"تمارض"، تجربهای گذرا از سینمای ایران در برلیناله ۲۰۱۷
۱۳۹۵ بهمن ۲۶, سهشنبهتمارض بیشک فیلمی تقلیلگرایانه است. ازهمان دقایق اول مخاطب متوجه میشود که فضای فیلم شباهت زیادی به صحنه تئاتر دارد با این تفاوت که بر خلاف تئاتر، سرعت حرکتها توسط دوربین معین و مشخص میشود.
عبد آبست، وحید راد، مجید یوسفی، دانیال خجسته، شهرزاد سیفی، اَصغر پیران، جواد پورحیدری، جواد پولادی، علیرضا ساوه درودی، ایمان بسیم، حنانه شاهرخی، حسن و حسین جعفری بازیگری در این فیلم را برعهده دارند.
مریم شفیعی تهیهکننده، حمید خضوعی اَبیانه مدیر فیلمبرداری و هایده صفییاری تدوینگر فیلم هستند. محمد اَطبایی هم عرضه و پخش این فیلم را برعهده دارد. فیلمنامه را نیز عبد آبست نگاشته است. مدت فیلم ۸۴ دقیقه است.
نخستین پرسش پس از دیدن فیلم رابطه میان عنوان و موضوع داستان است. چه کسی به چه چیزی تمارض میکند؟ تمارض که در زبان فارسی نخستین معنای آن خود را بیمار جلوه دادن است (بیمارنمایی) چه ربطی با این فیلم یا شخصیتهای آن دارد.
معنای استعاری تمارض نیز تولید و بازتولید نشانههای مادی و روانی برای دستیابی به هدفی خاص است. بهطور مثال وانمود کردن به تهیدستی به منظور دریافت کمکهای بیشتر، تمارض به بیاطلاعی برای فرار از مسئولیت یا مجازات و امور از این قبیل. حتی تمارض میتواند تمیز دادن راست از دروغ را در حوزه حقوقی با مشکل مواجه کند.
در یونان باستان تمارض در ارتباط با یکی از دلایل سهگانه "ترس"، "شرم" و "سودجویی" توضیح میدادند. به نظر این فیلسوفان و پزشکان یونانی افراد به یکی از این دلایل سهگانه دست به تمارض میزنند، یعنی خود را به گونهای دیگر جلوهمیدهند تا به هدف خود دست یابند.
حتی به یک اعتباری هنر فیلم اصولاً یک "تمارض" است. بدین معنا که فیلم تمارض میکند که پرده سینما دستکم برای مدتی واقعیت موجود مخاطبان است.
شاید هم این فیلم در قالب کنونیاش تمارض میکند که یک فیلم داستانی است.
داستان فیلم
سه جوان به نامهای عبد، وحید و آریس برای گذراندن پنجشنبه شب میخواهند به خانه دوستی به نام "اسی" بروند که در این فیلم هر از گاهی از او به عنوان "پیرمرد" نیز یاد میشود.
این شبنشینی سرانجام به جدال کشیده میشود و پس از نزاع میان دستکم دو تن از مهمانان با میزبان، همگی توسط ماموران پلیس دستگیر و به پاسگاه پلیس آورده میشوند. داستان در آبادان و خرمشهر رخ میدهد.
تعریف داستان به سادگی ممکن نیست، چرا که روند آن به صورت خطی آغاز نمیشود. یعنی مخاطب نخست پس از دستگیری این چهار تن و انتقال آنها به پاسگاه، بهتدریج با شخصیتهای فیلم آشنا میشود و از طریق توضیحات آنان به دیگر قضایا نیز پی میبرد.
داستان در برخی موارد حلقوی و دایرهوار میشود، یعنی داستان در داستان بازگو میشود و روایتی که "اسی" درباره از دست دادن دخترش بازگو میکند، با داستان خود فیلم گره میخورد.
در فیلم به اغلب موضوعات مهم (اگر بتوان این موضوعات را اصولاً مهم خواند) تنها اشارهای میشود و توضیح بیشتری درباره آنها داده نمیشود، تو گویی که مخاطب از آنها پیشاپیش اطلاع دارد.
بهطور مثال این سه دوست در گمرگ کار میکنند، "اسی" پیش از ورود دوستان به منزلش مدعی میشود که مهمانانی دارد که آنها نیز از کارکنان گمرگ هستند، خود "اسی" نیز ظاهراً تاجر است.
اشارههای پراکنده و مبهمی نیز به همجنسگرایی "اسی" میشود که تبیین آنان به سادگی امکانپذیر نیست، استفاده از کلمات ویژه با بار معنایی مشخص و "دستمالی" کردن مهمانان از این جملهاند، اما خواندن آوازی از التون جان این ظن را تقویت میکند.
به مسائلی نظیر قاچاق کالا، مشروبخواری، مصرف مواد مخدر، دزدی، تصادف، لودگی، خشونت و غیره نیز تنها اشاراتی صورت میگیرد. هیچ داستان فرعی در فیلم بهطور جدی پیگیری نمیشود، همهچیز آغازی دارد، اما در میانه راه رها میشود. پنداری که پیشپاافتادگی روایتها تمامی داستان فیلم و شخصیتهای آن نیز را فرا گرفته است.
