مروری بر زندگی و آثار کوئنتین تارانتینو
۱۳۹۲ فروردین ۷, چهارشنبهکوئنتین تارانتینو نمونهی یک سینماگر "غریزی" و خودساخته است. او هنر سینما را نه در کلاس آموزشکده بلکه در سالن سینما آموخته است. از تئوریهای سینمایی چیز زیادی نمیداند، اما به خوبی یاد گرفته که به همه چیز با دوربینی درونی نگاه کند و همه چیز را به زبان سینمایی برگرداند.
تارانتینو در ۲۷ مارس ۱۹۶۳ در نکسویل در ایالات تنسی دنیا آمد. مادرش پرستار بیمارستان بود که بر اثر یک "غفلت" در ۱۶ سالگی حامله شد. برای فرار از گذشته و سرکوفت اطرافیان، بچهی دوساله را برداشت و با خود به لوس انجلس برد. در این شهر بود که کوئنتین بزرگ شد، به مدرسه رفت و دنیا را شناخت.
عشق قصهگویی
کوئنتین به درس و مشق علاقه زیادی نداشت. به زور به مدرسه میرفت، با سایر دانشآموزان جوش نمیخورد و در رؤیاها و عوالم خودش سیر میکرد. در نوجوانی دنیای فیلم و نمایش را کشف کرد که به زودی به شکل اعتیادی مزمن در آمد و ذهن و روح او را تسخیر کرد.
تصادفی نبود که وقتی در ۱۶ سالگی به دنبال پول و پله بود، اولین کارش را در سینمای کوچکی گیر آورد که فیلمهای پورنو نشان میداد. اما او به این نوع فیلمها علاقه زیادی نداشت. تمام شهوت او در حکایت و قصهگویی بود.
چند سال بعد در یک مغازهی کرایه و فروش نوارهای ویدیو کار پیدا کرد که در آن همه جور فیلم از سراسر جهان پیدا میشد. اینجا معبد او شد. این همان بهشتی بود که درست برای او خلق شده بود. تارانتینوی جوان مانند گرسنهای حریص در دنیای فیلمها غوطه خورد؛ شب و روز فیلم میدید. آشنایان او گفتهاند که تمام فیلمهای آن مغازه را دیده بود و میتوانست دربارهی هر فیلمی ساعتها حرف بزند.
او هم فیلمهای سنگین بسیار هنرمندانه دیده بود و هم فیلمهای بازاری و عامیانه.
هر دو را به یک اندازه دوست داشت، تنها اصلی که برایش مهم بود این بود که فیلم باید جذاب و سرگرمکننده باشد نه ملالانگیز و خستهکننده.
ورود به "گود"
تارانتینو عشقی جز فیلم دیدن نداشت و از کودکی میدانست که هیچ چیز جز کار در سینما نمیتواند او را راضی کند. هنوز بسیار جوان بود که به نوشتن فیلمنامه پرداخت و در این زمینه ذوق و استعداد فراوانی نشان داد. برخی از فیلمنامههای او توسط سینماگرانی مانند الیور استون به فیلم برگشته است.
در کنار سناریونویسی در چند فیلم و سریال بازی کرد. بازیگری یکی از علایق جدی اوست و تا امروز معمولا در فیلمهای خود و دیگران نقشهایی کوچک به عهده میگیرد.
فیلم "سگهای انباری" محصول ۱۹۹۲، نخستین فیلم سینمایی کامل تارانتینو، نویدبخش کارگردانی جسور و باذوق بود که از تجربه و نوآوری ترس ندارد. تارانتینو با این فیلم جنایی نشان داد که میتواند با بودجهای اندک، هنرپیشههایی گمنام و لوکیشنهای محدود، فیلمی جذاب و نفسگیر بسازد.
