هويدا در سینما، رادیو و تلویزیون
۱۳۹۲ خرداد ۲۲, چهارشنبهیادداشت: ظاهر هویدا روز دو شنبه، 15 حوت 1390/ 5 مارچ 2012، در شهر هامبورگ آلمان فوت کرد. دویچه وله/ صدای آلمان مقاله ای را که در مورد کارکردهای هنری ظاهر هویدا چندی قبل در برنامه «یک پنجه ساز، گپی با هنرمند» نشر کرده بود، بازنشر می کند. سلسله «یک پنجه ساز، گپی با هنرمند» را یما ناشر یکمنش تهیه می کند.
بخش دوم و پاياني
با یک فاصلۀ تقریباً سی و پنج ساله در فلم کوتاه شانزده دقیقه یی "نان" که به کارگردانی مسعود عطایی در سال 2000 میلادی در شهر هامبورگ ساخته شد نقش مرکزی را بازی نمود. پس از آن در فلمی از کریم تنویر به نام "پروفیسور" به ایفای نقش پرداخت.
پیوند هویدا با سینما مختص به آفرینش نقش نیست. او برای چندین فلم موسیقی ساخته است که اولین آن "روزهای دشوار" ساخته داکتر رفیق یحیایی می باشد. پسان تر برای فلم های "اختر مسخره" و "صبور سرباز" که هر دو از ساختههای لطیف احمدی است موسیقی ساخت. در آلمان برای فلم مستند ـ هنری از سونارام تلوار که در مورد زندگی هندوها و رسم و رواجهای شان بود وهم فلم "هجرت" از واحد نظری، موسیقی ساخته است. از فلمهای غیر افغانی فلم "دیدار"(4) از ساخته های نورا هوپه (5) محصول مشترک آلمان و هالند است که هویدا موسیقی آن را در سال1999 میلادی ساخته است. در نقدهای که در مورد این فلم در آلمان نوشته شد، موسیقی ملانکولیک و آواز حزین هویدا مورد توجه منتقدان قرار گرفته بود. ایجاد اولین گروه دوبلاژ و نریشن از کارهای است که او با همکاری شکریه رعد موفق به انجام آن شد. همچنان او برخی از فلم های روسی را ترجمه کرده است.(6)
بسیار پیشتر از آن که هویدا به سینما (7) روی آورد، پایش به تیاتر کشانده شده بود. سیزده ساله بود که در "شاری ننداری" که در زمانهای مختلف به نامهای مختلف یاد میشد و در آن روزگار به مدیریت عبدالرشید جلیا فعالیت داشت، زیر نظر سید مقدس نگاه آغاز به کار کرد. کارش با نقشهای کوچک شروع شد. "پوهنی ننداری" ایستگاه بعدی او در فعالیت های تیاتری بود که در کارهای از محمد علی رونق که برخی آثار مولیر را برگردانی مینمود نقش ایفا کرد. رفته رفته با تعداد زیادی از هنرمندان مشهور تیاتر آشنا شد و چیزهایی از آنها فراگرفت. در نمایشهای مکتب استقلال هم پس از کار در این دو تیاتر سهم گرفت. او خود اوج فعالیتهای تیاتری خویش را ایفای نقش اصلی در "طلبگار" انتوان چخوف میداند که کارگردانی آن را ستار جفایی عهده دار بود. جالب این است که طرح دیکور این نمایش از هویدا بود که طرف توجه مهربان نظروف هم قرار گرفته بود.
رادیو یکی از مراکز اصلی کار و پیکار او به شمار میرفت. داستانهای دنباله دار از برنامههای است که پایه گذاری آن در اثر تلاشهای داوود فارانی، رفیق یحیایی و ظاهر هویدا صورت گرفت.
داکتر محمود حبیبی که وزیر اطلاعات و کلتور وقت بود، از این سه تن تقاضای ساختن چنین برنامهیی را کرده بود که در نیمۀ دوم سال های چهل خورشیدی این آرزو جامۀ عمل پوشید. وقتی داوود فارانی اولین داستان دنباله دار رادیو را به نام "مراد" نوشت، هویدا نقش مراد را در آن ایفا مینمود. چون دومین داستان دنباله دار که داستان پولیسی بود نشر شد، هویدا پیشنهاد نوشتن داستان طنز را کرد. با آن که نویسندۀ اصلی داستان خودش بود ولی کسانی مثل داوود فارانی و جلال نورانی و رفیق صادق هم در نوشتن آن همکاری میکردند. همچنان در برخی از نمایشنامههای رادیویی که بر اساس زندگی مردان نام آور دانش و فرهنگ ساخته میشد هویدا نقش آنها را بازی میکرد.
