صورت سوخته آمنه و حکم قصاص مجرم در آینه اینترنت
۱۳۹۰ اردیبهشت ۲۳, جمعهخبر کوتاه است. چند خط. تاریخ آن اما طولانیست و به چند سال پیش برمیگردد. حدود هفت سال پیش که مجید موحدی به روی صورت همکلاسی زیبایش که دست رد به سینهاش زده بود٬ اسید پاشید. نام آن همکلاسی آمنه بهرامی است. کسی که حالا دوباره در تیتر اخبار جای گرفته است. آمنه با صورت از شکل افتاده و چشمهای نابینا٬ قصاص میخواهد: مجید باید کور شود٬ با اسید.
حکم قصاص را هم از سوی دادگاه گرفته و میرود که این حکم در روز شنبه آینده٬ ۲۴ اردیبهشت٬ اجرا شود. وکیل او به رسانهها گفته٬ این کار احتمالا «بدون درد» و با بیهوش کردن مجرم صورت میگیرد.
این اولین حکم قصاص اسیدپاشی در ایران است. حکمی که موضوع بحث روز جامعه مجازی ایرانیان نیز شده است. جامعهای که از قدیم در آن گفتهاند «خون را با خون نمیشویند٬» ولی در عمل در بسیاری موارد خلاف آن رفتار کردهاند.
حالا اینجا و تنها چند روز پیش از اجرای احتمالی یک قصاص جدید در ایران٬ نگاهی داریم به گفته و شنیدههای ایرانیان در اینترنت درباره آنچه عدهای نامش را «خشونت» و عدهای دیگر «اجرای عدالت» میگذارند.
از نگاه قانون و حقوق بشر
محمد مصطفایی٬ وکیل مقیم در خارج از ایران٬ کسیست که در وبلاگاش از زاویهی قانونی و حقوق بشر به ماجرا میپردازد. مصطفایی در وبلاگ خود٬ مدافع٬ مینویسد: «این اقدام هم برخلاف قانون و هم برخلاف موازین حقوق بشر است. برخلاف قانون بودن این اقدام بدین جهت است که اولا ٬ محکومعلیه این پرونده قصد نتیجه مجرمانه مبنی بر کور کردن آمنه را نداشته و او با اسیدپاشی خواسته است تا زیبایی آمنه از بین رود. هر چند اینجانب مخالف چنین اعمال وحشیانهای هستم اما چنین مجازاتی را نیز متناسب با جرم نمیبینم.» او ادامه میدهد: «ثانیا٬ قانون این اجازه را به احدی نداده است تا اگر فردی توسط اسید چشمش کور شد، مجنیعلیه بتواند با اسید چشم مجرم را کور کند. » و سپس مینویسد: «ماده ۲۷۹ قانون مجازات اسلامی مقرر کرده که برای اجرای قصاص حدود جراحت میبایست کاملا اندازهگیری شود در حالی که در چنین مواردی نمیتوان حدی را مورد لحاظ و توجه قرار داد لذا از این جهت نیز صدور چنین حکمی بر خلاف قانون است.»
مصطفایی از موضع حقوق بشر نیز به قضیه نگاه میکند: «از لحاظ موازین حقوق بشر نیز اجرای چنین احکامی برخلاف کرامت ذاتی انسانها به حساب آمده است.»
او در ادامه به تاثیر این جور احکام بر میزان خشونت در جامعه مینویسد: «این مجازات نه تنها باعث کاهش یا پیش گیری از وقوع جرم نیست بلکه باعث میگردد جامعه خشونت را تجربه کند و خشونت امری عادی در جامعه به حساب آمده و اقدامی شود برای کسانی که مستعد اعمال خشونت در جامعه هستند.»