فیلم در فستیوال ساندنس، مهمترین جشنوارهی "سینمای مستقل" آمریکا، با استقبال زیادی روبرو شد و راه تارانتینو را در سینمای این کشور هموار کرد و به او فرصت داد که با دست باز به سراغ فیلم بعدی برود: بودجهی بالا، هنرپیشههای پرآوازه و لوکیشنهای بیشمار.
فیلم "داستان عامهپسند" (Pulp Fiction) اثری مدرن است. سبک روایت آن پرپیچ و خم است، اما تماشاگر را گیج نمیکند. داستانهای موازی با مهارت به هم گره میخورند، شخصیتهای دلچسب، طنز شیرین و فضاسازی طبیعی که جامعه امروز را با تمام تناقضات و آشوبهایش به بهترین شکلی معرفی میکند.
نخل طلایی کن
هنگامی که "داستان عامهپسند" در سال ۱۹۹۴در جشنوارهی کن به نمایش در آمد، تمام نگاهها آکنده از تحسین و اعجاب بود. در پایان رقابتی فشرده، مهمترین جشنوارهی سینمایی جهان، جایزه بزرگ "نخل طلایی" خود را به سینماگری ۳۱ ساله تقدیم کرد که کمتر کسی نام او را شنیده بود، اما برای همه به خوبی روشن بود که نام او به زودی بر سر زبانها خواهد افتاد.
فیلم تارانتینو در جشنوارهی کن با رقبای بسیار نیرومندی روبرو بود. برخی از منتقدان به فیلمساز جوان ایراد گرفتند که سینمای او سینمایی "التقاطی" است. در کارهای او اصالت هنری اندک و الگوهای کلیشهای زیاد است. در واقع تارانتینو هم در همان فیلم و هم در کارهای بعدی نشان داد که چندان در قید "اصالت" نیست، اما به خوبی میتواند از قراردادها و کلیشههای آشنا در قالب سینمایی تازه و دلنشین استفاده کند.
فیلم بعدی تارانتینو به نام "جکی براون" یک داستان پیچیده و پرماجرای پلیسی است که با ظرافت و تمرکزی خیرهکننده به فیلم برگشته است. فیلم را میتوان در ژانر "فیلم نوار" دانست، بیآنکه از فضای تیره و افسردهی آن سینما نشانی داشته باشد. اینجا طنز نیرومند تارانتینو در کار است که به ویژه در گفتوگوهای فشرده نمود بارزتری پیدا می کند.
تارانتینو فیلم جنایی و پرماجرای "بیل را بکش" را در دو قسمت در سالهای ۲۰۰۳ و ۲۰۰۴ عرضه کرد. در اینجا مهارت او در هدایت بازیگران و روایت داستانهای موازی همچنان چشمگیر است، اما برای بسیاری از منتقدان، این فیلم از طنز و ظرافت کارهای پیشین تارانتینو دور شده است.
فیلم "حرامزادههای لعنتی"، محصول سال ۲۰۰۹، نوعی شوخی سینمایی با درونمایههای جدی سیاسی است. فیلم داستانی خیالی را در زمینهی تاریخ "رایش سوم" روایت میکند. به گفته تارانتینو با فیلم او "سینما بر رژیم آلمان نازی" پیروز میشود.
فیلم "جنگوی آزادشده" آخرین اثری که از تارانتینو به روی پرده آمده، از قالب وسترین برای بیان درونمایهای تاریخی بهره برده است.
فیلم داستانی گیرا از درد و رنج بردگان سیاه امریکا را در نیمهی دوم قرن نوزدهم روایت میکند. تارانتینو گفته است که ژانر نه چندان خوشنام "وسترن اسپاگتی" را بیش از وسترنهای روشنفکرانه دوست دارد، و آخرین فیلم او نیز بیشتر یادآور کارهای سرجو لئونه است تا فیلمهای جان فورد.
تارانتینو در پنجاه سالگی ۸ فیلم به یادماندنی خلق کرده، که برای هر کارگردانی دستاوردی بزرگ محسوب میشود.