1. رفتن به محتوا
  2. رفتن به مطالب اصلی
  3. رفتن به دیگر صفحات دویچه وله

فروش گرده در پاکستان؛ راهی برای برون رفت از فقر؟

۱۳۹۷ شهریور ۲۴, شنبه

شماری ازمردم پاکستان راه نجات از فقر را درفروش عضو بدن خود می بینند. اقبال از لاهور یکی ازآنها است که گرده اش را فروخته است. حالا این پدر یک خانواده باهشت کودک، از پیامدهای این عملیات رنج می برد و در نومیدی زندگی می کند.

https://p.dw.com/p/34udX
Pakistan Muhammad Iqbal, Nierenspender
محمد اقبال در میان خانواده اشعکس: DW/R. Aslam

محمد اقبال زمانی مرد قویی بود اما امروز وضعیت صحی او چنان بد است که نمی تواند حتی به "کبدی" یک نوع ورزش پهلوانی که خیلی به آن علاقه دارد، ادامه دهد. او پیش از این کارگر یک فابریکه تولید خشت بود.

این مرد ۴۴ ساله پاکستانی به خاطر فقر تصمیم گرفت گرده اش را بفروشد. این پدر هشت کودک، در سال ۲۰۱۲ با این تصمیم زندگی خود را ویران کرد. اقبال به دویچه وله در این باره گفت: «من در آن زمان در یک فابریکه تولید خشت در نزدیکی لاهور کار می کردم و حدود ۱۶۰۰ یورو از کارفرمایم قرض گرفتم. باوجودی که من ساعات زیادی با زحمت بیش از اندازه کار می کردم، قرضه ها همواره افزایش می یافت. من خیلی مایوس بودم. من به هر کاری دست می زدم تا این پول را به دست بیاورم».

"گرده ات را بفروش"

اشرف، پسر کاکایش به این فکر افتاد که اقبال برای نجات از این وضعیت گرده اش را بفروشد. او می گوید که در آغاز این فکر او را تکان داد اما فقر و بدبختی که در آن زندگی می کرد، او را مجبور کرد که در این باره بیشتر فکر کند.

اشرف، پسر کاکای اقبال که خود نیم سال پیش از آن گرده اش را فروخته بود، او را قانع کرد. بعد از این اقدام وضعیت صحی او هردم خراب تر شد. او با نشان دادن جای زخم هایش، قصه کرد: «پسرکاکایم تمام مراحل را به من توضیح داد که عملیات چقدر ساده است. او به من اطمینان داد که در اثنای عملیات نمی میرم. این نگرانی بزرگی بود که داشتم».

Organhandel International Dossierbild 2
مشکلات فروش اعضای بدن از مدت ها به این سو در پاکستان وجود داردعکس: picture-alliance/dpa

اشرف دیدار او را با فقیر حسین از لاهور نیز هماهنگ کرد؛ مردی که گرده ها را می فروخت. اقبال می افزاید: «فقیر حسین به من گفت که گرده ام را حدود ۹۴۰ یورو می فروشد. من موفق شدم که با چانه زنی، مبلغ را به ۱۱۶۰ یورو برسانم. پیش از آن باید چندین آزمایش را سپری می کردم. خریدار گرده ام باید مطمئن می شد که کدام بیماری شدید نداشته ام».

بالاخره  او برای انجام عملیات ۳۰۰ کیلومتر دورتر به راولپندی رفت. بعد از چند ساعت، آزمایش ها آغاز شد: «مدت هشت روز باید چندین معاینه را سپری می کردم ...».

هویت شفاخانه هایی که چنین عملیات انجام می شود، غالباً مجعول است. در کلینیکی که اقبال عملیات شد، با نام جعلی، کلینیک چشم نامگذاری شده بود. در روز عملیات او  با پتال، گیرنده گرده اش آشنا شد.

پیامدهای فاجعه بار عملیات

اقبال بعد از گذشت یک روز از عملیات که با بیهوشی کامل او انجام شد، با یک بس به خانه اش برگشت. او به زودی پیامدهای این عملیات را احساس کرد و درد او تازه آغاز شد. او در این باره گفت: «از حدود ۱۱۶۰ یورویی که من از بابت فروش گرده ام گرفتم، باید حدود ۲۹۰ یوروی آن را برای ادویه خرج می کردم. در واقع من باید بعد از عملیات گوشت گاو بسیار می خوردم، اما توانایی خرید آن را نداشتم. من برای پرداخت قرضه های اولی ام، مجبور شدم ریکشایم را بفروشم».

امروز بعد از گذشت 6 سال، اقبال یک مرد شکسته و بیمار است. او با محدودیت های صحی ناشی از عملیات، کارش را در فابریکه تولید خشت از دست داد. او برای خود فقط کارهای مقطعی می یابد و به این وسیله قرضه هایش بالا می رود.

او امروز به همه توصیه می کند که از فروش گرده یا دیگر اعضای بدنشان صرف نظر کنند.

ستار خان