چهل سال سینمای "ایران اسلامی": پرواز با بالهای بسته
۱۳۹۷ اسفند ۲, پنجشنبهبرای بررسی کارنامه چهل ساله سینمای ایران بد نیست از دو رویداد تازه شروع کنیم:
فاطمه معتمدآریا،بازیگر سرشناس سینما و تئاتر، شامگاه نهم بهمن در مراسم گشایش آخرین دوره جشنواره فیلم فجر زندگی هنری خود در سینمای پس از انقلاب را چهل سال رنج و مرارت ارزیابی کرد. او روی صحنه اعلام کرد که در چهل سال گذشته همواره خود را زیر فشاری طاقتفرسا احساس کرده است. (نقل به مضمون)
رویداد دوم به حاکمانی برمیگردد که باعث و بانی این وضعیت ناهنجار هستند.
اواخر دیماه ۱۳۹۷ "آییننامه نظارت بر تولید و نشر آثار ادبی و تاریخی دفاع مقدس" در روزنامه رسمی کشور منتشر شد. طبق این مقررات تازه نهادی به نام "شورای نظارت بر تولید و نشر آثار ادبی و تاریخی دفاع مقدس و مقاومت" به عنوان "بالاترین مرجع سیاستگذاری، هدایت و نظارت کلی بر فرآیند تولید و نشر ادبی و تاریخی دفاع مقدس و مقاومت در سطح کشور" را به عهده دارد.
آییننامه تازه که همانند تمام احکام آمرانه رژیم، مجلس قانونگذاری کشور هیچ نقشی در تصویب آن نداشته و دولت نیز تنها ابلاغکننده و مجری آن به حساب میآید، قرار است زیر نظر مستقیم دفتر رهبری به اجرا گذاشته شود. برای این نهاد در بودجه سال ۱۳۹۸ مبلغ ۳۶ میلیارد تومان پیشبینی شده است.
بنا به آییننامه یادشده "کلیه آثار ادبی و هنری و چندرسانهای مربوط به دفاع مقدس" باید از این نهاد مجوز بگیرند،و این شامل آثار گذشته هم میشود: «آثار ادبی، تاریخی و متون آموزشی دفاع مقدس و مقاومت که قبل از ابلاغ این آییننامه منتشر شدهاند، برای چاپ مجدد باید مجوز چاپ دریافت نمایند».
معنای این آییننامه جز این نیست که درباره جنگ و حواشی آن تنها هنرمندان سرسپرده اجازه اظهارنظر دارند، آن هم سی سال پس از پایان جنگ. از سالیان پیش متولیان هنری با سانسور و حتی توقیف چندین فیلم به فیلمسازان فهماندهاند که افراد "غیرخودی" اجازه ورود به عرصه جنگ هشت ساله با عراق را ندارند. اکنون این رویه پشتوانه قانونی هم پیدا کرده است. حکومتی که از روز نخست خود را قیم و سرپرست یک جامعه "صغیر" و نابالغ دانسته، پس از چهل سال به صراحت حق سرپرستی و تولیت خود را گوشزد میکند.
اما این روند از کجا شروع شد؟
زمانی که انقلاب روی داد، سینمای ایران در بحرانی همهجانبه فرو رفته بود. فشار سانسور و محدودیتهای گوناگون، برای فیلمسازان جز عرضه سکس و خشونت میدانی باقی نگذاشته بود، که روز به روز از خریداران آن نیز کاسته میشد. بسیاری از مردم، به ویژه روشنفکران، به سینما پشت کرده بودند و آن را تجارتی کثیف میدانستند، زیرا با فروختن کالایی زیانبار، هم جیب مردم را خالی میکرد و هم احساسات آنها را به بیراهه میبرد.
با بالا گرفتن امواج انقلاب دیگر کمتر کسی به رفع بحران سینما امید داشت. همه نابسامانی صنعت سینما را جزئی از بحران گستردهای میدیدند که تاروپود کشور را فرا گرفته بود. بیشتر مردم تنها راه چاره را در يک دگرگونی بنيادی میجستند که در انقلاب تبلور یافت.
هنرمندان و کارکنان سينمای ايران با اکثریتی بزرگ از جنبش انقلابی علیه شاه پشتيبانی کردند، زیرا امیدوار بودند که با شکست اختناق و دیکتاتوری، آزادیهای مدنی به ویژه آزادی خلاقیت و بیان در کشور تأمین شود.
