1. پرش به گزارش
  2. پرش به منوی اصلی
  3. پرش به دیگر صفحات دویچه وله

«کلام نقاشی است و موسیقی قاب آن» <br> «خط سوم» و موسیقی و ... در مصاحبه با فرامرز اصلانی

۱۳۸۹ مهر ۲۳, جمعه

فرامرز اصلانی که ترانه‌ی «اگه یه روز» او جزء آثار به‌یادماندنی موسیقی پاپ ایران است، پس از سال‌ها سکوت، آلبومی جدید منتشر کرده. این آلبوم «خط سوم» نام دارد و تمام آهنگ‌ها و اکثر سروده‌های آن اثر خود اصلانی هستند.

https://p.dw.com/p/PeKH
عکس: Bamahang Productions
دویچه وله: من یادم هست که حدود هفت سال پیش گفت‌وگویی باهم داشتیم و صحبت از این بود که قرار است آلبوم‌تان بزودی مننتشر شود. راستش می‌گویند شراب هفت‌ساله‌اش خوب است، ولی واقعاً کنجکاوم بود بدانم که چرا انتشار کار جدید‌تان تا این اندازه طول کشید؟

فرامرز اصلانی:

برای این که نمی‌خواستم به کمپانی‌ها بدهم و می‌خواستم خودم این کار را بکنم. چون دوست داشتم که آن جوری که واقعا دلم می‌خواست، منتشر شود. بعد هم در همان اوایل کمی اشکال در کار پیش آمد، برای همین چند سالی عقب افتاد.

آلبوم «خط سوم» مجموعاً هشت قطعه را دربرمی‌گیرد که به غیر از دو ترانه که اشعارشان از شیخ بهایی و مولوی است، بقیه سروده‌های خود شما هستند. شما خودتان را در وهله‌ی اول چه می‌دانید: گیتاریست و آهنگساز، خواننده یا ترانه‌سرا، یا واقعاً نمی‌شود این‌ها را از هم تفکیک کرد؟

راستش من خودم را آدمی می‌دانم که می‌خواهد خودش را بیان کند و این کار را از طریق شعر و ترانه و موسیقی انجام می‌دهد.

بشنوید: برنامه‌ی سرنخ، ویژه‌ی فرامرز اصلانی و آلبوم جدید او

این که شما هم آهنگ را بسازید و هم سرودن شعر را برای قطعه‌ای به‌عهده داشته باشید، کار را راحت‌تر می‌کند یا دشوارتر؟

کار را خیلی سخت‌تر می‌کند. چون اگر بنا بود برای من آهنگی بسازند و ترانه‌ای بگویند و من فقط بروم بخوانم، ممکن بود که من تا الان مثلاً صدتا آلبوم می‌داشتم. چون خواندن راحت‌تر است تا سرودن. چون چیزی که سروده‌ و ساخت‌خودتان باشد، کمی‌کار را مشکل می‌کند.

در آلبوم «خط سوم» استیو مک‌کرام در تنظیم قطعات همراهی‌تان کرد!

درست است. استیو مک‌کرام کارهای زهی را انجام داد و دریکی از آهنگ‌های من هم به‌نام «غریبه درشهر» ساکسیفون زده.

پروسه‌ی تنظیم قطعات به چه ترتیبی بود؟

باهم دیگر می‌نشستیم کار می‌کردیم. بیش‌تر تنظیم‌ها از خود من است و او فقط در رابطه با این ادوات الکترونیک و موسیقی به من کمک می‌کرد. برای این که آن چیزی که در ذهن من بود، از بابت ساخت و پرداخت آهنگ‌ها که همان تنظیم باشد، باید یکنفری می‌بود که می‌دانست من کارم چه جوری هست و خوشبختانه استیو مک ‌کرام کار من را می‌شناسد و می‌داند که من چه می‌خواهم و چه دوست دارم.

پس این اولین باری نیست که باهم همکاری می‌کنید؟

نه، این دومین بار است که باهم همکاری می‌کنیم. چون در آلبوم «روزهای ترانه و اندوه» هم مک‌کرام با من کار کرد.

در سروده‌های‌تان رنگ و بوی گذشته و چیزهای قدیمی زیاد به چشم می‌خورد یا بهتر است بگویم به گوش می‌رسد. خودتان تا چه اندازه انسان نوستالژیکی هستید و در گذشته زندگی می‌کنید؟

من نوستالژی‌ها را غم شیرین می‌دانم (خنده)، می‌دانید! چون خاطراتی که آدم از گذشته دارد بالاخره به نوعی دستمایه‌ی انسان است دیگر. مثلاً در آن آهنگ «قدیم» وقتی من به شعرا و آهنگسازها و نوازندگان اشاره می‌کنم، این‌ها کسانی هستند که من از نزدیک شاهد کارهاشان بودم. دیدم که چه کار کردند، چه جوری نواختند، چه جوری شعر سرودند و با آن‌ها از نزدیک برخورد داشتم. هم از کودکی هم مثلاً در نوجوانی. در آن شعر قدیم...

