سخنان چند هفته اخیر حسن روحانی هیچ شباهتی به وعدههایی که او از سال ۱۳۹۲ به بعد به مردم داده بود ندارد و بیشتر از جنس و لحن سخنان کسی است که با انتقادهای بیپایان خود جانشین او شد.
در عرصه داخلی، ماههاست که حسن روحانی در دورترین نقطه از وعدههای انتخاباتی خود ایستاده است؛ اما برگزیدن لحن و کلامی شبیه محمود احمدینژاد در حوزه سیاست خارجی، جایی که اولین اولویت او برای حل و فصل مشکلات و درگیریهای جمهوری اسلامی با غرب از طریق مذاکره بود، چه دلیلی میتواند داشته باشد و از آن مهمتر، چه پیامدهایی به همراه خواهد داشت؟
بهرغم سوابق امنیتی و مواضع نزدیک به جریان موسوم به اصولگرا، حسن روحانی از هنگام پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری سال ۹۲ هدف حملات و انتقادهای شدید طیف تندرو اصولگرایان و در موارد متعددی شخص علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی قرار گرفت.
با این همه، او در دوره اول ریاست جمهوری خود و به ویژه در هفتههای پایانی رقابتهای انتخابات ریاست جمهوری سال ۹۶، دستکم در حرف و شعارهایش مسیری مخالف آنان را در پیش گرفته بود و در مقابل مخالفتها مقاومت میکرد؛ امری که پس از پیروزی او در دور دوم، اکنون به خاطرهای بدل شده که صدای اعتراض هواداران اصلاحطلب او را نیز بلند کرده است.
اما این عقبنشینی بیشتر در حوزه سیاست داخلی بود و او بهویژه تا زمانی که دونالد ترامپ رسما خروج آمریکا از توافق هستهای موسوم به برجام را اعلام نکرده بود، از عملکرد و رویکرد خود در حوزه سیاست خارجی و نیز دستیابی به توافق اتمی بهشدت دفاع میکرد.
به کانال دویچه وله فارسی در تلگرام بپیوندید
دو اتفاق و یک دلیل
با این حال به نظر میرسد، دو اتفاق همزمان، موجب شده که حسن روحانی در عرصه سیاست خارجی نیز تفاوتهایش با محمود احمدینژاد را به فراموشی بسپارد و به گونهای سخن بگوید که اگرچه در تضاد با خواست کسانی است که به او رای دادهاند، اما در عوض خوشایند علی خامنهای، فرماندهان سپاه و چهرههای پرنفوذ طیف تندرو اصولگرایان است.
اتفاق نخست، گسترش و تداوم اعتراضات در نقاط مختلف ایران و بحرانهای کم سابقهای است که دامنهاش از کمبود آب و برق، تا بحران ارز و افزایش بیسابقه قیمت دلار، از بیکاری تا موج جدید گرانیها، و از انسداد سیاسی تا فساد لجامگسیخته در میان مقامات گسترده است.
از اعتراضات گستردهی دی ماه سال گذشته به این سو، تقریبا روزی نبوده که بخشی از شهروندان در نقطهای از کشور، به دلایل گوناگون و متعدد از جمله وضعیت معیشتی خود دست به اعتراض و تجمع و تحصن نزده باشند. در جریان این اعتراضات شماری از شهروندان توسط نیروهای انتظامی و امنیتی کشته شدند.
اتفاق دوم، خروج آمریکا از برجام، تغییر تیم دونالد ترامپ و حضور کسانی در بالاترین سطوح تصمیمگیری در آمریکا بود که به داشتن رویکردی سختگیرانه علیه جمهوری اسلامی شهرهاند.
رویکرد تهاجمی و سختگیرانه واشنگتن علیه تهران تا آنجا پیش رفته که رییس جمهوری یا وزیر امور خارجه آمریکا، ابایی از آن ندارند که بگویند در راهاندازی اعتراضات گسترده و پیوسته در ایران دست دارند و از معترضان به تمامی حمایت میکنند.
آمریکا با تهدید به جلوگیری از صدور نفت ایران از ماه نوامبر و اعمال تحریمهایی که به گفته ترامپ در تاریخ بیسابقه است و فشار بر متحدان خود برای کاهش مناسبات تجاری با ایران، تصویر سالهای آخر ریاست جمهوری محمود احمدینژاد را بار دیگر زنده کرده است.
برای درک تغییر مسیر حسن روحانی، باید به این دو اتفاق، دلیل سومی را افزود: اکنون محمود احمدینژاد، خود مغضوب دستگاه قدرتی است که روزی حمایت همهجانبه خود را نثارش میکرد. همراهان نزدیک او نیز در زندان هستند. اما آنچه ثابت است و تغییر نکرده، مواضع علی خامنهای است که اگر در اقدامی نادر هم به حمایت از حسن روحانی میپردازد، زمانی است که او جهان را به بستن تنگه هرمز تهدید میکند.
درواقع، در شرایطی که به نظر میرسد جایگاه و پایگاه اجتماعی میانهروها و اصلاحطلبان بهطور کلی و حسن روحانی بهطور مشخص بیش از هر زمان دیگر تضعیف شده، او، شاید ناتوان از ترمیم این جایگاه، تصمیم گرفته که دستکم موقعیت خود را در ساختار قدرت در جمهوری اسلامی تثبیت کند و برای این کار، چه راهی سریعتر از بهبود روابط با رهبر جمهوری اسلامی و طیف تندرو اصولگرایان؟
او در این مسیر تا آنجا پیش رفته که نه تنها روشهای دوران محمود احمدینژاد را در پیش گرفته، بلکه در حوزه سیاست خارجی از او نیز گامی فراتر گذاشته و جملهای از صدام حسین را خطاب به آمریکاییها تکرار کرده که او قبل از حمله آمریکا به عراق گفته بود: "جنگ با ایران، مادر تمام جنگهاست".
این رویکرد دستکم در کوتاه مدت، جواب داده است. قاسم سلیمانی نامه ستایشآمیز به روحانی مینویسد و خامنهای از وزیر امور خارجه میخواهد از موضعی که حسن روحانی در تهدید به بستن تنگه هرمز گرفته، پیروی کند.
اما این رویکرد، دیگر تنها محدود به مناسبات و تحولات درون کشور نیست و پیامدهایی بینالمللی به همراه دارد. نمونهاش پیام توییتری تند و بیپرده دونالد ترامپ است و تردیدهایی که خواه ناخواه برای کشورهای اروپایی پدید میآید؛ آن هم در شرایطی که همه امید جمهوری اسلامی به این است که در میانه مجادلات ترامپ و اتحادیه اروپا، کشورهای اروپایی برجام را از مرگ قطعی نجات دهند.