کوبا، ۶۰ سال پس از آغاز انقلاب فیدل کاسترو
۱۳۹۲ مرداد ۴, جمعه
انقلاب کوبا رسما در روز ۲۶ ژوئیه سال ۱۹۵۳ میلادی، اندکی پس از آن که کوباییها کارناوال سالانه خود را برگزار کردند، آغاز شد. یکسال پیش از آن فولخنسیو باتیستا با پشتیبانی آمریکا از طریق یک کودتای نظامی به قدرت رسیده بود. کاسترو که در آنزمان یک وکیل جوان و گمنام بود، کوشید با طرح شکایتی مبتنی بر مواد قانون اساسی، دیکتاتور را از قدرت برکنار کند.
شکایت کاسترو بینتیجه ماند و نیروهای باتیستا به تعقیب او پرداختند. کاسترو، موفق شد ۱۳۰ زن و مرد کوبائی را به دنبال خود بکشد. او تصمیم گرفت با کمک این ۱۳۰ نفر دو پادگان را برای دستیابی به اسلحه اشغال کند. کاسترو امیدوار بود که ۴۰۰ سرباز خسته از کارناوال، توان مقاومت نداشته باشند. اما نقشه او شکست خورد و طرفداران انقلابی وی در برابر دادگاه قرار گرفتند.
برنامه فیدل کاسترو برای آینده کوبا، در لحظاتی که نقشه حمله به پادگان "مونکادا"ی هاوانا را میریخت بسیار طولانی و بلندپروازانه بود. او میخواست پس از پیروزی، در قالب یک حکومت دموکراتیک اراضی کشاورزی را در جزیره کوبا عادلانه تقسیم کند، کشور را به سمت صنعتی شدن پیش ببرد، از میزان بیکاری بکاهد و آموزش و درمان را برای همه قابل دسترسی کند.
وکیل جوان هنگامی که در "دادگاه سانتیگو د کوبا" از خود دفاع میکرد، همه این وعدهها را به مردم داد. انقلابیون اما در سال ۱۹۵۹ موفق به فراری دادن دیکتاتور باتیستا شدند. از آن تاریخ بیش از ۵۰ سال میگذرد. اکنون وضعیت آزادیهائی که کاسترو در آن دوران وعده میداد چگونه است؟
میان سوسیالیسم، سرمایهداری دولتی و اصلاح بازار
"پدرو کامپوس" مورخ کوبائی مینویسد:«برنامه مونکادا از برنامه حزب کمونیست قدیم هم سوسیالیستیتر بود. کمونیستها خواستار یک حزب واحد، سرمایهداری دولتی نظارت شده و تعاونیهای کشاورزی بودند. درست همانطور که استالینسیم آن را موعظه میکرد. اما کاسترو میخواست در برنامه مونکادای خود به شهروندان حقوق بیشتری بدهد، کارگران را در ارزش شرکتها سهیم سازد، شبکههای خودگردان کشاورزی را تقویت کند و به تقویت روند دموکراسی برای مشارکت بیشتر شهروندان بپردازد.»
بهعقیده مورخ کوبائی، با گذشت بیش از ۵۰ سال، بیشتر این وعدهها به درستی تحقق نیافتهاند. بهنظر "کارملو مسالگو" استاد اقتصاد و امور آمریکای لاتین دانشگاه پیتسبورگ، این ناکامیها میتواند نتیجه انزوای کوبا باشد. او میگوید:«کوبا در واقع توانست استقلال خود را به دست بیاورد و حفظ کند، اما این یک استقلال محدود است. کوبا بهلحاظ اقتصادی مستقل نیست و همیشه به بازیگران خارجی وابستگی داشته است: اول اسپانیا، بعد آمریکا و اتحاد شوروی، حالا هم ونزوئلا.»
کوبا در پایان دهه هشتاد قرن بیستم میلادی به بهترین شاخصهای اجتماعی و اقتصادی تاریخ خود دست یافت. اما با متلاشی شدن اتحاد شوروی در آستانه دهه نود، این وضعیت تغییر بنیادین یافت. این کشور، در نتیجه برنامه اصلاحات اقتصادی که رائول کاسترو برادر فیدل اکنون دنبال میکند، با مشکلات بزرگی روبرو است.
