1. پرش به گزارش
  2. پرش به منوی اصلی
  3. پرش به دیگر صفحات دویچه وله

حکایت آن جدایی که کام ایرانی‌ها را شیرین کرد

۱۳۹۰ دی ۲۷, سه‌شنبه

اهدای جایزه گلدن گلوب به فیلم "جدایی نادر از سیمین" موجی از شادی را در جهان وب برانگیخت. این نوشته مروری است به واکنش‌های ایرانی‌های مقیم جهان مجازی درباره جایزه‌ای که کام بسیاری‌شان را شیرین کرد.

https://p.dw.com/p/13l8t
عکس: dapd

روز دوشنبه ( ۲۶ دی / ۱۶ ژانویه) هنگامی که اصغر فرهادی٬ کارگردان نام‌دار ایرانی در مراسم شصت و نهمین دوره جایزه گلدن گلوب در هتل بورلی هیلز در لس‌آنجلس آمریکا روی صحنه رفت، موجی از شادی جامعه مجازی ایرانیان را در نوردید. تا لحظه‌ای پیش از آن نفس بینندگان ایرانی مراسم در سینه‌ها حبس بود٬ مدونا٬ خواننده مشهور پاپ آمریکا٬ داشت چند جمله‌ای با حضار صحبت می‌کرد تا سپس نام برنده نهایی "بهترین فیلم خارجی" را اعلام کند. وی با اعلام پیشینه‌ای درباره علاقه‌اش به فیلم‌های "خارجی" گفت هیچ چیز بیگانه‌ای برای او درباره فیلم‌های "خارجی" وجود ندارد. سپس نامزدهای جایزه اعلام شدند و بعد صدای مدونا بود: گلدن گلوب می‌رسد به ایران٬ «یک جدایی».

ویدیویی در یوتیوب آپلود شده که داخل یک خانه ایرانی را نشان می‌دهد که تعدادی جوان دور هم جمع شده‌اند و تا نام ایران را می‌شنوند انگار که دنیا منفجر شده باشد٬ صدای جیغ آن‌هاست و ابراز احساس‌های شادمانه‌شان. این ویدیو با عنوان (Golden Globe - Asghar Farhadi) در توییتر و فیس‌بوک بارها به اشتراک گذاشته شد.

قصه فیلم "یک جدایی" که در بین ایرانی‌ها "جدایی نادر از سیمین" نام دارد٬ از اعلام قصد جدایی از سوی شخصیت اول زن فیلم٬ سیمین با بازی لیلا حاتمی شروع می‌شود. نادر همسر او٬ با بازی پیمان معادی٬ پدر پیر مبتلا به آلزایمر دارد که حاضر نیست او را در ایران تنها بگذارد. قصه خیلی زود با درگیری فیزیکی نادر با مستخدم زن خانه و سقط جنین مستخدم که ظاهراً در این درگیری اتفاق افتاده است و جریان شکل‌گیری پرونده قضایی و تهدیدها و مزاحمت‌های همسر مستخدم ادامه می‌یابد. قصه تلخی که با تعلیق خاتمه می‌یابد: دختر خانواده چه کسی را انتخاب می‌کند مادرش را که دارد می‌رود یا پدرش را به رغم تمام مشکلات دارد می‌ماند؟ اما سوال فیلم این نیست.

Filmszene aus NADER UND SIMIN - EINE TRENNUNG Flash-Galerie
عکس: Alamode Film

ویدیوی دیگری به کرات در فیس‌بوک و توییتر ایرانی‌ها باز نشر شد مربوط به یک مصاحبه اخیر از اصغر فرهادی کارگردان جدایی نادر از سیمین است که مشخص نیست با کدام رسانه صحبت می‌کند. اما او در این مصاحبه می‌گوید فیلمش قصه آدم‌های شرافتمندی‌ست که در موقعیتی غیرشرافتمندانه قرار گرفته‌اند. او در این ویدیو درباره موضوع مهاجرت که قصد اصلی شخصیت زن فیلم است می‌گوید: مهاجرت فقط یک پدیده جغرافیایی نیست٬ وقتی می‌روی یک جای دیگر داری گذشته‌ات را فدای آینده‌ات می‌کنی. گذشته در این فیلم پدر است و آینده دختر نوجوان خانواده که زن در صحنه نخست فیلم در دادگاه می‌گوید: نمی‌خواهد بچه‌اش در شرایط ایران بزرگ شود.

فیلم تلخ است ولی جوایز بی‌شمار آن کام ایرانی‌ها را مدام شیرین و شیرین‌تر می‌کند. همین موضوع سوژه بسیاری از کاربران فارسی زبان اینترنت شد تا با جدایی نادر از سیمین شوخی کنند٬ آن‌ها این جدایی را تنها جدایی دنیا دانستند که باعث غرور و افتخار و شادی ملی شده است. یک کاربر فیس‌‌بوک هم به طنز نوشت: «البته جایزه اصلی رو باید به سیمین بدن که تصمیم به جدایی گرفت.»