با این که دشمنی تاریخی روحانیت با سینما بر کسی پوشیده نبود، باز هم گمان میرفت که حاکمیت برآمده از انقلاب راه و روشی مهرآمیزتر با سینما در پیش گیرد. اما انحصارطلبی و تعصب ایدئولوژیک سینما را مثل سایر جوانب زندگی معنوی به بیراهه برد.
در کشاکش آزادی و اختناق
در اولين مرحله حاکميت اسلامی که قدرت سياسی هنوز به انحصار بنيادگرايان در نيامده بود، در برابر سانسور و اختناق حتی در ميان دولتمردان جمهوری اسلامی، مقاومت زيادی وجود داشت. فضای انقلابی جامعه که دربار پهلوی را به عنوان عامل سرکوب و اختناق برانداخته بود، به کسی جرأت ترکتازی نمیداد.
نیروهای هوادار آیتالله خمینی برای چنگ انداختن بر رشتههایی مانند سینما باید صبر میکردند تا توش و توان انقلابی جامعه فروکش کند. پرويز ورجاوند که در "دولت موقت" سرپرستی امور فرهنگی کشور را به عهده گرفته بود، در نامه سرگشادهای که در مطبوعات به چاپ رسید، چنين نوشت: «گروهی که از ديدگاه بسته و قشری به مسئله [سينما] مینگرند، بر آن هستند تا بر اينگونه فعاليتها نقطه پايان گذارده شود. اين گروه همانهايی بودند که ندانسته در جريان انقلاب با عوامل رژيم [پيشين] همگامی کردند و تعداد قابلتوجهی از سينماها را به آتش کشيدند».
حدود سه ماه پس از انقلاب محمدعلی نجفی نخستين سرپرست "اداره کل امور سينمايی کشور" هنوز با زبانی "لیبرال" سخن میگفت: «سانسور به هيچ شکلی در سينما وجود نخواهد داشت... البته ما با ابتذال به شدت مبارزه خواهيم کرد و اجازه نمیدهيم فیالمثل از سکس يا خشونت برای پر کردن جيب تاجر فيلم استفاده شود، اما اگر اين دو در خدمت محتوای فيلم باشند، نمايش آن اشکالی نخواهد داشت.»
بدین ترتیب بالاترین مقام سینمایی جمهوری نوبنیاد، حتی نمایش سکس و خشونت را مجاز میدانست. در برابر، جناح انحصارگر حاکميت خود را برای تعرض به آزادیهای مدنی آماده میکرد: رهبر انقلاب که در مقام "ولایت فقیه" نشسته بود، به صراحت به "پاکسازی" صنعت سينما فرمان داد: «در ساخت فيلمها نظارت کنيد. نگذاريد اشخاصی که متعهد نيستند کار را به دست گيرند. تصفيه کنيد آنها را و اين يک امر ضروری و لازم است.»
و اکبر هاشمی رفسنجانی یکی از سران اصلی رژیم آشکارا گفت: «ما ترجيح میدهيم سينمای فارسی تعطيل باشد، تا اينکه فيلمهای کارگردانانی که دلشان با انقلاب نيست و فيلمها را از روی نيت خالص نسبت به انقلاب نساختهاند، به نمايش گذارده شود.»
راست این است که در ميان سران حاکمیت اسلامی، جناحی افراطی بود که سينما و تئاتر را از بنياد خلاف شرع میدانست و خواهان منع کامل اين دو هنر بود. احتمالا در پاسخ به این افراد بود که رهبر انقلاب در دفاع از سینما گفت: «ما با سینما مخالف نیستیم، با فحشا مخالفیم». معنای تلویحی این گفته آن است که از دید ولی فقیه، سینما به بدی فحشا نیست!
زرادخانه "انقلاب فرهنگی"
با فرصتی که با آغاز جنگ با عراق پیش آمد، پیروان خمینی با حملاتی آشکار و پنهان و با دستاویزهای گوناگون، تمام رقیبان سیاسی را از میدان بیرون راندند و خود را برای قبضه کردن کامل قدرت و سلطه بر تمام ابعاد زندگی آماده ساختند و حکومت را به نظامی تمامتخواه (توتالیتر) بدل کردند.
از آغاز ۱۳۵۹ ماشين "انقلاب فرهنگی" به راه افتاد. دانشگاههای کشور تعطيل شدند. همه رسانههای گروهی، ارگانهای خبری و انتشاراتی به زیر نظارت دولتی رفتند. مقام رهبری برنامه "انقلاب فرهنگی" را به روشنی اعلام کرد: «ما همه نشريات، راديو و تلويزيون و سينماها را از فساد پاک خواهيم کرد. همه چيز بايد در خدمت اسلام باشد.»
