انگیزههای ایران در مخالفت با استراتژی جدید آمریکا در افغانستان
۱۳۸۸ آذر ۱۵, یکشنبهاستراتژی جدید آمریکا در افغانستان نه تنها با استقبال مقامهای رسمی ایران روبرو نشده، بلکه آنها چشماندازی جز شکست برای تلاشهای آمریکا و متحدانش در افغانستان پیشبینی نمیکنند. منوچهر متکی، وزیر خارجه ایران گفته است که بیشتر شدن نیروهای ایالات متحده راهگشای بحران افغانستان نخواهد بود.
محمود احمدینژاد نیز در سخنرانی اخیر خود در اصفهان وضعیت نیروهای آمریکایی در افغانستان را در تعبیری غیردیپلماتیک به چهارپایی در گل فرومانده تشبیه کرد و افزود: «به جای آنکه زودتر خود را نجات داده و ازآنجا بیرون بیایند مجددا لشگرکشی میکنند. اگر ۵۰ سال دیگر هم در افغانستان بمانند باز باید با نکبت و ذلت از خاک آنان خارج شوند.» این در حالی است که به عقیده کارشناسان کمتر دلیلی وجود دارد که شکست نیروهای خارجی حاضر در افغانستان و تشدید بیثباتی در این کشور در راستای امنیت و منافع ملی ایران باشد، به خصوص که این بیثباتی با قدرت گیری نیروهای طالبان توام باشد که روابط تنشآلود با جمهوری اسلامی ایران دارند. این که چرا با این وجود، جمهوری اسلامی با استراتژی جدید آمریکا برای برقراری ثبات در افغانستان مخالف است پرسشی است که آن را با فرزانه روستایی، روزنامهنگار وناظرمسائل افغانستان در میان گذاشتهایم.
دویچه وله: خانم روستایی، لحن مقامات جمهوری اسلامی ایران در برابر استراتژی جدید آمریکا چندان مثبت نیست و عمدتاً نوید شکست استراتژی آمریکا را میدهند. با توجه به این که تشدید بیثباتی در افغانستان احتمالاَ نمیتواند به سود ایران باشد، انگیزه مقامهای جمهوری اسلامی در این مخالفت چیست؟
فرزانه روستایی:
در مجموع شاید بشود گفت فرایند ذهن ایرانیها طوری است که وقتی آمریکاییها اعلام میکنند که ما داریم یک استراتژی برای افغانستان اعلام یا طراحی میکنیم، به این نگرانی دچار میشوند که جای پای آمریکاییها در افغانستان دارد محکم میشود و به میزانی که آمریکاییها در افغانستان ثبات و قرار گیرند، به همین میزان بخشهای شرقی ایران دچار ناامنی میشود یا به عبارتی ابزارها و اهرمهایی برای فشار بر ایران فراهم میشود. در نتیجه وقتی کاخ سفید یا وزارت خارجهآمریکا استراتژی حضور در افغانستان را مطرح میکند، این خود به خود یک احساس ناامنی یا نگرانی در میان طیفهایی از کارشناسان ایرانی در وزارت خارجه و دستگاههای امنیتی و تصمیمگیران ایرانی ایجاد میکند که فکر میکنم تا حدی هم طبیعی باشد.ولی تجربهی عراق حداقل این نگرانی مقامهای جمهوری اسلامی را تأیید نمیکند.
من با نظر شما کاملاً موافق هستم. تجربهی عراق در واقع به عبارتی دیکتهی نوشته شده است و به عبارتی میشود گفت آنچه در عراق اتفاق افتاد، شاید بیشتر از همه جمهوری اسلامی ایران و کلاً هویتی به نام ایران از آن منفعت برد. اما در نظر داشته باشیم که ایرانیها هنوز هم مشکلشان را با آمریکاییها نتوانستهاند حل بکنند، پیچیدگیهای قضایای افغانستان هم از عراق خیلی بیشتر است و اصلاً جنس و نوعش متفاوت از عراق است. بخشی از تحلیلگران ایرانی معتقدند که واقعاً هیچ پیشبینیای نسبت به آیندهی افغانستان نمیشود داشت. در نتیجه فکر میکنم تعریفهای جدیدی که آمریکاییها از افغانستان ارائه میدهند، هیچ چیزی از درون آن به نفع جمهوری اسلامی درنمیآید. من تا حدی هم با این موافق هستم.