"نمایش رادیویی" یک برنامه طنز و فکاهی و موسیقی و از برنامههای پرشنونده رادیو بود که به ابتکار هویدا در اول سرطان 1352 آغاز به نشرات کرد. جای خالی یک برنامۀ تفریحی ـ انتقادی در رادیو احساس می شد. به همین سبب نمایش رادیویی در میان همکاران رادیو و شنوندگان انعکاس بسیار خوب کرد. هویدا در این مورد به مزاح گفته است: «پیش از کودتای داوود خان برنامه ما یک کودتا بود در رادیو!».
قهرمانهای این برنامه مثل جک دل آغا، شیرآغا فریدون، گل آغا یوسف، شاه کوکوتایلر و پوهاند شاه دولا، برخی مسایل مطرح همان روزگار را با شوخ طبعی مطرح میکردند و دست به انتقاد میزدند. چندین سال اقامت در خارج از کشور، دیدن و شنیدن رادیو تلویزیونهای دیگران، ذهن هویدا را آمادۀ ساختن برنامههای پرطرفدار کرده بود. آشنایی با فریدون فرخزاد در تهران باعث شده بود که ساختن نمایشهای رادیویی و تلویزیونی را از نزدیک شاهد باشد و با اعتماد به نفس دست به ساختن برنامه بزند. از همین جا "قوطی عطار" او که چندی پس از شروع نشرات تلویزیون در افغانستان برای تلویزیون میساخت از دیدنیها و از پرطرفدارترینهای تلویزیون افغانستان بود. او را میتوان اولین برنامه گردان یا "شومن" افغانستان دانست.
یک جدول ناتمام
از هویدا میپرسم: شما برای آهنگهای تان تصنیف هم ساخته اید؟ بدون این که مکثی کند میگوید : بلی! و اضافه میکند: متأسفانه!
بر مجموعه حدود 300 آهنگی که در افغانستان ثبت کرده در این دو دهه غربت نشینی در آلمان فقط چند تای معدود افزوده شده است. داکتر دیانا ناشر، روز گاری را به یاد میآورد که مشغول آموزش زبان چکی در جمهوریت چک بود. صبحها ساعت هفت رادیوی لیلیه که در تمام اتاقها نشر میشد، محصلین را بیدار میکرد. در تمام نه ماه آموزش زبان این آهنگ " بادا بادا، الهی مبارک بادا" از هویدا بود که هرروز درست ساعت هفت جوانانی را که از گوشههای مختلف جهان آمده بودند، صبح بخیر میگفت. آهنگهای به یاد ماندنی هویدا بسیار است. یک جدول ناتمام از آهنگهای به یاد ماندنی او چنین میتواند باشد:
آهنگ آهنگساز شاعر/ تصنیف ساز
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
در پیش بیدردان چرا فریاد بی حاصل کنم فضل احمد نینواز رهی معیری
نازم آن مشتی که فرق زورمندان بشکند فضل احمد نینواز باقی قایل زاده
بادا بادا، الهی مبارک بادا فضل احمد نینواز ــــــ
شنیدم از اینجا سفر می کنی ظاهر هویدا ـــــ
ای پریچهره، مژگان سیاه ظاهر هویدا ظاهر هویدا
صبح دمید، روز شد،یار به این بهانه رفت ظاهر هویدا شاه شجاع
همچو نی می نالم از سودای دل ـــــ رهی معیری
از اینجا تا شمالی کار دارم ظاهر هویدا ظاهر هویدا
بهار می شود ظاهر هویدا سیاوش کسرایی
شب به خلوت ظاهر هویدا ظاهر هویدا
در قدح عکس تو یا گل در گلاب افتاده است ظاهر هویدا رهی معیری
از دل من رفته ای بیرون به خدا ظاهر هویدا ظاهر هویدا
دیشب که تا سحرگه با یار قصه گفتم ظاهر هویدا رازق فانی
ای مو طلایی، ای موطلایی مسحور جمال اقبال رهبر توخی
لیلا، لیلا، ماییم عاشق شیدا مسحور جمال اقبال رهبر توخی
گر زلف پریشانت در دست صبا افتد احمد ظاهر حافظ
دوشینه به میخانه شدم از تو چه پنهان اسراییل رویا داکتر مظاهر مصفا
دل شده غافل رفته زدستم آهنگ فلم کابلی والا ظاهر هویدا
هویدای شوخ طبع
چهرۀ کاملاً جدی او جای هیچ گونه شک را نمیگذارد که پشت آن مردی است که با خنده چندان رابطه ندارد. ظاهر بسیار چیزها با باطن خود شباهت ندارد، چرا ظاهر ِظاهر چنین نباشد؟ او ولی فطرتاً آدم شوخ طبع است. نکتهها، فکاهیها و پُرزههای او میان دوستان و همکارانش دهن به دهن میگردد. حاضرجوابی او میان طرفدارانش زبانزد شده است.