جایزه گلدن گلوب و آرزوهای ایرانی‌ها

به محض اهدای جایزه به فرهادی که همراه با پیمان معادی به روی صحنه رفت٬ یک کاربر ایرانی توییتر نوشت:‌«می‌دونم بدموقع‌ست و خیلیا خوابن. ولی لامصبا اگه نمی‌ریزین تو خیابون لااقل اتوهاتونُ بزنین به برق.» توییت این کاربر ایرانی اشاره داشت به راه‌های جایگزینی که ایرانی‌های معترض در جریان تظاهرات پس از انتخابات بحث‌انگیز ریاست‌جمهوری در خرداد ۱۳۸۸ پیش گرفته بودند. اگرچه این کاربر به شوخی به روزهای شور و هیاهوی ایرانی‌های تغییرخواه اشاره کرد٬ برای بسیاری به طور جدی این جایزه پیوند دارد به آرزوهایی که ایرانی‌ها برای کشور خود دارند.

Filmszene aus NADER UND SIMIN - EINE TRENNUNG Flash-Galerie
عکس: Alamode Film

یک کاربر ایرانی در کامنت یکی از خبرهای مراسم گلدن گلوب نوشت: «نمی‌دونم چرا من مثل بقیه شاد نشدم، چرا این موقع هم رفتم در این فکر که چه جایزه‌ها که نگرفتیم و چه افتخارها که نکردیم به خاطر عده‌ای پلشت که ناممان را آلوده کرده‌اند... غمم گرفت و اشکم گرفت نه برای جایزه فرهادی که به نظر من در فیلم‌های قبلی هم کم نظیر بود، بلکه برای آینده ای که خالی می‌ماند از این افتخارها و می‌شود حسرت و داغ یاد این روز، از برای آنان که دشنه کشیده‌اند تا هنر و سینما را بخشکانند.»

اصغر فرهادی در کارنامه خود کارگردانی "چهارشنبه‌سوری" و "درباره الی" را نیز دارد.

حکم انحلال خانه سینما اخیراً (سیزدهم دی ماه ۱۳۹۰) از سوی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی صادر و به مدیریت این تشکل صنفی ابلاغ شد. امری که اعتراضات سینماگران مستقل ایران را به همراه داشت.

جدایی حساب مردم از حاکمیت

اصغر فرهادی با چند جمله ساده که بر روی صحنه هنگام دریافت جایزه گفت بیش‌تر «دل مردم را به دست آورد»٬ او گفت که نمی‌خواهد درباره همسرش٬ دخترانش یا دوستان عزیزش صحبت کند٬ بلکه می‌خواهد درباره مردمش صحبت کند. او مردم ایران را «صلح‌دوست» نامید.

این سخنرانی کوتاه تا عمق قلب بسیاری از ایرانی‌ها که از پر رنگ شدن سایه جنگ بر سر کشور خود راضی نیستند نفوذ کرد. نویسنده وبلاگ "نامه‌های دلتنگی" در پستی با عنوان "به مردی که ایران را شاد کرد" برای فرهادی نوشت: «می‌دانی وقتی شنیدم "از ایران ، جدایی" آنقدر خوشحال نشدم که وقتی دیدم چقدر موقر، تو و پیمان معادی عزیز، به روی سن رفتید، کوتاه گفتی: "می‌خواهم از مردم‌ام صحبت کنم، از مردمی که واقعاً صلح‌دوست هستند". می‌دانی مفهوم این جمله‌ات از صدها جایزه معتبر جهانی برای مردم میهن‌ات غرورآفرین‌تر و شادی‌آفرین‌تر بود! می‌دانی تو بدون این‌که از موقعیتت خارج بشوی و خود را وارد مسئله سیاست کنی، اما به زیبایی حرفت را زدی، مثل خیلی‌ها تریبون را ندیدی هول کنی و نماینده ایران بدانی خودت را و بلند بلند اظهارنظر کنی، تریبون دیدی هول نشدی که بر سر ملتت بزنی، تریبون دیدی حرف مردمت را زدی اما با درایت… تو با همین جمله کوتاه مردم کشورت را به جهان شناساندی، مردمی که در فیلمت نشان میدهی چه پرتنش، چه غیر اخلاقی، چه متعصبند اما این مردم بالذات صلح‌دوستند اگر بگذارند! تو مخالفتت را با جنگ نشان دادی وقتی گفتی "مردم صلح‌دوست" یعنی مردمی که هرگز از جنگ استقبال دوباره نخواهند کرد. تو با همین دو جمله حساب مردم را از دولت و حاکمیت جدا کردی!»