چرخهی تکرار خشونت
نویسنده وبلاگ «وقایع روزانه یک دانشمند» ماجرا را شاید از این جهت به بهترین شکل پوشش میدهد که دقیقا به نظرات مخالف و موافق درباره اجرای قصاص و کور کردن چشم اشاره دارد. او این کار را از طریق نوشتن گفتگوی شکلگرفته بین خودش و دوست پسرش در پستی وبلاگی با عنوان «اسید میپاشیم، چش در میاریم…» شرح میدهد. او مخالف انجام قصاص٬ و دوستش موافق: «من بدون من و مون گفتم، شنیعه، سخیفه، وحشی گریه، هم با قصاص مخالفم، هم با قانونی بودنش مشکل دارم. دوست پسرم گفت دختره حقشه، یارو... زده چشمش رو کور کرده، از همهی زندگی و آرزوهاش انداختهاش دختر جوون رو، هیچی واسه این دختر نمونده. »
اما جدا از ابراز احساسات٬ در ادامهی این پست وبلاگی با علل موافقت و مخالفت هر دو طرف که با زبانی خودمانی و خارج از لفاظیست روبهرو میشویم: «من حرف حسابم این بود که روحیهی انتقام گیری فقط قضیه رو تو سیکل میندازه (اگه الان این رو کور کنه، فردا بابای پسره با قمه بیاد مادر دختره رو تیکه تیکه این سیکل تموم نمیشه هیچ وقت)... وحشیگری وحشی گریه، نیت و هدف عمل رو توجیه نمیکنه. آدم چه به نیت عاشقی اسید بریزه، چه به نیت انتقام، داره اسید میریزه. نمیتونم حتی تصمیم بگیرم که کدومش شنیعتره، از روی احساسات آنی یه پارچ ِ اسید رو پاشیدن، یا در حضور دکتر و اتاق عمل و مراجع قانونی که برات کف میزنن و هلهله میکشد یکی رو کور کردن. اگه یه اصولی در ذهن آدم شکل گرفته باشه، از این اصولش پایین نمیاد.»
در مقابل اما دوست او اعتقاد دارد که «تو نشستی از اون بالا، از اون بیرون، حرفهای خوشگل ناز روشنفکری میزنی. تو چه میفهمی اون دختری که کور شده و اسید صورتش رو سوزونده چی میکشه. اون چی میخواد، اون حقش چیه. قانون باید ازش حمایت کنه.»
اما این گفتوگو که ظاهراً شخصیست در یک وبلاگ عمومی با دیگران در میان گذاشته میشود و از دیگران هم نظر خواسته میشود. نظرات خوانندهها همگی دارای دو موضوع مثبت و منفی نسبت به قضیه است.
عنان جامعه به دست خشم ندهیم
یکی از مواردی که در میان کامنت های پست وبلاگی «وقایع روزانه یک دانشمند» دربارهاش بحث شده٬ همان چیزیست که محمد مصطفایی هم دربارهاش نوشته بود٬ یعنی تاثیر چنین مجازاتهایی بر میزان خشونت در جامعه. این نویسنده کامنت البته در قالب طرح سوال مینویسد: «فرض اینکه هدف اولیه هر نوع مجازاتی جلوگیری از تکرار جرمه. آیا هیچ فیدبکی وجود داره که میزان کارایی قصاص رو نشون بده؟ آیا مقایسهای بین قصاص و روشهای دیگر مجازات در میزان بازدارندگی انجام گرفته؟ آیا در کشورهایی که قصاص انجام میشه میزان ارتکاب جرایم مرتبط نسبت به سایر کشورها کاهش چشمگیر داشته؟ با ریشههای اجتمایی روانی جرایمی از این دست چگونه برخورد میشه؟ آیا داخل ایران اصلا کسی وقت و دلیلی برای فکر کردن به آمار بالای قصاص یا اعدام بعنوان یک مشکل داره؟»
یک کامنتگذار دیگر نیز به این موضوع اشاره دارد که قصاص یعنی سپردن عنان جامعه به دست افراد «ضربهخورده» ٬ البته با این تاکید که باید قانون و امکانات رفاهی حامی قربانی باشد: «به نظر من معیار باید اصول جهانی تایید شده که روشون مطالعهی علمی شده باشه که قصاص رو تایید نمیکنه. قربانی در صورتی که بدونه قانون حمایتش میکنه و کمکش میکنه حالا حتا اگه کور هم هست زندگی مفیدی داشته باشه و مجرم رو در قرنطینهای نگه میداره که فرصت تکرار جرم تا اصلاح شدن رو نداشته باشه به نظرم باید راضی باشه. مسلمه که آمنه اونقد عصبانیه که میتونه ننه بابای پسره رو هم کور کنه ولی قانون که نباید اختیارشو بده به دست آدم عصبانی ضربه دیده که.»