"روزی فریدون فرخزاد (برادر فروغ فرخزاد) به هویدا گفت شما افغانها در صحبت کلمات مغلق را استفاده نموده و حرفهایی هم از خود در میآورید. هویدا پرسید چطور؟ فرخزاد گفت مثلا ما زمانی که از موضوعی بیاطلاعیم، می گوییم آقا من نمیدانم. شما میگویید مچم! هویدا جواب داد که اولا خلص صحبت نمودن گپ بد نیست. ما ذاتا مردم کم حرفی هستیم. دوم این که ببینید زبان دری را کی بهتر میداند و بهتر صحبت میکند و کی کلمات را مسخ نموده است، آنگاه خود قضاوت کنید. طور مثال دالان بود، شما دولونش کردید. دکان بود، شما دوکونش کردید و زبان بود، شما "زبونش" کردید!".(8)
یکی از تواناییهای هویدا که از نظرها تا اندازهیی پوشیده مانده، استعداد طنزپردازی او است. در طنز منظوم آثاری دارد که چندتای آن سی چهل سال پس از سرایش آن، با وجود طولانی بودن، هنوز مهمان حافظۀ عجیب او است. تعدادی را برای برنامههای رادیو ساخته بوده و تعدادی را هم با انگیزۀ اعتراض و پرخاش آفریده، اما هیچ گاه این آثار شوخ طبعانه را چاپ نکرده است. از مردی که هزار و یک حرفه دارد و یک سر است و هزار سودا، خلق آثاری با این مایه، کار قابل اعتنا به شمار میرود. بعض وقتها چیزهای کوچک و بیاهمیت نیز انگیزۀ سرایش چند بیت منظوم برایش میشده است، چنان که یکی از این قطعهها اصلاً پرزه خطی بوده که برای دوستش داوود فارانی نوشته بود.
فارانی به سبب رابطۀ خویشاوندی که با سید حکیم، صاحب خشکه شویی معروف حکیم داشت مدتی آنجا مشغول کار بود. روزی برای هویدا گفته بود که در خشکه شویی سرویس اکسپرس هم دارند و لباسها را در ظرف یک ساعت میشویند و به اصطلاح او "اکسپرس می کنند". از قضا که هویدا باید در یک برنامه مهم اشتراک میکرد. از آن جایی که فقط یک دست دریشی داشت به یاد حرف فارانی افتاد و خواست برادر کوچک خود منیر هویدا را نزد فارانی بفرستد. منیر هویدا که فارانی را نمیشناخت از هویدا خواست پرزه خطی هم بنویسد. او فی البدیهه این ابیات را سرود:
این که بینی سیه و چرکین است
کهنه پالان من مسکین است
چربی و خاک خرابش کرده
چاره اش فاتحه و آمین است
اکسپرس کن که به شب مهمانم
وعدۀ ودکه و بیر و جین است
دوبیا! قند من، ای فارانی
به خدا سرعت تان شیرین است
افسانۀ خاموش
«من فارغ التحصیل "دانشکدههای من" هستم».(9)
هویدا هنرمند خودساختۀ روزگار ما است. وقتی پس از دو سال اقامت در هندوستان در آغاز 1991 میلادی به هامبورگ آمد، امیدهای بسیار با این آمدن با او آمد. در بیرون از افغانستان دو سه سال پس از آمدن آلبوم "خاک خشک" و در سال 2002 میلادی آلبوم "ای کاش" را ثبت و عرضه کرد. کانون هنرمندان را با تلاشهای بسیار پایه افگند. در اروپا و امریکا صدای استثنایی او در کنسرتهای بسیار بلند شد. با سه چهار تا از تلویزیونهای محلی که در هامبورگ نشرات داشتند، همکاری کرد. "قوطی عطار" را در غربت زنده ساخت و موفق به ثبت و نشر چند برنامۀ آن شد که از طریق برنامۀ تلویزیونی با همین نام ساخته بود. در همین غربت هم شصت ساله شد. اما بسیار کارهایی که باید میشد، نشد. ظرفیت کاریی که او دارد استفاده نشده ماند.