تغییر ساختار حاکمیت از نظامی به نسبت باز به نظام بسته فقاهتی به زودی در سینما بازتاب یافت و حکومت آشکارا اعلام کرد که قصد دارد سینما را به طور کامل زیر سلطه در آورد و فيلمسازانی که با این برنامه همراه نباشند، در سينمای آينده جايی نخواهند داشت. بسياری به اتهام همکاری با رژيم پیشین تصفیه شدند. عده بيشماری به اتهام "نشر ارزشهای منحط غربی" يا "اشاعه فساد و فحشا" از کار در سينما منع گشتند.
از آنجا که در هرج و مرج پس از انقلاب، در کشور فیلمی تولید نمیشد، وزارت ارشاد اسلامی به بازبینی فیلمهای موجود پرداخت و برای برخی از فیلمها پروانه مجدد صادر کرد تا به نمایش در آیند. "شورای بازبينی فيلم" طی سه سال ۲۲۰۸ فيلم ايرانی را بازبینی کرد و از میان آنها به ۲۵۲ فيلم پروانه نمایش داد که تقریبا تمام آنها از زير سانسور گذشته بودند. برای اصلاح یا سانسور فيلمها ضوابط و مقررات مدونی وجود نداشت و تنها عبارت "عدم مطابقت با معيارهای اسلامی" ورد زبان مأموران "مکتبی" بود.
موضوع مبهم "سينمای اسلامی"
در راستای "اسلامیسازی سراسر جامعه"، در میان زمامداران این دیدگاه قوت گرفت که سینما میتواند به حیات خود ادامه دهد، به شرط آن که "اسلامی" شود. در آغاز سال ۱۳۶۰ حکومت برنامهای برای احيای صنعت سينما تصويب کرد و به اجرا گذاشت، با اين هدف که توليد فیلم در راستای "اهداف و ارزشهای اسلامی" توسعه يابد.
"وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی" که وظيفه کنترل زندگی معنوی جامعه را به عهده گرفته بود، اعلام کرد که هرگونه فعالیت سینمایی، از تولید و توزیع و نمایش تنها با مجوز آن وزارتخانه ممکن است.
بسياری از نهادهای دولتی، که از مصادره امکانات فنی استوديوهای سينمايی سهمی برده بودند، به توليد فيلم پرداختند. شماری از جوانان "خودی" که در سينما پيشازهر چيز يک افزار تبليغاتی میديدند، با استفاده از امکانات دولتی دست به فيلمسازی زدند و اولين توليدات خود را به بازار فرستادند. حدود چهار سال پس از انقلاب پيامدهای عملکرد جمهوری اسلامی در عرصه سينما به صورت بحرانی همهجانبه ظاهر شد. توليد فيلم وضع اسفباری پيدا کرده و سالنهای سينما از تماشاگر تهی بود.
در واکنش به این شرايط ناگوار سردمداران اعتراف کردند که تدارک "سينمای اسلامی" کار یکی دو روز نیست و باید به آيندهای دور موکول شود. در تابستان ۱۳۶۲ در سیاستگزاری فرهنگی تحولی پدید آمد که برآمدی بود از کشمکشهای درونی حاکمیت و عقبگردی آشکار از ديدگاههای جزمآلود پيشين. نکته تازه در این چرخش اين بود که وظيفه سينما دیگر تنها تبليغ و موعظه قلمداد نمیشد، بلکه به تفريح و سرگرمی نيز نظر داشت.
مديران جديد بخش سينمايی وزارت ارشاد اعلام کردند که قصد دارند صنعت سينما را از ورشکستگی و نابودی قطعی نجات دهند. مشی آنها در فرمول "حمايت – هدايت – نظارت" خلاصه میشد، که میکوشيد دخالت و نظارت يکطرفه در توليد فيلم را به رابطه دوطرفه با توليدکنندگان بدل کند. ضوابطی برای چندوچون فيلمهای سينمايی تدوین شد تا دستاندرکاران شناختی نسبی از مقررات پيدا کنند. به کارکنان پیشین سینما و فیلمسازان دگرانديش گفته شد که میتوانند "با رعايت ضوابط اسلامی" فعاليت خود را از سر گيرند. این اصلاحات رشد محسوس صنعت سينما را بهدنبال داشت: در سال ۱۳۶۴ بیش از ۴۰ فيلم سينمايی تولید شد، يعنی نزديک دو برابر سال ۱۳۶۲. در همين زمان تعداد تماشاگران نيز نزديک دوبرابر شد.