Filmszene aus NADER UND SIMIN - EINE TRENNUNG Flash-Galerie
عکس: Alamode Film

ماجرای جایزه گلدن گلوب و «جدایی میان ملت و دولت» دست‌مایه نگارش داریوش میم٬ وبلاگ "ملکوت"٬ نیز شد. او در پستی با عنوان "اصغر فرهادی و جدایی دولت از ملت" نوشت: « کدام حرکت به ويژه در اين چند سال در اين نظام رخ داده که دلی را شاد کرده باشد یا لبخندی بر لبانی نشانده باشد؟ کدام سخن و گفتار از سوی دولت‌مردان يا مسؤولان عالی اين نظام سر زده است که خاطر آزادگان و خردمندان و اهل ایمان و تقوا و صاحبان دل‌های سالم و رمنده از بيماری دروغ و ریا را شاد کرده باشد؟ هر چه بيش‌تر می‌‌کاويم می‌بينيم که اين حاکمان نه تنها شادی و تبسم را به کسی هدیه نداده‌اند بلکه هر جا توانسته‌اند شادی و آزادی و خرمی و آسايش مردم را از صغير و کبیر و پير و جوان و مرد و زن ربوده‌اند. تنها هنرشان تحميل شادی خودخواسته‌ی نظامی و حکومتی و حقنه کردن فرهنگ سرهنگی بوده است.»

او سپس نوشت: «امشب، گلدن گلوب و برنده شدن فرهادی آن‌قدر مهم نبود که هلهله‌ی شادی در دل‌های ایرانيان. امشب، جوانه‌ای که زير خروارها خاک و خاکستر ستم اين ماه‌ها و سال‌ها نفس می‌کشيد و به رغم هل من مبارز طلبيدن‌های جاهلان مکرم و اراذلِ مقدم، و فتنه‌جو خوانده شدن و بی‌بصيرت ناميده شدن، هم‌چنان زنده اما خاموش بود، سر از خاک بیرون کرد يعنی که ما هم‌چنان شاد هستيم و شادی و اميد را نتوانسته‌ايد از ما برباييد.»

جایزه گرفتن از مدونا٬ حاشیه پر رنگی بر متن

وقتی ایرانیان در اینترنت شادی و شور خود را برای برد جایزه گلدن گلوب ابراز می‌کردند٬ چشمی هم داشتند به صدا و سیمای رسمی ایران تا ببینند آیا بالاخره خبری هر چند کوتاه درباره این موفقیت جهانی یک ایرانی اعلام می‌شود. یکی از کاربران توییتر همان زمان نوشت:‌« فرهادى جايزه گلدن گلوب تو دستاشه اونوقت صدا و سيما داره راز بقا پخش ميكنه. براى ثبت در تاريخ!» و دیگری جوابش را داد: « خب احتمالن راز بقاشون در همینه!»

بالاخره ویدیوی تبریک سریع‌السیر عادل فردوسی‌پور٬ مجری مشهور برنامه ورزشی و محبوب ۹۰ ٬ دست به دست شد که یعنی یک نفر این جایزه را در صدا و سیما اعلام کرد و کاری «شجاعانه» انجام داد.

پایاپای به اشتراک‌گذاری عکس و خبر و پست وبلاگی مثبت مربوط به جایزه گاه واکنش‌های منفی نیز دست به دست شدند. برای مثال خبری از یکی از رسانه‌های غیررسمی نزدیک به حاکمیت در ایران نه به جایزه که به لبخندهای فرهادی به جودی فاستر ٬ بازیگر نامدار آمریکایی٬ که کنار او نشسته بود اختصاص داشت.

این در حالی بود که بیش‌تر فارسی زبانان حاشیه‌ای پررنگ‌تر از متن را یافته بودند که درباره‌اش اظهارنظر کنند: دست ندادن مدونا و اصغر فرهادی هنگام اهدای جایزه. آن‌ها نوشتند «این یعنی هر دو طرف ماجرا حواس‌شان به موقعیت پیچیده ایرانی بودن یک کارگردان هست.»

چنین عملی که خلاف عرف بین‌المللی‌ست اگرچه نتوانست از بدگویی بعضی برخی داخلی‌ها کم کند٬ اما حسرت برخی دیگر از ایرانی‌ها را به همراه داشت. یکی از کاربران فیس‌بوک نوشت:« ديشب وقتی فرهادی و معادی رفتن بالا برای گرفتن جايزه، دلم برای خودمون سوخت! در مقايسه با ديگرانی كه به راحتی هنگام گرفتن جايزه‌شون تمام هيجان و احساسات‌شون رو همون جا بيان می‌كردن و می‌تونستی در حرف‌هاشون ،خنده‌هاشون، شوخی‌هاشون و ... يک انسان رو در اوج خوشحالی ببينی...اين دو چه منقبض و اتو كشيده و رسمی ايستادند. اينكه در چنين لحظه‌ای تمام دغدغه‌ات اين باشه كه چطور دوری كنی از دست دادن كه يك عرف اجتماعی خيلی معمولی و پيش پا افتاده است در تمام دنيا ،صرفا چون طرف مقابلت يك زنه!...يا اينكه كلمات رو چطور انتخاب كنی كه به جايی زياد برنخوره و حرف مردمت هم باشه، پس خود كارگردان انسان با احساس خوشحال هيجان زده‌ای كه مي‌خواد اين لحظه خود خود خودش رو فرياد كنه كجاست؟...اين خيلی دلمو به درد آورد...يعنی يه جورايی من ايرانی يك جزيره شدم در دنيای امروز...»


MZ/SJ