بسیاری مفکورههای جالبی که او هیچ گاهی خالی از آنها نیست، فقط در حد یک طرح جالب باقی ماند. صدای او آن گونه که باید بلند میشد، نشد. در یک کلام، غربت بر او پیروز شد. «ظاهر هویدا دیریست که نمیخواند و آنهایی که نباید بخوانند دیریست که میخوانند و همچنان میخوانند و ما دیریست که آنان را می شنویم و همچنان می شنویم و هچ نمی گوییم».(10)
ظاهرهویدا صاحب یک ذهن ناقرار و یک روح ناآرام است. بسیار کارها را انجام ناشده و نیمه رها میکند. هیچ کس هم نمیداند، چرا. اگر از خودش بپرسی میگوید: نشد! چرا نشد، دیگر پاسخ مناسب نمییابد.
روزگاری بود که او برای گرفتن اجازۀ نشر شعر باقی قایل زاده (نازم آن مشتی که فرق زورمندان بشکند) در همان روزهای اول کودتا به شخص رییس جمهور محمد داوود مراجعه کرده بود. روزگاری شد که او فقط به خود مراجعه میکند.
او امروز همچون درخت تنومندی است بر ساحل رود ناآرام غربت. گلوی او دیگر خسته است اما صدای او هنوز رسا است؛ همان قدر که بتواند گوش فلک را کر کند. در حضور صمیمی او شکوه روزگاران درخشان این آواز، هر چشمی را نوازش میکند. قدر او را بدانیم که هر چه است، امروز او در عرصۀ موسیقی ما یک افسانه است. ستارۀ پرفروغ نام او سالها در آسمان کم فروغ موسیقی ما خواهد درخشید.
یما ناشر یکمنش
ویراستار: عارف فرهمند
پینوشتها :
4ـ The Crasing ;
5ـ Nora Hoppe
6 ــ در بعضی از کشورهای جهان با ترجمه تمام فلم با صدای یک نفر دست به کار عجیبی می زنند. مثلاً در افغانستان. تصور کنید کودک پنج ساله به مادر خود می گوید که گرسنه است و حال تصور کنید که گفتۀ این کودک با صدای باس و غور ظاهر هویدا چه چیزی را باید القا کند. چند تا از این گونه فلم ها را من دیده بودم که برای شگوفایی ذوق طنز نویسی من بسیار مفید بود.
7 ــ "مرغ طوفان" فلم مستند 37 دقیقه یی است که در مورد یک روز از زندگی هویدا در مهاجرت در سال 2008 میلادی توسط طارق مرزبان درآلمان ساخته شده است.
8 ــ شینواری، هژبر ؛ یادی از خاطرات شیرین قامت رسای هنر، ظاهر هویدا؛ 6 فبروری 2005،سایت فردا
9 ــ اشاره به کتاب "دانشکده های من" از ماکسیم گورکی
10 ــ ناشر یکمنش، یما؛ هم ظاهر هم هویدا؛ آسمایی؛ شماره مسلسل 16، اکتوبر 2000
11 ــ داکتر سیاه سنگ یادداشت ها، اسناد و حدود ششصد قطعه عکس هویدا را به دفتر مجلۀ سباوون سپرده بود. وقتی من از سرنوشت آنها از سیاه سنگ پرسیدم، نوشت که تمام دارو ندار سباوون و اخبارهفته به یک کانتینر که پیشروی دفتر بود منتقل شد. او در 1994 میلادی به پاکستان رفت و امروز نمی داند چه بر سر آن ها آمده است. من هم نمی دانم که کی در این مورد می داند.
12 ــ در سایت مشعل نوشتۀ از سعد با عنوان "شصت سالگی ظاهر هویدا مبارک باد" آمده با این توضیح که قبلاً در شماره دوازدهم سال دوم، فبروری 2005 ماهنامه مشعل منتشر شده است. از این نوشته بسیار استفاده کرده ام.
یادداشت: استفاده از سلسله «یک پنجه ساز؛ گپی با هنرمند» بدون ذکر منبع و لینک گذاشتن، مجاز نیست.