میزگردی با فعالان قدیم و جدید جنبش دانشجویی- بخش اول<br>«نباید تمام بار جنبش سبز را بر دوش دانشجویان گذاشت»
۱۳۸۸ شهریور ۲۴, سهشنبهبا نزدیک شدن به اول مهرماه و بازگشایی دانشگاههای ایران، بسیاری از فعالان جنبش مردمی اخیر، معتقدند با شروع کلاسهای درس دانشگاهی، سکوت کنونی این حرکت خواهد شکست و مردم یک بار دیگر اعتراضات علنیشان را همراه با دانشجویان آغاز خواهند کرد.
مهدی عربشاهی اول مهر امسال را اول مهری متفاوت میداند و فضای دانشگاهها را به انبار باروتی تشبیه میکند که با یک جرقه میتواند شعلهور شود. اما در عین حال معتقد است گذاشتن بار تمام جنبش بر دوش دانشجویان به ضرر جنبش دانشجویی خواهد بود.
مهدی اللهیاری معتقد است جنبش دانشجویی باید سعی کند جنبشهای اصیل مثل زنان و کارگران را دوباره فعال کند تا جنبش عمومی بتواند به نتیجه برسد.
فریدون احمدی نیز از فعالان جوان دانشجویی میخواهد تا اشتباهات سی سال پیش نسل او را تکرار نکنند.
آقای عربشاهی، سوالم را با شما شروع میکنم. پرسش اساسی که در وقایع بعد از انتخابات و اعتراضات بوجودآمده نسبت به نتایج انتخابات برای بسیاری از مردم مطرح بود، چرایی کمرنگ بودن حضور مستقل جنبش دانشجویی در اعتراضات بود. یعنی حضوری که خودش را معرفی بکند و نشان بدهد. علت این حضور کمرنگ چه بود؟
مهدی عربشاهی: میتوانم بگویم وضعیت فضای سیاسی کشور ما پس از ۲۲ خرداد نسبت به پیش از آن تفاوتهای زیادی پیدا کرد. یعنی مختصات فضای سیاست در ایران به طور کلی جابجا شد و دیگر با آن معیارها و ملاکهایی که قبل از آن فضای سیاسیـ اجتماعی ایران را بررسی میکردیم، نمیتوانستیم فضا را بررسی و تحلیل کنیم. من فکر میکنم این موردی که شما میگویید در مورد همهی جنبشهای اجتماعی صادق است. یعنی ما در یک دوره در ایران آن جنبش کلانی که مردم را بهم پیوند بدهد نداشتیم، بعد از دورهی اصلاحات، جنبشهای خرد مثل جنبش دانشجویی، جنبش زنان، جنبشهای صنفی کارگران، معلمان و یا جنبشهای هویتطلبی اقوام میداندار بودند و در عرصهی مبارزات سیاسیـ اجتماعی حضور داشتند. اما وقتی جنبش کلانی مثل «جنبش سبز» شکل گرفت و بویژه در آن روزهای اول که خیلی پررنگ بود و مردم حضور پرشوری داشتند، نقش این جنبشهای خاص کمرنگتر شد. یک دلیل این بود. دلیل دیگرش این بود که بعد از ۲۲ خرداد، یعنی عملاً زمانی که دانشگاهها یا در فضای امتحانات هستند یا دوران تعطیلی دانشگاهها فرامیرسد، فرصت زیادی هم برای شکلگیری فضای اعتراضی در داخل دانشگاهها وجود نداشت. با این حال ما میبینیم حملههایی که به دانشگاه شد، نظیر اتفاقی که در کوی دانشگاه افتاد، شاید به نوعی در تاریخ جنبش دانشجویی کم سابقه بود. یعنی به شدت هم تحت فشار بودند و نیروهای امنیتی و انتظامی این تصور را هم داشتند که با مهار دانشگاه میتوانند کلیت حرکت را مهار بکنند. ولی چون حرکت، حرکتی بود که تودهای شده بود و به میان عامهی مردم کشیده شده بود و مردم عادی را درگیر خودش کرده بود، این اتفاق نیفتاد و این باور کاملاً غلط بود و موفق نشدند کلیت حرکت را آن طور به خاموشی بکشانند.