فیلم میکوشد چند لایه بودن زندگی روزمره را نمایش دهد، اما از آنجایی که روایتپیش پاافتاده و تکراری است، تامل مخاطب را بر نمیانگیزد.
لغزندگی دیالوگها در سطح
در تئاتر جدی تقلیلگرایانه و آبسورد نظیر آنچه ما از ساموئل بکت در "بازی آخر" میشناسیم، هر واژهای بر روی ترازوی زرگری گذارده شده و تغییر هر کلمه در جملهای کوتاه، پیامهای روشن و کوبنده آن را تغییر میدهد.
اما در "تمارض"، دیالوگها چنان بیاهمیتاند که تکرار آنها توسط شخصیتهای متفاوت فیلم بر وزن و اعتبار دیالوگها نمیافزایند. فیلم بیشتر شبیه به یک فیلم آزمایشی و تجربهای (Experimentalfilm) است که نتیجهی آن الزاماً موفقیت نیست.
بیان متفاوت داستان نزاع میان این چهار نفر و بازگویی پیامدهای دیگر از سوی راویان م به معنای ایجاد فضایی چندصدایی در فیلم نیست. تکرار روایتهای متفاوت عناصری از دروغ و حقیقت را در بر دارد، اما نه بدانگونه که فکر کنیم هر کس حقیقت خود را از زاویه فردی از رخدادی یکسان و عینی بیان میکند.
اگر تمارضی در کار باشد، همانا بازگویی واقعیت به گونهای ناروشن است که میتواند به همان دلایلی سهگانهای باشد که پیشتر به آنها اشاره شد.
چندصدایی محصول درک و بازتولید رخدادیی عینی با امکانات سوبژکتیو است. در چندصدایی حقیقت کلی و مجرد زیر سوال میرود و افراد حاملان حقیقتهای نسبی هستند. این حقیقتها البته عاری از دروغ هستند، تفاوت آنها در زاویه دید و امکانات متفاوت راویان است.
اما در فیلم تمارض از این پیچیدگیها خبری نیست و همه چیز در سطح میلغزد. دیالوگهای چهار دوست ملالآورند، لودگیهای آنان تماشاگر ایرانیرا به یاد تئاتر روحوضی و مزاح بیمحتوا میاندازد. برای مثال میتوان به تلفظ نام شهر آمستردام در این فیلم اشاره کرد.
بر خلاف فیلم "تمارض" تئاتر آبسورد پیامی جدی دارد و به هیچوجه نتیجه کار هنری سطحی نیست. پتانسیل انتقادی تئاتر آبسورد مفهومی عمیقاً فلسفی را در خود حمل میکند.
برعکس این فیلم امور جدی را بیهوده نشان میدهد. آنهم نه این دلیل که اهمیت آنها را به صورت انتقادی برجسته کند، تا تماشاگر کنجکاو احتمالاً به کنه آن پی برد.
اصولاً استفاده از کلیشهها و تکرار جملات و دیالوگهای سست در فیلم، قرار نیست که جبر و فشار بیرونی را به چالش کشد. قرار نیست که با مشاهده این جبر، ناخودآگاهی حاکم در فیلم بدل به خودآگاهی مخاطب شود و امکان ورود به حوزه اختیار فراهم گردد، بلکه بر عکس همانگونه که شخصتهای فیلم در این ناخودآگاهی اسیرند، فیلم با بافت خود مخاطبش را به عرصه ناخودآگاهی فرا میخواند تا همهچیز معنای خود را از دست بدهد.
محرومیت خودخواسته از امکانات سینمایی
تقلیلگرایی و تجرد تنها در صحنهآرایی و دکور اجرا نشده، بلکه در نحوه لباس پوشیدن و شمار بازیگران نیز لحاظ شده است. مردها در این فیلم کفشهای آبی یکسانی به پا دارند. یک تیشرت و یک شلوار، در این مورد استثنایی نیست.
زن و دختربچه نیز با سادگی کامل نمایش داده میشوند، در پس اینها اگر نکتهای انتقادی نهفته بود، میتوانستیم این تقیلگرایی را نشانه برای امر مهم دیگری بدانیم.
آیا واقعاْ این نگرش مینیمالیستی در این فیلم دلالت بر امری بیرونی یا ایده مهمتری ندارد؟ آیا کارگردان بدون منظور وغرض خود را از تمام امکانات گسترده هنر فیلم محروم کرده است؟ آیا فقر تصویر و دیالوگها، ارزشافزودهای برای مضمون فیلم ایجاد کردهاند؟
شاید خالق این اثر به همه این پرسشهای فکر کرده و جوابی برای آنها داشته باشد، اما اجرا آنها در فیلم صورت نگرفته است، از ایده تا تحقق آن در فیلم راه درازی وجود دارد. این راه طولانی رمز و راز هرمنوتیک زیباشناسانهای است که هر سینماگری با ویژگی و امکانات خود آن را طی میکند. در "تمارض" این راه به بنبست کشیده میشود. شاید با کمی تسامح بتوان گفت راه در جایی شروع میشود، اما پس از اندک زمانی راه محو و نابود میشود. تو گویی که این راه از همان آغاز توهمی بیش نبوده است.