1. پرش به گزارش
  2. پرش به منوی اصلی
  3. پرش به دیگر صفحات دویچه وله

پرستو فروهر: به خانه پدر و مادرم دست‌اندازی و تجاوز شده است

میترا شجاعی ۱۳۹۴ اردیبهشت ۱۵, سه‌شنبه

در آخرین روزهای فروردین ماه به خانه داریوش و پروانه فروهر در تهران دستبرد زده شد. پرستو فروهر فرزند آنان که در آلمان به سر می‌برد به ایران سفر کرده. او می‌گوید آنچه مشاهده کرده "دست‌اندازی و تجاوز" بوده است.

https://p.dw.com/p/1FKTI
عکس: privat

داریوش و پروانه فروهر، دبیرکل و عضو حزب ملت ایران در تاریخ اول آذرماه ۱۳۷۷ در منزل خود در تهران با ضربات متعدد چاقو به قتل رسیدند. این دو قتل سرآغاز قتل‌های سیاسی‌ای بود که به نام "قتل‌های زنجیره‌ای" معروف شد.

پروانه فروهر فرزند بزرگ این دو ساکن آلمان است. او مدت‌ها پیگیر پرونده قتل پدر و مادرش در ایران بود، ولی سرانجام سه روز قبل از برگزاری دادگاه در سال ۱۳۷۹ طی نامه‌ای، شیرین عبادی وکیل خود را در اعتراض به ناقص بودن تحقیقات و عدم رفع نقص پرونده عزل و بدین ترتیب خود و وکیلش حضور در دادگاه را تحریم کردند. اما پروانه فروهر می‌گوید پرونده قتل پدر و مادرش برای او همچنان مفتوح است.

فروردین ماه امسال خبر رسید که به منزل داریوش و پروانه فروهر در خیابان هدایت تهران دستبرد زده‌اند. پرستو فروهر روز دوشنبه ۱۴ اردیبهشت (۴ مه) برای پیگیری این موضوع به ایران رفت.

او در گفت‌وگو با دویچه‌وله می‌گوید صحنه‌هایی که دیده دقیقا تداعی‌کننده صحنه‌های پس از قتل پدر و مادرش بوده است.

دویچه‌وله: خانم فروهر شما دیروز به ایران سفر کردید، برای اینکه خبر رسیده بود منزل پدر و مادرتان مورد دستبرد قرار گرفته است. الان شما آنجا هستید. لطفا برای ما بگویید که دقیقا چه اتفاقی افتاده است؟

پرستو فروهر: راستش آنچه در اینجا اتفاق افتاده تصویر بسیار تلخی​ست و تداعی​کننده همان تصاویری است که بعد از مرگ پدر ومادرم دیدم. بعد از قتل پدر و مادر من مامورین انتظامی و اطلاعاتی خانه را در اختیار گرفته بودند و می​گفتند دارند برای پیداکردن قاتلان ردیابی می​کنند. وقتی بعد از ۱۰ روز خانه را به من و برادرم تحویل دادند، معلوم شد که خانه را غارت کرده​اند و بسیاری از مدارک زندگی سیاسی پدر و مادرم را برده​اند و آنچه بسیار تلخ و سنگین بود، بی​حرمتی و شیوه​ای بود که به​کار بسته بودند؛ پخش و پلا کردن همه چیز، دستمالی کردن همه چیز. و حالا دوباره این تصاویر همان را تداعی می​کند. گنجه​هایی که باز شده، کاغذهایی که بیرون ریخته شده. یکجوری انگار کسی که آنجا بوده بخواهد نشان بدهد که هر دری را می​تواند باز کند، هر مرزی را می​تواند بشکند.

سیم تلفن را بریده​اند. زنگ در خانه را که آیفون تصویری بوده، سیم​هایش را بریده​اند. نرده آهنی که برای حفاظ گذاشته بودیم که خیلی هم قوی​ بود، بریده شده. آنچه در خانه اتفاق افتاده، حالا اگر یکی دوتا شئی هم برده شده، بیشتر از آن ریخت وپاشی​ست که انجام شده. چیزهایی را از گنجه​ها بیرون کشیده​اند که اغلب​شان کاغذها و دست‌نوشته است، اعلامیه​ها یا چیزهایی که جزو هویت این خانه بوده و حالا هم هست و نشان​دهنده تاریخ و حافظه این خانه است. هرجا اگر چمدانی بوده که بسته بوده باز کرده​اند. توی یکی​​شان مثلا اسباب​بازی​های نوه​های این خانه بوده، همه را پخش و پلا کرده​اند. یعنی تصویر نوعی از دست​اندازی و تجاوز به حریم این خانه است که بسیار تلخ است.