سراغ تک تک قطعات‌تان هم می‌رویم. میل داشتم پیش از همه فضای خود آلبوم را کمی باز کنیم. در بعضی از آلبوم‌های قدیمی‌تان مثلاً آلبوم«به یاد حافظ»، فضای کارها یکجورایی مینیمالیستی است. در یکی از صحبت‌هایی‌ که در گذشته باهم داشتیم، گفته بودید که کلام را هیچ وقت فدای موسیقی نمی‌کنید. در آلبوم «خط سوم» هم همین اصل معیار بوده؟

Faramarz Aslani
عکس: faramarzaslani.com

بله، این هم همین طور است. ببینید، من همیشه معتقد بودم که شعر در وهله‌ی اول قرار دارد، موسیقی قابی است که آن را دربرمی‌گیرد. حالا اگر هردو باهم بخوانند، هردو باهم جور دربیایند، خیلی بهتر خواهد شد. ولی حتماً کلام در درجه‌ی اول قرار دارد.

در مورد «به یاد حافظ» این را درک می‌کنم، چون سروده سروده‌ی خودتان نیست و سعی می‌کنید که به بهترین وجه.... ولی در مورد سروده‌های خودتان هم همین اصل را رعایت کردید؟

من سعی کردم قاب را کمی این طرف و آن طرف کنم. ولی در وهله‌اول کلام نقاشی‌است و آن موسیقی قابی‌ست که آن را دربرمی‌گیرد و اگر هردو باهم بخوانند و اگر با همدیگر سازگاری داشته باشند، خیلی بهتر خواهد شد.

ترانه‌های آلبوم «خط سوم» کلاً حال و هوای متفاوتی دارند. بعضی‌ها پرشور و تند هستند و بعضی‌ها آرام. مثلاً در قطعه‌ی «صدایم کن» راما مراواتی گیتار زده. این خیلی حس دارد. دو نوازی گیتار و خواندن شما همزمان انجام گرفت، یا این که هر کدام از پارت‌ها جدا ازهم اجرا شد؟

نه، همزمان انجام گرفت. یعنی ما نشستیم توی استادیو و با همدیگر زدیم و خواندیم. من اصولاً سعی می‌کنم کارهایم بیش‌تر به حالت زنده باشد تا این که به قول معروف لب بزنم. چون این، حال و هوای دیگری بهش می‌دهد.

این قطعه را چندبار اجرا کردید که واقعا همان چیزی باشد که شما می‌خواهید، یا این که همان حس اول نشست؟

همان حس اول نشست. برای این که با همدیگر نشسته بودیم و راجع به آن صحبت کرده بودیم، کار کرده بودیم و می‌دانستیم که چی می‌خواهیم بزنیم. همان بار اولی که رفتیم استودیو اجرایش کردیم.

یکی از قطعات آلبوم «غریبه در شهر» نام دارد. من آن را چندین بار پشت سر هم گوش کردم و حس من این بود که اگر آن فضای امروزی را و تنظیم امروزی را از آن بگیرم و کنار بگذاریم، به‌راحتی می‌توانست یکی از قطعات اولین آلبوم‌تان، یعنی «دلمشغولی‌ها» باشد.

می‌توانست این طور باشد. چون می‌دانید، هر کسی که شروع به کار کردن می‌کند، یک قالبی را برای خودش در نظر گرفته و خب موسیقی فلامنکو هم قالبی بود که مد نظر من بود.

چه طور شد ترانه‌ی « پرستوها» را در لباس جدید با ریتمی تند دوباره اجراء کردید؟ تنظیم قدیمی به نظرتان آن قدر مناسب قامت کلام نبود، یا این که واقعاً می‌خواستید تنظیم جدیدی را تجربه کنید؟

نه. چون من زنده‌ی این قطعه را چندین بار خواندم و در تلویزیون یا در یوتیوب هست که در قالب آرام بوده، این بار آن را با این ریتم اجرا کردم، به خاطر این که یک بار دیگر این قطعه را با کسی دیگر خوانده بودم و چون شنونده‌ها از این ریتم خوششان می‌آمد، دوباره این را اجرا کردم.

یکی از نکاتی که درهرحال گریبانگیر همه‌ی هنرمندهاست، مخصوصاً هنرمندان ایرانی، مسأله‌ی کپی رایت است و حقوق متعلق به یک اثر. شما فقط امیدوارید که طرفدارهای شما حمایت بیش‌تری از خودشان نشان دهند و قطعات را برای دانلود مجانی در اینترنت نگذارند، یا سعی می‌کنید این قضیه را جدی پیگیری کنید؟

من در آلبوم ازشان خواهش کردم که اگر طرفدار من هستند، این کار را نکنند. چون تمام مخارج را خودم دادم. تمام زحماتش را خودم کشیدم. و اگر کسی واقعاً شما را دوست داشته باشد، سعی می‌کند که کپی نکند.

