زانوزدن صدراعظم وقت آلمان در ورشو به به نمادی تاریخی و بیبدیل از قبول مسئولیت جنایات جنگ جهانی دوم بدل شده است.
تا پیش از ۷دسامبر ۱۹۷۰، مردم ورشو آخرین باری که سیاستمدار ارشدی از آلمان را دیده بودند، در دوران جنگ جهانی دوم بود، یعنی همان زمانی که شهر و کشورشان زیر چکمههای سربازان ارتش هیتلری له میشد. "مهمان" آمده از آلمان هم کسی نبود جز خود هیتلر.
به کانال دویچه وله فارسی در تلگرام بپیوندید
مترجم ویلی برانت میگوید که روز ۷ دسامبر ۱۹۷۰ که صدراعظم آلمان غربی و و همراهانش در ورشو به سر میبردند نیز، فضایی سرد میان آنها و رهبران لهستان حاکم بود و پیش میآمد دقایقی که حرفی بیناشان رد و بدل نمیشد، ولو که برانت در همان روز قرار بود پای قراردادی را امضا بگذارد که بخشی از شرق آلمان را همانطور که متفقین در کنفرانس پتسدام آلمان تعیین کردند، عملاً جزیی از خاک لهستان میشناخت و آلمان دیگر مدعیاش نبود. پیشتر حکومت مستقر در شرق آلمان این مرز را به رسمیت شناخته بود اما در مورد آلمان غربی سفر برانت قرار بود به آن تحقق بخشد.
استدلال برانت در برابر غوغای محافظه کاران و محافل راست آلمان که او را به خیانت متهم میکردند این بود که «اروپا را به ویرانی کشیدهایم و طاعون مرگ و نیستی را به جان مردم آن و به خصوص لهستانیها انداختهایم، حالا فکر میکنید که هنوز هم می توان بر ادعای مناقشهانگیز خودمان نسبت به اراضی این سوی رود اودر- نایسه پافشاری کنیم؟»
دویچه وله فارسی را در اینستاگرام دنبال کنید
پیشاز ظهر روز ۷ دسامبر برانت برای ادای احترام به همهی آن ۷ هزار نفری که در جریان قیام سه هفتهای گتوی ورشو در آوریل ۱۹۴۳ از پای درآمدند و همهی آن سه میلیون لهستانی قربانی مرگ و تجاوز قوای هیتلر رفت که تاج گلی در پای بنای یادبود قربانیان گتو بگذارد. بر آن زمین نمناک از اثر برف شامگاه قبل خم شد که روبان گل را به رسم رایج راست و ریس کند، اما به جای راستشدن، زانو زد. به یک باره همهمه هیات همراه و خیل خبرنگاران فرو خفت، حادثهای شگفت روی داده بود.
ویلی برانت زانو زد تا از بابت جرم و جنایت و دهشت و تالانگری آلمان در جریان جنگ جهانی دوم از مردم جهان عذر بخواهد، ولو که خودش مخالف این جنگ بود و سروکارش به آوارگی از میهنش کشیده بود. او برای خودش نیازی به عذرخواهی نداشت، برای مردم و ارتشی که هیتلر را به جنایت یاور شدند زانو زد تا عذر بخواهد از مردم سراسر جهان و به یادها بیاورد که وجدان انسانی نباید از کنار جنایتهای کوچک و بزرگ به راحتی بگذرد.
"دیوار را باید سوراخ کرد"
عکس برانت زانو زده که به روی تلکسهای جهان رفت، احیای حیثیت برباد رفته آلمان در جریان جنگ جهانی دوم جهشی کیفی یافت. جهان باور کرد که در آلمان غربی با رهبری روبروست که حرفزدنش از سیاست تنشزدایی لفاظی و دغلکاری نیست و در پیشبرد این سیاست صادق است؛ سیاستی که کنهاش مبتنی بود بر تحول در بلوک شرق از طریق ارتباط و نزدیکی و گفتگو.
اگون بار، مشاور ارشد ویلی برانت در سیاست خارجی گفته بود که به رغم خشم اولیه از برپایی دیوار برلین در سال ۱۹۶۱ به این نتیجه رسیدیم که قهر و غیضمان را فروخوریم و به راهجویی بپردازیم، چرا که اتکا صرف به قدرت در برابر بلوک مقابل، جواب نمیدهد و از راه دیگری باید باد را از بادبان آن بلوک گرفت و راهی برای تنفس بهتر ولو تدریجی مردمان ساکن آن بخش جهان یافت.