بیشتر فیلمهایی که در آغاز انقلاب ساخته شدند، نتوانستند پروانه نمایش بگیرند. اولین فیلمهای سینماگران سرشناس در شرایط پس از انقلاب، همگی توقیف شدند: "چریکه تارا" و "مرگ یزدگرد" دو فیلم بهرام بیضائی، "جستجو یک و دو" از امیر نادری، "خط قرمز" به کارگردانی مسعود کیمیائی، "حیاط پشتی مدرسه آفاق" به کارگردانی داریوش مهرجویی، "حاجی واشنگتن" ساخته علی حاتمی و دهها فیلم دیگر.... همین فیلمسازان بودند که با باز شدن نسبی فضا چرخ سینمای ایران را به حرکت در آوردند.
"پرواز با بالهای بسته"
سينماگرانی که پس از تغییر مشی ارشاد به کار سینمایی دست زدند، به راهی لغزان و ناهموار قدم گذاشتند. حاکمیت تمام امور کشور را به زیر یوغ "ولایت مطلقه فقیه" برده بود. فعالیت سینمایی با خودسانسوری شديدی همراه بود که میتوانست به سازشهای تلخ و ناگوار ختم شود. فيلمسازی که "غیرخودی" شناخته میشد، بايد فشار دایمی عوامل نظارت و رنج کشمکشهای پايانناپذير با مأموران سرسخت و متعصب را به جان میخريد.
به رغم شرایط بسیار دشوار فیلمسازان ایران، به گفته بهرام بیضایی، رفتهرفته آموختند که "با بالهای بسته پرواز" کنند. سینماگران قدیمی نخستین فیلمهای آبرومند جمهوری اسلامی را تولید کردند:
امير نادری، دو فيلم عرضه کرد: دونده (۱۳۶۴) و "آب، باد، خاک" (۱۳۶۶). هر دو فيلم در ايران با دشواری به نمايش در آمدند، اما در جشنوارههای بينالمللی برای جمهوری اسلامی آبرو کسب کردند!
داریوش مهرجویی در سال ۱۳۶۵ با کارگردانی فیلم سینمایی "اجارهنشينها" در شرایطی که خنده و شادی عملا از زندگی مردم حذف شده بود، اين کمدی اجتماعی را به روی اکران برد. مهرجویی در فيلم بعدی خود "هامون" (۱۳۶۸) به ابتکارهای جالبی دست زد و برای گريز از سانسور، بهويژه در نمايش سيمای زنان شگردهایی یافت که برای سایر سينماگران آموزنده بود.
بهرام بیضائی در سال ۱۳۶۴ با فیلم "باشو غریبه کوچک" نشان داد که سینمای ایران برای ارائه فیلمهای خوب و جذاب همچنان ظرفیت بالایی دارد؛ اما همین فیلم پس از چهار سال و حذف چندین صحنه، اجازه نمایش گرفت.
ناصر تقوايی از فیلمسازان شاخصی است که سانسور هم پيش از انقلاب و هم پس از آن به کار هنری او آسيب جدی وارد آورد. او پس از کشمکشهای فراوان با اوليای ارشاد سرانجام در سال ۱۳۶۵ فيلم موفق "ناخدا خورشيد" را کارگردانی کرد.
برخی از سینماگران که با نهادهای دولتی مانند تلویزیون یا "کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان" همکاری داشتند، به تولید فيلمهایی روی آوردند که سانسور به آنها حساسیت کمتری داشت، از فیلمهای کوتاه و مستند تا کارهای کارتونی و عروسکی برای کودکان.
برخی از این فیلمسازان در سالهای بعد جذب سینمای حرفهای شدند:ابراهیم مختاری، پوران درخشنده،رخشان بنیاعتماد، ابراهیم فروزش، مرضیه برومند،محمدعلی طالبی، کامبوزیا پرتوی، محمدرضا هنرمند و...
نمونه برجسته این فیلمسازان عباس کیارستمی بود که پس از کارگردانی چندین فیلم کوتاه تنها هشت سال بعد از انقلاب بود که توانست بار دیگر یک فيلم بلند داستانی کارگردانی کند.
تصوير "زن شايسته"
سازگارکردن سینما با موازین شرعی، به ویژه در نمایش سیمای زنان تأثیری ویرانگر داشت. نخستين کارگزاران فرهنگی و در کنار آنها اولين نسل فیلمسازان "خودی"، که از ميان تودههای سنتزده برخاسته بودند، از بنیاد با نمايش سيمای زن در فیلمها مخالف بودند. اولين محصولات "سينمای اسلامی" آثاری بودند يکسره مردانه و هيچ زنی در آنها حضوری بارز نداشت.
