انتشار "دفتر خاطرات برلین" ماکس فریش، ۲۳ سال پس از مرگ او
۱۳۹۲ بهمن ۵, شنبهسه سال پیش، روز ۵ آوریل سال ۲۰۱۱، روز پایان مهلت عدم انتشار یادداشتهای روزانهی ماکس فریش از ۱۳ فوریه ۱۹۷۳ تا مارس ۱۹۷۴، به پایان رسید. از آنهنگام تا کنون بنگاه انتشاراتی زورکمپ، ناشر آلمانی آثار این نویسندهی معروف، در حال بررسی و بازبینی دو دفتر خاطراتی است که فریش در زمان اقامتش در برلین غربی نگاشته است. حاصل کار، مجموعهی ۱۶۰ صفحهای "دفتر خاطرات برلین" است که به تازگی روانهی بازار کتاب آلمان شده است.
روزمرگی؛ دغدغهی اصلی
نخستین جملهای که ماکس فریش در دفتر خاطرات خود نوشته است، از حال و هوای محلهای که در برلین در آن ساکن شده، خبر میدهد: «فریدناو. تعداد بازنشستهها در این محله خیلی زیاد است.» فریش و همسر ۳۴ سالهاش، ماریانه، تازه ۱۰ روز است که به آپارتمانی در خیابان زاراتسین، شمارهی ۸ نقل مکان کردهاند. قرار است ماریانه و فریش که در این سال ۶۲ سال دارد، پس از جابهجا کردن اسباب و اثاثیه، شب را مهمان گونتر گراس باشند. او صبح روز بعد، در دفتر خاطراتش مینویسد:«شام، دل و قلوه خوردیم.»
زیلکه بارتلیک، منقد ادبی دویچه وله، در بارهی مخاطب یادداشتهای این نویسنده، مینویسد: «فریش از ابتدا، خوانندگان خاص خاطرات خود را در نظر داشته است.» به نظر بارتلیک، او در این کتاب مانند نظارهگری دقیق به شرح حوادث روزانه در پیرامونش پرداخته است: «بنایی آمده که کمدهای آشپزخانه را وصل کند. منتظر مبلی هم هستم. میز کارم را سر و سامان دادهام. حالا در آپارتمان بالا وپایین میروم.»
الکل، کهولت سن و نویسندگان برلینی
نویسندهی رمان معروف "اشتیلر"، در این یادداشتها از جدال بیپایان با خود برای ترک الکل، تلاش برای نوشتن اثری تازه، تفکر در بارهی دوران پیری و کهولت سن و گردش در کنار دریاچهی "شلاختنزه" که نزدیک محل سکونت او بوده، نیز نوشته است. گاهی مسایل اجتماعی و فرهنگی، موضوع یادداشتهای فریش بودهاند: «در برلین یک روزنامهی درست و حسابی پیدا نمیشود.» یکی دیگر از مسایلی که فریش در خاطرات خود اغلب به آن پرداخته، "درد پیری" و آرزوی عمر دراز است: «عجیبه که حاضرم، اگر ممکن بود، یک بار دیگر زندگی کنم.»
چگونگی آشنایی و نشست و برخاست با نویسندگان آلمانی ساکن برلین غربی، نیز از جمله موضوعهایی بوده که فریش آنها را در یادداشتهایش شرح میدهد. او در بارهی گونتر گراس مینویسد: «اعصاب آدم را ُخرد میکند؛ دایم باید در ملاء عام ظاهر بشود و اظهار عقیده کند!» فریش از اووه یانسون، به عنوان نویسندهای که "خیلی باوجدان" است، یاد میکند و معتقد است که هانس ماگنوس انتسزبرگر، «آنقدر باهوش است که نمیشود گفت وراجه».
نویسندگان آلمان شرقی و مهاجرت به آمریکا
نویسندهی رمان "هومو فابر"، با نویسندگان آلمان شرقی هم در تماس بوده است و در نمایشگاه بینالمللی کتاب لایپزیک ۱۹۷۳ شرکت داشته است. ولف بیرمن، کریستا و گرهارد ولف، اولریش پلنتسدورف، گونتر کونرت و کلاوس شلزینگر، از جملهی نویسندگانی بودند که فریش میتوانسته "با وجود سانسور و حضور خبرچینیها"، با آنان به راحتی گفتوگو کند. او مینویسد: «با این نویسندگان میشد بحث کرد و به افکار تازه و جدیدی رسید؛ جدل، جشن، گردش تا وقت حرکت آخرین مترو به برلین غربی.»
زیلکه بارتلیک، فریش را در "دفتر خاطرات برلین"، "نادر شاهدی هوشمند" میخواند؛ مرد غمگینی که به سالهای کهولت رسیده بود". این منقد مینویسد: «فریش در ماههای پایانی سکونتش در برلین از این که حافظهی خود را تا اندازهای از دست داده بود، گله میکرد، نگران از دست رفتن جذابیتش بود و به شدت از مرگ میترسید.»
یادداشتهای ماکس فریش در برلین، در بهار سال ۱۹۷۴ به پایان میرسند. دراین سال او به آمریکا سفر میکند تا با "آلیس لکه کری"، یک زن آمریکایی که ۳۲ سال از او جوانتر بود، آخر هفتهای را در روستایی به نام "موتاوک" بگذراند. رویدادهایی که در این آخرهفته رخ میدهند، سرآغاز کتاب تازهی است که ماکس فریش با همین عنوان در سال ۱۹۷۵ منتشر میسازد. در این کتاب فریش، از بخشهایی از یادداشتهای روزانهاش در برلین نیز استفاده کرده است.
ماکس فریش، در ۴ آوریل ۱۹۹۱ در گذشت.