آقای الهیاری، شما بهعنوان یکی دیگر از فعالان جنبش دانشجویی در داخل ایران پاسختان به این سوال چیست؟
مهدی اللهیاری: در این مورد تحلیل دانشجویان چپ با تحلیل دانشجویان دیگری که در عرصهی دانشگاهها فعالیت میکنند به طور بنیادی تفاوت میکند. به خاطر اینکه اتفاقاً یکی از نقدهای ما به این وقایع بعد از انتخابات در ایران، همین گم شدن جنبشهای اجتماعی، مثل جنبشهای کارگری، زنان، دانشجویی در حرکتهای بعد از ۲۲ خرداد بود و اینکه این جنبشها نتوانستند، حال به دلایل متفاوت، آن نقشی را ایفا کنند که باید ایفا میکردند. از دید جنبش چپ دانشجویی، همیشه یکسری تضادهای اصیلی در درون جامعه فعالند. مثل تضاد کارمزدی سرمایه و تبعیض جنسیتی، و این تضادها هستند که حلشدن یا منحلشدنشان میتواند خاصیت رهاییبخشی در جامعه داشته باشد. جنبش سبزی که بعد از ۲۲ خرداد یا قبلش در صحنهی سیاست ایران ظهور کرد، البته ریشهها و بنمایههایش در سالیان گذشته وجود داشت، ولی به صورت آکسیونیستی و علنی در سطح جامعه ما آن را در ۲۲ خرداد دیدیم. این جنبش بر پایهی تضاد موجود در درون جمهوری اسلامی به وجود آمد، یعنی تضاد بین ماهیت اسلام سیاسی و ماهیت جمهوری اسلامی با منطق سود و سرمایه در سطح متعارف در جهان. همان طور که گفتم، این جنبش به صورت علنی در هفتههای قبل از انتخابات و بعد از آن بروز کرد وگرنه بنمایههایش در تاریخ جمهوری اسلامی وجود داشت. این تضاد به نظر ما تضادی نیست که بتواند برای اکثریت جامعه ایران پتانسیل رهاییبخشی را از حالت بالقوه به حالت بالفعل تبدیل بکند. این تضاد دقیقاً روز ۲۲ خرداد به نفع جناح اصولگرا در صحنهی سیاست ایران حل شد که بیان سیاسیاش میشود ’’تعیین استراتژیک ادامهی حیات جمهوری اسلامی‘‘. به نظر من اگر ما میخواهیم با تغییرات بنیادی در جامعه مواجه بشویم و بتوانیم این تغییرات را از حالت بالقوه به حالت بالفعل تبدیل بکنیم، وظیفهی ما بهعنوان فعالین جنبش دانشجویی احیای جنبشهای اصیل است که به نظر من در ایران جنبش کارگری، جنبش زنان و جنبش دانشجویی از اصلیترین این جنبشها هستند و اگر امید به تغییر رادیکال و اساسی در سطح جامعه را هنوز میخواهیم زنده نگهداریم، باید دقیقاً بر روی همین جنبشها سرمایهگذاری کنیم، .
آقای احمدی، شما بهعنوان کسی که تجربهی فعالیت دانشجویی در زمان قبل از انقلاب و در برههی اولیهی انقلاب را داشتهاید، نظرتان را در این مورد بگویید، بخصوص با این محوریت که خیلی از ناظران سیاسی معتقدند همین اتفاقی که آقای اللهیاری به آن اشاره کرد، در زمان انقلاب هم افتاد. یعنی جنبشهای مدنی در آن موج عظیم انقلاب گم شدند و بنابراین نتوانستند انقلاب را هدایت کنند و گویی انقلاب بود که آنها را هدایت کرد و به جایی رساند که شاید مورد نظر آنها نبود. اگر ممکن است در این مورد مقایسهای بکنید بین آن زمان و جنبش کنونی مردم ایران.
فریدون احمدی: به نظر من مهمترین تفاوتی که از زاویهی جنبش دانشجویی، وضعیت قبل از انقلاب یا حوالی انقلاب با وضعیت کنونی دارد، تعداد دانشجویان کشور است که نزدیک به ۱۰ برابر شده است. این خودش تأثیر اجتماعی این نیرو را بسیار بسیار گسترده کرده است. یعنی دامنهی تأثیر جنبش دانشجویی در آن دوران در میان بخشهایی از روشنفکران و بخشهایی از اقشار مدرن جامعه محدود بود، مدرن هم به معنی اقشاری که با تولید و مناسبات مدرن رابطه داشتند. اما الان دانشجویان در سراسر کشور و حتا مناطق دورافتاده پراکنده هستند و تأثیر فرهنگی خیلی بارزی دارند، بنابراین این تأثیر اجتماعی بسیار متفاوت است. مورد دوم این که تشکلها و حرکتهای دانشجویی در قبل از انقلاب یا اوایل انقلاب عمدتاً بازتابی از تشکلهای سیاسی موجود در جامعه بود و به نوعی احزاب سیاسی، سازمانها و تشکلها وظایف خودشان را پیش میبردند و جنبش دانشجویی نماینده و پیشبرندهی سیاستهای آنها در عرصهی سیاسی و حرکتهای سیاسی بود. ولی الان به دلیل سرکوب سی ساله و عدم امکان حضور علنی احزابی که کمی در برابر نظام جمهوری اسلامی رادیکالتر هستند، بخشی از این وظایف بر دوش جنبشهای اجتماعی افتاده است. بخشی از آن هم، تأکید میکنم، به ناحق افتاده است. یعنی انتظارات از بخشهایی از جنبشها فراتر از توان آنهاست، بویژه و از جمله جنبش دانشجویی. حرکت عظیمی که برای استقرار دموکراسی و حقوق بشر در کشور ما شکل گرفته است، به معنای دقیق و جامعهشناسانه کلمه یک جنبش اجتماعیست که همهی اقشار اجتماعی در آن حضور دارند بویژه زنان، جوانان و دانشجویان. البته نه به شکل متشکل که آقای عربشاهی برخی دلایلش را گفتند، از جمله تعطیلیدانشگاهها، ولی من فکر میکنم با راه افتادن دانشگاهها، این خلا تا حدی پر میشود، البته گذشته از توطئههایی که برای انجام یک "انقلاب فرهنگی" جدید مدنظر است. اما بهرحال نباید انتظاری فراتر از توان این جنبش از آن خواست و مهمترین نیاز این است که به دلیل همین گستردگی بتواند این آگاهیها را گسترش بدهد. حالا من اصرار ندارم با ترمهایی که آقای اللهیاری گفتند بیان بکنم و چارچوب تحول را هم آن گونه نمیبینم، ولی تصورم این است که بر این موضوع میشود توافق داشت که وظیفهی اصلی جنبش دانشجویی، گسترش پایهی اجتماعی این حرکت اجتماعی برای استقرار دموکراسی و حقوق بشر در ایران است.
بخش دوم این میزگرد را از طریق لینک پایین صفحه بخوانید
مصاحبهگر: میترا شجاعی
تحریریه: بابک بهمنش