رفیق شامی: فروش پدر در بازار کهنهفروشان
۱۳۹۰ مرداد ۲۲, شنبه"زنی که همسرش را در بازار کهنهفروشان فروخت" همچون آثار دیگر رفیق شامی با نثری ساده، روان و قابل درک برای کودکان و نوجوانان نگاشته شده است. در این داستان همچنین عناصر "افسانهواری" که دنیای کودکی او را در دمشق رنگین میساخته، به وفور یافت میشود. در این دنیا، پدربزرگ نویسنده که "داستانگویی" بینظیر بود، نقش مهمی بازی میکند.
پدر بزرگ، سرچشمهی الهام
رفیق شامی، در این کتاب ۱۶۸ صفحهای از جمله داستان رابطهی عاطفی بین خود و پدربزرگش را بازگو میکند و مینویسد که هر وقت او به دیدار پدرش میرفته، «در اتاق بچهها و در کنار آنها روی زمین» میخوابیده و تمام شب برایشان داستانهای خندهدار تعریف میکرده است. پدربزرگ ولی تنها به نقل قصههای عجیب غریب اکتفا نمیکرده، «بلکه نقش هر یک از قهرمانان داستان را هم به عهده میگرفته، روی تشک بالا و پائین میپریده و میرقصیده، با اجنهها میجنگیده و آواز میخوانده، طوری که همسایهها هم از خواب بیدار میشدند و برای شنیدن آن ماجراهای هیجانآور به خانهی آنها میرفتهاند».
رادیو بهجای پدر
از این راه رفیق شامی به نیروی تخیل پی میبرد و دنیای افسانهها را کشف میکند. این پدربزرگ همچنین نویسنده را با خود به بازار کهنهفروشهای دمشق میبرده و سر هر کوی و برزن با یک «آشنا» به گفتوگو میایستاده. در این هنگام، رفیق شامی که در اصل سهیل فاضل نام دارد، فرصت میکرده به کنکاش و کاوش در حجرهها و مغازههای بازار و مردمی که در رفت و آمد بودند، بپردازد. در یکی از این روزها، سهیل با زنی که همسرش را برای فروش به بازار کهنهفروشها آورده بوده، روبرو میشود. دلیل فروش مرد، «کم حرفی» او بوده که به ادعای زن، «هفتههاست حتی یک کلمه هم حرف نزده!»
سهیل که در آن هنگام ۷ سال بیشتر نداشته، این تصویر را به ذهن میسپارد و وقتی مادرش، زمانی از «کمحرفی» پدر شکوه میکند، به او پیشنهاد میدهد، پدر را به بازار کهنهفروشان ببرد، بفروشد و «بهجای او یک رادیو» بخرد...
"زنی که همسرش را در بازار کهنهفروشان فروخت"، مجموعهای از این "لطیفههای کودک پسند" است. این داستان نشان میدهد که رفیق شامی، در واقع "همهی این ماجراها را تجربه و زندگی" کرده است. این که این نویسندهی پرکار، در هر اثرش گوشهای از این جهان "افسانهای" را به ما نشان میدهد، خود گواه این مدعاست.
FF/KG