گفت‌وگو با پرستو فروهر درباره دستبرد به خانه پدر و مادرش

گفتید که چندتا شئی گم شده. آیا اشیاء گرانبهایی بوده که به سرقت رفته یا چیزهای بی‌اهمیت بوده است؟

نه، اشیاء گرانبهایی نبوده. مثلا فرض کنید از دوتا شمعدانی که کنار یک عکس بوده، یکی​ حالا دیگر نیست و یکی هست. تعداد اشیایی که از خانه برده شده واقعا آنقدر نیست که بشود فکر کرد صرفا قضیه دزدی بوده. مسئله سر این است که متاسفانه خیلی وقت​ها مرز انگیزه​ها و روندها مشخص نمی​شود و ممکن است یک جاهایی شکل دزدی داشته باشد، یک جاهایی شکل تفتیش داشته باشد، یک جاهایی شکل تجاوز به حریم درونی یک فضا داشته باشد. به​هر صورت مخلوطی​ست از همه این​ها.

گفتم که به​خصوص گنجه​ها و کمدهایی که در آن​ها مقداری اعلامیه​ از قدیم بوده، همه را بیرون کشیده​اند. یا مثلا پدر من سر مسائل مالی آدم بسیار با وسواسی بود و قبض​های سال​های مختلف را در قفسه​ای جمع کرده بود و من آن​ها را همانجا گذاشته بودم، تمام این​ها پخش زمین شده بود. یک چنین حالت یورش بردن و بیرون کشیدن و پخش کردن در مورد به​خصوص کاغذها و محتویات کمدها و گنجه​ها.

شما شکایتی را تنظیم کرده​اید در این رابطه؟

بله. اقوام من همان موقع که دستبرد انجام شده بود، خبردار شدند و آمدند و کلیدها را عوض کردند و پلیس را خبر کردند و شکایتی در این مورد کردند که حالا من پیگیری خواهم کرد.

اقوام شما چه طور باخبر شدند که خانه مورد دستبرد قرار گرفته؟

کسی که برای آب دادن گل​های باغچه به خانه سر می​زند، متوجه شده و اقوام من را خبر کرده و آن​ها هم آمدند.

چه روزی این اتفاق افتاده؟

روز دقیق آن مشخص نیست، ولی در ۲۷ـ۲۶ فروردین​ماه بوده.

خانم فروهر شما معمولا وقتی که به ایران سفر می​کنید، هربار با بازجویی​های مکرر از طرف وزارت اطلاعات روبرو می​شوید. با توجه به اتفاقی که در منزل پدر و مادر شما افتاده، آیا از دیروز تا حالا تماسی از طرف نهادهای امنیتی یا قضایی با شما در این رابطه گرفته نشده است؟

من امروز صبح خیلی زود به تهران رسیدم. در همان فرودگاه متاسفانه طبق روالی که شما هم گفتید و به نوعی عادت شده، وقتی که از سالن ترانزیت بیرون آمده بودم، اسمم را صدا زدند و بعد ماموری آمد و من را پیدا کرد و گفت که بایستی به همان بخش اطلاعاتی اداره گذرنامه مراجعه کنم. همانطور که گفتم معمولا شما نمی​فهمید مسئله چیست. پوشش این بود که گفتند ممکن است مدارک گذرنامه​تان اشکال داشته باشد یا بایستی چیزی تکمیل شود. به​هرحال به من برگه​ای دادند که همان برگه معمول برای مراجعه​کردن به این نهاد است که یک نهاد اطلاعاتی در اداره گذرنامه است و من باید هفته آینده روز یکشنبه بروم و ببینم که قضیه چیست.

ولی در ارتباط با دستبرد به خانه پدر و مادرتان شما هنوز هیچ صحبتی با هیچ کدام از مقامات و مسئولین نکرده​اید، به جایی مراجعه نکرده​اید یا جایی به شما اطلاعی داده نشده؟

نه. من روز چهارشنبه یعنی فردا به اداره آگاهی می​روم تا قضیه شکایت را پیگیری کنم. آن یک مسئله است، چون به​عنوان دستبرد آن شکایت انجام شده و مسئله پاسپورت یک مسئله دیگر است.

حدس خود شما چیست؟ آیا می​توانید حدس بزنید علت این به قول شما "یورش" به منزل پدر و مادرتان چه بوده یا احیانا از طرف چه کسانی صورت گرفته است؟

نه... راستش می​دانید، وقتی آدم در چنین موقعیت تلخی قرار می​گیرد، هزار فکر می​کند و من فکر نمی​کنم که بازگو کردن هیچ کدام از این فکرها درست باشد. ولی برایم مسلم است که این تصاویری که من اینجا می​بینم، دقیقا تداعی​کننده تصاویری‌ست که قبلا در این خانه اتفاق افتاده. همان نوع بیرون کشیدن​ها، همان بی‌حرمتی​ها، همان خشم نسبت به حتی اشیا و یکجوری نشان​دادن اینکه ما می​توانیم هر دری را باز کنیم، ما می​توانیم داخل هر کمدی را ببینیم، ما همه چیز را می​توانیم بیرون بکشیم.

این حس بسیار تلخی​ست در من و مسلما در بسیاری کسانی که به این خانه علاقه دارند و فکر می​کنند حفظ آن برای حافظه جمعی ما مهم است. این تصویر تلخی​ست که متاسفانه دوباره واقعیت پیدا کرده. تداعی​ها و این دوباره اتفاق افتادن​ها واقعا تلخ است. من فقط می​توانم بگویم که روبروشدن با آن بسیار تلخ است. زخم می​زند و آن زخم​ها را دوباره و دوباره زنده می​کند.