نبود امکانات در جامعه برای آدمی نابینا یا با شرایط خاص آمنه٬ مبحثیست که در این کامنتها باز هم به آن توجه میشود. یکی کامنتگذار که اعتقاد دارد تا نبود بستری برای زندگی بهتر آدمهایی نظیر آمنه٬ انتظار بخشش از او٬ انتظار زیادیست مینویسد: «این وظیفه حکومت یا جامعه است که یک٬ امکاناتی به وجود بیاره که کور شدن یک آدم برابر با مردن نباشه٬ دو٬ قبل اینکه اسید بده دست قربانی بهش راههایی نشون بده که جای کور کردن یکی دیگه، که شاید برای چند سال دلش رو خنک بکنه، بتونه از زندگیش لذت ببره و به بطالت نگذره.»
مشکل٬ تضعیف نهادهای مدنی
این کامنتگذار در میان راههایی که میتواند باعث هدفمند شدن زندگی برای آمنه شود٬ به موردی اشاره میکند که نویسنده وبلاگ پیش از آن به آن اشاره کرده بود: «شاید سبکی برای آمنه با راه انداختن یک کمپین درست بشه، پاشه یه حرکت اجتماعی بکنه، بره تو مدیا، حرف بزنه، زخماش رو نشون بده؛ چشمای خالیش رو نشون بده، به همه مرد و زنها نشون بده که این زخم تا کجا میره پایین، تا چه حد عمیق، تا چه حد فجیع... اگر آمنه بره هفتهی دیگه تو بیمارستان تو چشم اون ... اسید بپاشه، دیگه نمیتونه بیاد بره سر جنبش واسته بگه آقا اسید پاشی رو تمومش کنید، چون به هر حال، در نهایت خودش هم یه پا اسید پاشه.»
این بحث درصورتی از سوی نویسندهی این وبلاگ طرح میشود که یکی دیگر از وبلاگنویسان٬ سر پیکان نقد را متوجه دولت میکند و خود دولت را اصلاً مانع شکلگیری نهادهای مدنی میبیند٬ نهادهایی که به اعتقاد او در اینگونه موارد میتوانند راهگشا باشند.
نویسندهی وبلاگ «گمشده در بزرگراه» در پستی با عنوان «اسید در قطرهچکان» مینویسد: «جناب قاضی! چرا سازمانهای مردمی چنان محدود شدهاند که در چنین پروندههایی جرات حضور ندارند؟ سازمان مردمی وقتی قدرت بگیرد میتواند آتش درون جامعهاش را خاموش کند. توانسته، هزار جای دنیا توانسته، در ایران هم میتواند.»
مساله این است٬ هیچ کس اسید نپاشد و کمپین فیسبوکی
اما در حالی که یک بلاگر از تضعیف نهادهای مدنی و در نتیجه منفعل بودنشان در اینجور قضایا گله میکند و گفتهی او بر اساس تجربیات برخورد با نهادهای مدنی خصوصاً در چند سال اخیر٬ برای بسیاری قابل دفاع است٬ اما فعالان مدنی با همه تهدیدها و تحدیدها در این زمینه هم آرام ننشستهاند.
وقتی فضای فیسبوک به سمتی میرفت که حس میکردی آدمها فقط مشغول شیر یا خط انداختن درباره این قضیه هستند که «آمنه او را کور خواهد کرد یا نه» ٬ جمعی از کابران فیس بوک صفحهای را در فیسبوک با عنوان «آمنه جان ما از تو دفاع خواهیم کرد اما از قصاص بگذر» ٬ درست کردهاند.
آنها در این صفحه تلاش دارند تا از طریق دیگر قربانیان اسیدپاشی و صحبت با آمنه او را قانع به بخشش کنند. اگرچه نقدهایی نظیر آنچه یک کاربر فیسبوک نوشته که «چطور میخواهید از آمنه دفاع کنید؟!» نیز بر آنها و تلاششان وارد شده است.
اما آنها در صفحهی خود حتی در حال طرح راهکارهای حمایتی از آمنه و آیندهاش نیز هستند. چرا که بسیاری از آنها که میگویند «ببخش!» نه از دلسوزی برای مجرم که برای جلوگیری از ترویج خشونت بیشتر در جامعهاست٬ جامعهای که آمنه و بستگاناش نیز در آن زندگی میکنند.
آنطور که نویسندهی وبلاگ «مجمع دیوانگان» مینویسد مساله باید «اسید پاشیدن» باشد: «هیچ انسانی حق ندارد به صورت انسان دیگر اسید بپاشد.» او مینویسد مساله این است٬ نه اینکه «چه کسی حق دارد به صورت چه کسی اسید بپاشد.»
مریم میرزا
تحریریه: یلدا کیانی