چرا این قدر تفاوتها میان افغانستان و عراق عمده تلقی میشوند؟
ببینید، موقعی که آمریکاییها طرح خروج از عراق را مشخص کردند، عراق به یک ثبات نسبی رسیده بود. به صورت نسبی شمار حملات انتحاری و تعداد کشتهشدهها کاهش پیدا کرده بود. یک دولت نسبی در عراق شکل گرفته بود و در مجموع اوضاع در عراق رو به سامان بود. در افغانستان کاملاً برعکس است. یعنی همه چیز خلاف جهت عراق دارد پیش میرود. روند ناامنی رو به گسترش است. یک دولت سایهای مثل طالبان شکل گرفته است. به عبارتی، بخشهایی از مردم از طالبان دارند حمایت میکنند. برخلاف عراق که به عبارتی پایههای یک دولت داشت شکل میگرفت، در افغانستان برعکس دارد اتفاق میافتد. یعنی پایههای دولتی که هشت سال سابقهی کار دارد به شدت آسیب دیده است. این دولت به شدت دچار ریزش شده است. حیثیت داخلیاش و حیثیت منطقهای و بینالمللیاش به شدت آسیب دیده و مورد شک و تردید است. در نتیجه اوضاع در افغانستان به هیچ عنوان بسامان نیست. بهتر از یکسال یا دوسال پیش و سه سال پیش نشده است که بشود جمعبندی کرد. در نتیجه این نگرانی که در میان ایرانیها وجود دارد، تا حدی جدی است.
وقتی شما بحران عراق را مورد مطالعه قرار میدادید و نقش آمریکا را در این متن و چارچوب مطالعه میکردید، عراق صرفاَ عراق بود. اما در افغانستان شما یک افغانستان دارید و یک دوقلویی به نام پاکستان. یعنی این دو بحران به شدت به نحو غیرقابل کنترلی بر همدیگر تأثیر میگذارند. بحران پاکستان بحران افغانستان را تشدید میکند و به نوعی میشود گفت که شاید طالبان افغانستان یکجوری سرریز فکری، سیاسی و اجتماعی طالبان پاکستان است. در نتیجه اصلاً افغانستان را به صورت واحد و یکپارچه نمیشود دید. همان طور که آمریکاییها طرحریزی کردند و خیلی هم دقیق بود، همان اوایل دولت اوباما نمایندهی ویژهای را برای این مسئله فرستاد و گفت این نمایندهی ویژه برای افغانستان و پاکستان است. چون میدانستند قضیه افغانستان بدون پاکستان اصلاً قابل حل نیست. در نتیجه وقتی آمریکاییها میگویند ما یک استراتژی در افغانستان طراحی کردیم، بخشهایی از آن به پاکستان اشاره دارد، ولی این بخشها اصلاً مسایل پاکستان را پوشش نمیدهد و بحران پاکستان هم، همان طور که میدانید، هر روز رو به وخامت است.
در چنین شرایطی، وقتی که جمهوری اسلامی در سیاست رسمی خودش بر خروج نیروهای آمریکایی از افغانستان تأکید دارد، گزینهی خودش چیست؟ اصولاً خود مقامهای تهران چه چشماندازی یا چه گزینهای برای برقراری ثبات در افغانستان دارند؟
اصلاً موضع ایران در ارتباط با افغانستان دچار یک مشکل و معضل اساسی است، و آن اینکه بازیگر اساسی در افغانستان آمریکاییها هستند، نیروهای غربی و ناتو است و خیلی از عملکردهایشان نهایتاً به گونهای به نفع امنیت در ایران تمام میشود. به دلیل این که ایرانیها نمیخواهند رابطه با آمریکا را بپذیرند، نمیخواهند تماس داشته باشند، نمیخواهند در دیپلماسی با آمریکاییها به نوعی کنار بیایند، در نتیجه در سیاستشان در افغانستان هم به نحوی سردرگم هستند. همان طور که به گونهای آمریکاییها نسبت به بحران افغانستان تا حدودی دچار گیجی شدهاند، به نظر میرسد که سیاست خارجی ایران نسبت به افغانستان هم دچار چنین گیجیای شده است. مقامهای ایران متوجه این ماجرا هستند که قبلاً اگر بحرانی به نام افغانستان در مرزهای شمال شرق ایران حضور داشت، الان کل شرق ایران دچار بحرانی است که به گونهای بخشی از پاکستان و بخشی از افغانستان را شامل میشود. این شرایط پیچیدگی خاصی را ایجاد میکند.