در همین راستا، رهبری آلمان غربی به امضای قرارداد صلح و حسن همجواری رفت و درست ۹ سال بعد از برپایی دیوار برلین که نماد سخت جدایی شرق و غرب شده بود، با شوروی قراردادی را امضا کرد که بر صلح و همجواری و انصراف از اعمال قهر در مناسبات فیمابین ناظر بود.
بار گفته بود که «دیوار حالا دیگر یک واقعیت تلخ است، و اگر بخواهی معجزه کنی و یک باره فروریزیاش را اجرایی کنی، نشان میدهد که نه سیاستمدار و سیاستورز که آدم خواب و رویایی هستی. ولی حالا که فروریختن یک باره دیوار ممکن نیست و معجزهای نمیتوان صورت داد، به معنای این نیست که راهحلی وجود ندارد. راهحل این است که اول دیوار را سوراخ کنیم و با افزایش منفذها زمینه فروریزیاش را بسازیم. و سوراخ کردن دیوار هم جز با شعار «تغییر از راه نزدیکی» ممکن نیست.»
در چارچوب همین فکر و پروژه بود که ویلی برانت قرارداد مسکو را در اوت ۱۹۷۰ امضا کرد که سلسلهجنبان تنشزدایی میان شرق و غرب، به رسمیت شناختن مرزهای بعد از جنگ جهانی دوم و آشتی با لهستان شد. و نهایتا کل این سیاست در زانوزدن باورپذیر و برگشتناپذیر برانت نماد و نمودی پیدا کرد که کمتر کسی را یارای تردید در آن بود.
همین سیاست و رویکرد بود که اوج خود را در پیمان تنشزدایی هلسینکی در سال ۱۹۷۵ به نمایش گذاشت، کنفرانس امنیت و همکاری اروپا را به وجود آورد، اروپا و جهان را ایمنتر کرد و در کنه خود راه را برای جنبشهای دمکراسیخواهی در اروپای شرقی و نهایتا فروپاشی دیوار برلین گشود.
انتقادهایی در دو سوی ماجرا
اقدام برانت در لهستان بدون مناقشه نبود، به خصوص که در چارچوب یک جنگ قدرت در رهبری کشور فضایی از یهودستیزی هم در جریان بود و مهاجرت یهودیان از لهستان هم شدت گرفته بود. در رهبری لهستان بحث درگرفت که اقدام برانت معنایش چیست؟ این که در برابر نماد گتوی یهودیان زانو زده آیا صرفا منظورش عذرخواهی از یهودیان بوده؟ اگر میخواست از کل جامعه لهستان عذرخواهی کند چرا ساعتی پیش که به ادای احترام سرباز گمنام در مرکز ورشو رفت زانو نزد؟ آیا ورای این که کجا زانو زده میتوان این اقدام را گامی در نشاندادن جدیت او در سیاست تنشزدایی شرق و غرب و قبول مسئولیت از سوی آلمان تلقی کرد؟ آیا ...
توضیح برانت برای جهانیان اما روشن بود: «قصد و برنامهای برای این اقدام نداشتم، اما در جایی که انحطاط تاریخ آلمان و بار میلیونها قربانی جنگ بر دوشت سنگینی میکند، زبان عاجز از حرفزدن میشود.» او به عبارتی پاهای خمشدهاش را زبانی گویا کرد تا در برابر تاریخ برای مردم کشورش عذر بخواهد.
با این همه، لهستانیها ۵۰ سال پس از زانوزدن برانت همچنان معتقدند که آلمان در جبران خطا و فاجعه تاریخی که بار آورده به اندازه کافی اقدام نکرده است.
سال گذشته، فرانک-والتر اشتاینمایر، رئیس جمهور آلمان به مناسبت هشتادمین سالگرد تجاوز قوای هیتلری به لهستان به ورشو رفت و این بار نه در برابر بنای یادبود قربانیان گتو که در پای مجسمه سرباز گمنام، که در قیاس با بنای یادبود گتو، نمادی عمومیتر و کمتر مناقشهانگیز در "مقاومت لهستانیها" است سخنانی تاریخی ایراد کرد. او گفت: «من امروز با پای برهنه و سر خم کرده در برابر مردم لهستان ایستادهام، به عنوان انسان، به عنوان یک آلمانی با باری از تقصیر تاریخی... این مجسمه (سرباز گمنام) که امروز در پای آن به احترام ایستادهام به ما درس میهندوستی و عشق به آزادی از یوغ و اسارت را یادآوری میکند".
با این همه تازهترین نظرسنجی در لهستان نشان میدهد که تنها ۲۹ درصد مردم این کشور معتقدند که رنج و حرمانشان در جریان جنگ جهانی دوم به اندازه کافی درک و ستایش شده است.
