانان آلمانی شان غذای سوریایی پخته بودند. امروز این دو خانواده تقریباً هر هفته از هم دیگر دیدار و یا منظماً باهم تیلفون می کنند.
"همه در آغاز مشکل دارند"
زمانی که ماریا چنین داستان هایی را می شنود، می داند که تلاش هایش با ارزش بوده است. او یک سال پیش دست به ابتکار جدیدی زد و در شهر بن انجمن "من تو را دعوت می کنم، باهم غذا خوردن لذت بیشتر دارد"، ایجاد کرد. او از ماه جولای سال ۲۰۱۵ به این سو، از طریق صفحه انترنتی و فیس بوک اش به همین نام مهاجرین قدیمی و تازه وارد را غرض آشنایی دعوت می کند. او می گوید که فرقی میان مهاجرین و دیگر انسان ها قایل نمی شود:
ماریا می گوید: "بسیاری از مهاجرین ترس دارند، بسیاری از مهاجرین سال های طولانی فقط در بین خود زندگی می کنند. من مهمانان را به گروه مهاجرین یاد یگر پناهجویان تقسیم نمی کنم، زیرا همه در آغاز مشکلات دارند."
این خانم جوان ۳۴ ساله از بلغاریا که ۱۶ سال پیش به عنوان دانشجو به آلمان آمده بود، مشکلات یک مهاجر بیگانه را به خوبی درک می کند. او می افزاید: "من خود یک مهاجر هستم، من در اپریل سال ۲۰۰۰ به آلمان آمدم، با زبان آشنایی نداشتم، هیچ دوستی در این جا نداشتم؛ هیچ به فکرم نمی رسید که چطور در این جا مشکلات ام را حل کنم؛ نه کاری داشتم، نه پولی. باید خودم به همه مسایل رسیدگی می کردم. در نخستین سال ها برایم بسیار دشوار بود که با کسی تماس برقرار کنم، با وجود آنکه در دانشگاه بودم و در درس ها سهم می گرفتم. اما برایم دشوار بود که قدم اول را بردارم."
اما زمانی که ماریا با یک خانواده آلمانی آشنا شد، تا حدی از انزوا بیرون شد. ماریا می گوید: "نخست زمانی که یک خانواده آلمانی از من برای صرف طعام شب دعوت کرد، فهمیدم که آلمانی ها هرگز چنین سرد نیستند. زیرا وقتی یکی از جوانب بیگانه باشد، هر دو جانب از خود پیشداوری هایی دارند."
برای این که انسان های دیگری که تازه به آلمان می آیند، مانند او در آغاز بسیار مشکل نداشته باشند و خودشان را تنها احساس نکنند، ماریا پروژه "من تو را دعوت می کنم، باهم غذا خوردن لذت بیشتر دارد" را ایجاد کرد.
این پروژه نه تنها برای مهاجرین تازه وارد در نظر گرفته شده است، بلکه قسمی که ماریا می گوید "این پروژه باید به هردو جانب کمک کند، برای مردم آلمانی نیز تا جانب دیگر را درک کنند."
او در این زمینه الگوهایی هم داشت، زیرا پروژه های مشابه در شهرهای هامبورگ، کولن و حتی در سویدن و آسترالیا نیز وجود دارد.