ظرف ماههای گذشته این صحبت بود که شاید در چارچوب استراتژی ناتو در افغانستان، ایران بتواند تا حدودی جای پاکستان را بگیرد و کریدوری برای انتقال تدارکات لجستیکی ناتو به افغانستان باشد. ولی در استراتژی جدید آمریکا، آقای اوباما از امکان مشارکت ایران در این طرح هیچ صحبتی نمیکند. برای این چه دلیلی میشود دید و آیا اصولاً میشود تصور کرد که اگر این استراتژی به جریان بیفتد، در آن به ایران هم تا حدودی مشارکت داده شود؟
نزدیکهای ۹ ماه پیش بود که در بارهی تحولات افغانستان یادداشتی نوشتم. این زمانی بود که خط تدارکاترسانی آمریکاییها از جنوب به شمال پاکستان مرتب در معرض فشارهای طالبان بود. انفجارهای متعددی انجام میشد و دویستتا دویستتا کامیونهای ناتو به هوا میرفتند. عنوان یادداشت من بود: «ناتو و جادهی استراتژیک افغانستان». موضوعش این بود که در صورتی که ناتو راههای اصلی تدارکرسانی به افغانستان را از دست دهد، ما راههایی داریم که میتوانند جایگزین راههای پاکستان شود. راههای ما هم امنتر است، هم متعددتر و هم میشود روی آن حساب باز کرد.
اتفاقی که افتاده است، این است که از زمان انتشار آن یادداشت، اوضاع داخلی افغانستان بسیار بیشتر بهم ریخته است. نکتهی دیگر این است که واقعاً نمیشود روی استراتژیای که آمریکاییها طرحریزی کردهاند، خیلی حساب باز کرد. شما توجه کنید، مک کریستال، فرماندهی نیروهای آمریکایی، حدود دو ماه و نیم است که به آمریکاییها میگوید، برای من ۴۰ هزار نیرو بفرستید. بعد ایکن بری، سفیر آمریکا در افغانستان، میگوید، به هیچ عنوان نیرو نفرستید، ما با این دولت هیچ کاری نمیتوانیم بکنیم و گیر میافتیم. بحث ویتنام شدن و ویتنام نشدن افغانستان یک واژه و ترمی است که به شدت در وزارت خارجه آمریکا از آن استفاده میشود و مورد موافقت و مخالفت قرار میگیرد. این نشان میدهد که به عبارتی اگرهم آمریکاییها استراتژیی برای افغانستان اعلام کردند، باید نشست و صبر کرد و دید واقعاً به آنچه در افغانستان عمل میشود، میتوان عنوان استراتژی داد؟ یا در هرحال آمریکاییها مجبورند یک طرح نیمبندی را برای آیندهی حضور خودشان یا تکلیف خودشان در افغانستان مشخص کنند؟
من احساس میکنم چون قضیه به این شکل است، تکلیف ایران هم تا حدودی نامشخص میشود. یعنی ایرانیها هم بلاتکلیف هستند. مضافاً براین که شما وقتی استراتژی خروج از افغانستان یا مثلاً افزایش نیرو در افغانستان را مطرح میکنید، در کنارش تحولات چندماه قبل را نمیتوانید نادیده بگیرید. جنبش اصلاحطلبیای در افغانستان بوجود آمده است که این جنبش اصلاحطلبی بدون پرداختن هزینهی چندانی توانسته است تا حدود زیادی تغییرات بسیار مثبت و قابل توجهی در افغانستان بوجود بیاورد که همهی تحلیلگران خارجی آن را تأیید میکنند. این جنبش اصلاحطلبی که یکجورایی میتواند عبدالله نمایندهاش باشد، تیم مشاورهای عبدالله و مشاوران و همفکران او تا حدودی توانستند مسائل مذهبی را دور بزنند، مسائل قومی را به گونهای در سایه قرار دهند که تنشهای کمتری ایجاد کند و ... این پدیده جدیدی است که باید در آیندهی افغانستان مورد ملاحظه قرار داد. من احساس میکنم که جمهوری اسلامی از این پدیده غفلت میکند و به دلیل شباهت انتخابات ایران و افغانستان نمیخواهد به جنبش یادشده اعتنا نشان دهد. ولی این بیاعتنایی هم، در کنار مسائل مربوط به انتخابات خود ایران، منشا آبروریزی مضاعفی است.
مصاحبهگر: فرید وحیدی
تحریریه: کیواندخت قهاری