میل داشتید قطعه‌ی قدیم از آلبوم «خط سوم» پلی شود به گذشته. ظاهراً آشنایی شما با موسیقی با آواز بنان بوده؟

«صدای بنان را بسیار دوست داشتم. چون خیلی قشنگ کلام را بیان می‌کرد»
«صدای بنان را بسیار دوست داشتم. چون خیلی قشنگ کلام را بیان می‌کرد»عکس: DW

درست است. چون بسیار صداش را دوست داشتم. چون بنان خیلی قشنگ کلام را بیان می‌کرد. بسیار آدم مطلعی بود، انسانی بود که بسیار به شعر اهمیت می‌داد و البته با بزرگترین موسیقی‌دانان آن زمان هم کار کرده بود در گل‌های رنگارنگ، درگل‌های جاویدان و برنامه‌هایی که مرحوم پیرنیا در رادیو ایران درست کرده بود. و از بچگی من یادم هست که داستان‌های شب بود، بعدش گل‌های رنگارنگ بود که من گوش می‌کردم.

با این همه عشق و علاقه چه طور شد که موسیقی پاپ یا موسیقی غیرسنتی بدل شد به دلمشغولی فرامرز اصلانی؟

دلمشغولی من به خاطر این بود که می‌خواستم در یک قالب دیگری خودم را بیان کنم. ولی خب دستمایه‌ی من همیشه در موسیقی سنتی ایرانی بوده و به آن خیلی علاقه دارم و خب با سازها آشنایی دارم. چون از کودکی این سازها در خانه‌ی ما بودند و پدرم هم می‌نواخت. این است که مثلاً قدیم‌ها وقتی موسیقی ایتالیایی و فرانسوی در ایران رایج بود و ما بچه‌ها گوش می‌کردیم، من چون گیتار نداشتم (خیلی کوچک بودم برایم گیتار نمی‌خریدند و می‌گفتند برو درس بخوان)، من می‌نشستم با سه‌تار پدرم آهنگ‌های ایتالیایی را دق و دوق می‌کردم (خنده).

آیا پیش آمده که مدتی طولانی دست به ساز نزنید؟

بله. برای این که ساز هم درست مثل آدم‌هایی است که آدم بعضی‌وقت‌ها نمی‌بینتشان، ممکن است بعضی وقت‌ها دست بهشان نزد و باهاشان قهر باشد یا آن‌ها با تو قهر باشند. ولی همیشه با من بودند و اگر با من آشتی داشتند، من آن‌ها را نواخته‌ام.

شما بعد از انتشار آلبوم «دلمشغولی‌ها» که تقریباً به انقلاب ایران خورد، کارهای دیگر هم منتشر کردید. اما راستش من با هر کسی که صحبت می‌کردم و می‌گفتم فرامرز اصلانی، می‌گفت «اگه یه روز». خودتان حس نمی‌کنید که کارهای بعدی‌تان یکجورایی مظلوم واقع شده واقعا؟

«اگه یه روز» آن مثل بچه‌ی اول من بود ...

یعنی این‌همه بچه که بعداً آمدند هیچ کس آنطور تحویل‌شان نگرفت؟

نه، این فکر را نمی‌کنم. چون سلیقه‌ی آدم‌ها مختلف است و اگر کسی به صدای یک نفر توجه داشته باشد و آن را دوست داشته باشد، به هر کاری که او می‌کند گوش می‌کند. خیلی‌ها هستند که مثلاً موافق من هم نیستند، خیلی‌ها هستند که آلبوم «روزهای ترانه و اندوه» را می‌پسندند. ولی من خودم همیشه سعی کرده‌ام، همان طور که گفتم، کلام در درجه‌ی اول قرار داشته باشد و بعد، موسیقی مثل قابی آن را دربرگیرد و کار درست و صادقانه باشد. یعنی به خاطر چیزی و برای چیزی نباشد و شما خیلی با مخاطب یا شنونده‌ی خودتان رو راست رفتار کنید و با او صادقانه شعر و موسیقی‌تان را درمیان بگذارید.

شما گفتید که «اگه یه روز» فرزند ارشد شماست. آخرین باری که ترانه‌ی «اگه یه روز» را برای خودتان زمزمه کردید، یادتان هست؟ یا اصلاً برای خودتان زمزمه نمی‌کنید؟

مسلما، مسلما این کار را می‌کنم. چرا نباید آدم از فرزند خودش یاد نکند.

قطعات آلبوم «خط سوم» به‌هم پیوسته هستند. به گفته‌ی خودتان مجموعه‌ی این هشت قطعه یک داستان را تعریف می‌کنند. پایان داستان خستگی است، حتی خستگی از خود خستگی‌ها. با وجود این خستگی، برنامه‌ی آینده‌ی شما چی هست؟ یعنی الان که آلبوم شما منتشر می‌شود، کنسرت قرار است برگزار کنید یا در فکر تهیه‌ی آلبوم جدید هستید؟

در روز‌های ۱۵ اکتبر و ۱۶ اکتبر دو برنامه دارم و این قطعاتی که از این آلبوم جدید هست را آنجا اجرا می‌کنم. و در آینده... خب من الان که با شما دارم صحبت می‌کنم، برای سه آلبوم آینده‌ام کار دارم. حالا دیگر آن‌ها چه قدر طول می‌کشند یا عمر من بهشان قد دهد، خدا می‌داند (خنده)!

مصاحبه‌گر: شهرام احدی

تحریریه: فرید وحیدی