برآوردها نشان میدهد که یازده میلیون نفر جمعیت کوبا به یک میلیون مسکن تازه نیاز دارند. کاهش صادرات نسبت به واردات و بدهیهای خارجی کوبا رکورد شکستهاند. فاصله درآمد طبقات اجتماعی، فقر و فحشا افزایش مییابد. از سوی دیگر اما تعداد دریافتکنندگان کمکهای اجتماعی ۷۰ درصد کاهش یافته و تولید کشاورزی، به خاطر اعمال اقتصاد برنامهریزی شده، دستخوش رکود شده است: نزدیک به همه زمینهای کشاورزی به دولت تعلق دارند و تنها ده درصد کشاورزان مستقل هستند.
بازار کوبا همواره از خروج سرمایهها و کاهش روند صنعتی شدن رنج میبرد. در این شرایط رائول کاسترو از اخراج کارمندان دولت خبر داده است. "مسا لاگوس" کارشناس سیاستاجتماعی آمریکای لاتین هشدار میدهد که با اجرای این برنامه ها میزان بیکاری در کوبا میتواند به بیش از ۳۰ درصد افزایش یابد.
انسداد سیاسی و وجهه بینالمللی
دوگانگی بیش از همه در عرصه خدمات اجتماعی دیده میشود. از یکسو کوبا دارای کمترین میزان مرگومیر در میان کودکان است و میانگین امید به زندگی در آن از همه کشورهای آمریکای لاتین بالاتر است، از سوی دیگر، وضعیت بیمههای اجتماعی، آموزش و بهداشت نسبت به گذشته بدتر شده است.
"آرماندو چاگوسدا" استاد کوبائی رشتههای تاریخ و علوم سیاسی دانشگاه مارکسیستی ونزوئلا میگوید:«هم کیفیت خدمات و هم دامنه پوشش آنها بدتر شدهاند.» کاهش بودجه دولت دلیل این وضعیت است. در عینحال کمتوجهی به تامین آب آشامیدنی بهداشتی و مدیریت فاضلاب ها نیز خطر بروز بیماریهای واگیر را افزایش داده است. همچنین در نتیجه صدور خدمات بهداشتی، خود کوبا با کمبودهائی در این زمینه روبرو شده است.
دولت کوبا در عرصه بینالمللی نیز گذشته از چند کشور آمریکای لاتین مثل ونزوئلا، آرژانتین، بولیوی، نیکاراگوئه و اکوادور پشتیبانی ندارد. پشتیبانی داخلی نیز کاهش یافته است.
بهعقیده مسا لاگوس کارشناس سیاستهای اجتماعی آمریکای لاتین، مسئله مردم تنها شکست اقتصادی و کاهش موفقیتهای خدمات اجتماعی نیست، بلکه رکود سیاسی هم هست. لاگوس توضیح میدهد:«کوبا همچنان به وسیله یک رژیم خودکامه تک حزبی اداره میشود. آزادی عقیده به شدت محدود است، سانسور دولتی و خودسانسوری از نفوذ رسانهها کاسته است، مردم حق تظاهرات و اعتصاب ندارند و سندیکاها تنها نقش بازوی دولت را ایفا میکنند.»
با اینهمه تغییراتی در جریان است. به تازگی بعضی حقوق شهروندان، از جمله آزادی مسافرت، حق مهاجرت و سرمایهگذاری خصوصی تقویت شدهاند. اما همین تلاشهای اصلاحطلبانههم عناصر خودکامگی را در خود دارند. چاگوسدا تاریخدان کوبائی میگوید: «۶۰ سال پس از حمله به پادگان مونکادا، همچنان از یک تحول بنیادی خبری نیست. مناسبات دولت و مردم دموکراتیزه نشده است. مردم خستهاند، حقوق شهروندی آنان دزدیده شده، نظر مشترک و الگوی مناسبی برای مبارزه در مسیر حقوق شهروندی ندارند.»
به عقیده این استاد دانشگاه مارکسیستی ونزوئلا، مردم کوبا با نخبگانی طرفند که جریان اطلاعات و همه ابزارهای قدرت را در کنترل دارند.