اقدام برانت اما در میان هممیهنانش هم با استقبال چندانی مواجه نشد. حتی کسی مانند گونتر گراس، نویسنده نامدار آلمان که در مقام مدافع سیاست تنشزدایی برانت، او را در آن سفر تاریخی همراهی میکرد گرچه در ته دل از اقدام برانت راضی بود، ولی در عین حال نگرانی داشت که این اقدام محملی برای تبلیغات منفی جناح راست و محافظهکار آلمان ایجاد کند و این جناح سوار بر ذهنیت و گرایش بخش قابل اعتنایی از جامعه کم و بیش محافظهکار آلمان موانعی اساسی در سر راه سیاست تنشزدایی برانت میان شرق و غرب ایجاد کند. این نگرانی گراس بیمورد هم نبود.
در حالی که در اکثر کشورهای غربی و شماری از کشورهای شرقی اقدام برانت با استقبال و شگفتی روبرو شد، و گرچه مجله تایم برانت را به سبب همین اقدامش به عنوان شخصیت سال انتخاب کرد و یک سال بعد هم این اقدام و کل سیاست تنشزدایی برانت جایزه صلح نوبل را برای او به ارمغان آورد، ولی در خود آلمان ۴۸ درصد مردم زانوزدن برانت در ورشو را اغراقآمیز خواندند و تنها ۴۱ درصد آن را درست توصیف کردند.
روندهایی که شاید بدون سیاست برانت دشوارتر میبودند
حزب محافظهکار دمکرات مسیحی نیز از جمله مخالفان بود که برانت را به "خیانت و حراج منافع ملی آلمان" متهم میکردند. استدلال بخشی از مخالفان این بود که اقدام برانت اغراقآمیز بوده و ما نمیبایست در برابر لهستانیها و بلوک شرق "این قدر خودمان را کوچک کنیم". منتقدان لیبرال هم خرده میگرفتند که در قراردادها و معاهدات تنشزدایی با بلوک شرق به سرکردگی شوروی مبانی و مولفههای حقوق بشر و احترام به آن در آن بلوک به اندازه کافی مورد تاکید قرار نگرفته.
و حرف برانت و موافقان این بود که ۲۵ سال پس از پایان جنایت بزرگی که آلمان در اروپا رقم زد و شکست خفتباری که خورد باید فروتنتر باشیم و چنین اقداماتی را باید بسی پیشتر انجام میدادیم. و از طرفی هم ما بعد از آن فاجعه و جنایت، به لحاظ اخلاقی هنوز در موضعی نیستیم که همه آمال و ارزشهای زیست دمکراتیک کنونی خودمان را در قراردادها با کشورهای آن سوی دیوار تسری بدهیم و آنها هم همه را قبول کنند.
با این همه، حالا دیگر کمتر کسی نفی میکند که کنفرانس هلسینکی که سال ۱۹۷۵ در پی سیاست تنشزدایی دولت برانت و آن زانوزدن تاریخی در ورشو امکان شکلگیری یافت و قراردادی که در این کنفرانس رقم خورد عملا، و به رغم اکراه رهبران بلوک شرق، حاوی مجموعهای از ارزشها و مبانی حقوق شهروندی شد که اردوگاه شوروی میبایست از اقدام علیه آنها دست بکشد و به آنها تأسی کند. این تأسی البته در عمل با دشواریهایی پیش رفت، ولی کل قرارداد محملی به دست داد که غرب بتواند علیه نقض حقوق بشر یا ممانعت از شکلگیری و تشکل گروههای ناراضی اقدام و اعتراض کند. ضمن این که مبانی اولیه حقوق شهروندی و تسهیل رفتوآمد میان شرق و غرب که در این قراردادها راه یافت گامهای جدیتری در سوراخکردن دیوار برلین و دیوارهای ذهنی و حقوقی دیگری بود که گرد آن برپا شده بود.
کم نیستند ناظران و صاحبنظرانی که برآمد و شکلگیری نیروهای ناراضی و جنبشهای مدنی در کشورهای بلوک شرق را بدون سیاست تنشزدایی برانت دشوارتر میدانند. به عقیده این صاحبنظران بدون سیاست تنشزدایی دولت برانت و خلف او، هلموت اشمیت، دست حکومتهای این بلوک برای سرکوب آنها به مراتب بازتر میبود. این که دیوار برلین هم بدون خونریزی و در جنبشی آرام فروریخت بیارتباط به سیاستی که ویلیبرانت پیش برد تلقی نمیشود.
* مطالب منتشر شده در صفحه "دیدگاه" الزاما بازتابدهنده نظر دویچهوله فارسی نیست.