فرایند تصویر زنان در سینما، از بتواره تا "سلیطه"
زمامداران از اعماق مواعظ دینی و احکام شرعی الگویی بیجان و مصنوعی از زنان ساختند، به آن "زن شایسته" نام دادند و پیروی از آن را به همگان توصیه کردند. اين الگو در واقع ملغمهای از "ارزشهای اخلاقی" است که زنان را در قالبهای رفتاری ويژهای به بند میکشد. زن در فیلم بايد آيت پاکدامنی و مهربانی و فداکاری باشد و در برابر سنگينترين سختیها و بدترین بیعدالتیها بردبار و فروتن بماند. بدین ترتیب جامعه مردسالار، با تدارک تصویری "بیخطر" از زنان بر هراس خود از جنس ماده سرپوش میگذاشت.
بدين سان در سينما موجودی ساختگی پديدار شد که وجود خارجی نداشت: فيگورهايی که شقورق حرکت میکنند، بهندرت و بسيار آهسته حرف میزنند، نگاهشان هميشه پائين است و هيچ حسی از نشاط و سرزندگی نشان نمیدهند. زن شايسته در رعايت حجاب نيز کوشاست، يعنی سراسر بدن خود، غير از صورت و دستها را از ديد مرد نامحرم میپوشاند.
این گونه بود که سينمای ايران از ترسيم روابط زن و مرد، يعنی يکی از فياضترين چشمههای آفرينش هنری محروم شد. ناصر تقوايی اين کمبود را چنين بيان میکند: «شما روابط يک زن و شوهر، يک خواهر و برادر را به راحتی در خيابان يا خانه نمیتوانيد نشان بدهيد، چه برسد به روابط سببی و نسبی ديگر. کلاً در سينمای ايران مسئله زن وضعيت بغرنج و بحرانی پيدا کرده است.»
جشنواره سینمای ایران در کلن: از دردهای خانواده تا رنجهای جامعه
ايفاگر نقش زن هميشه و حتی وقتی که با محارم خويش است يا در صحنه تنهای تنهاست باز بايد بدن خود را پوشيده بدارد، يعنی کاری که در واقع هيچ زن مسلمانی انجام نمیدهد. بدين ترتيب توهم واقعنمايی که اساس هنر بازيگری است فرو میريزد. بيضايی اين وضعيت تناقضآميز را چنين بيان کرده است: «از طرفی میگويند که ما بايد رئاليست باشيم و واقعيت را نشان بدهيم و از طرف ديگر میگويند که زنها حتی در رختخواب هم بايد روسری داشته باشند. وقتی که زن بيمار است و شوهرش قصد دارد به او کمک کند، ما بايد مواظب باشيم که از يک متری به او نزديکتر نشود و هرگز با او تماس پيدا نکند.»
رفع تحريم دینی از سينما
یکی از پیامدهای فرعی اما مهم انقلاب آن بود که سينما از منع مذهبی رهایی یافت. پیش از انقلاب افراد مؤمن و متدین هرگز به سينما قدم نمیگذاشتند و تنها افراد "سستايمان" به سينما میرفتند. پس از انقلاب و در سايهنظامی که همه چيز را در "چشمه شريعت" تطهير کرده بود، اين باور جزمآلود درهم شکست.
بسیاری از افراد مذهبی، باور داشتند که هرآنچه در نظام اسلامی روا باشد، لاجرم پاک و "حلال" است. آنها ديدند که حاکميت اسلامی نه تنها سينما را تعطيل نکرده، بلکه در جهت گسترش آن قدم برمیدارد. پس با احتياط به آن نزديک شدند و به آن خو گرفتند. پس از انقلاب طيف بسيار گستردهای از لايههای سنتی به تماشاگران سينما پيوستند و برای نخستين بار به خانههای خود تلويزيون بردند.
افقهای نو
برخی از کارشناسان و منتقدان سینمای ایران اشاره کردهاند که سیستم کنترل و فشارهای نظارت به گونهای متناقضنما به رشد و پیشرفت سینمای ایران کمک کرد. شاید بتوان این موضوع را با فراگشت جنبش مستقل زنان ایرانی مقایسه کرد؛ زیرا در این عرصه نیز، به رغم فشارهای طاقتفرسا و خردکننده، و شاید درست به دلیل همین فشارهای غیرانسانی، زنان در عرصه خودآگاهی و شناخت و پیشرفت در راه خودشناسی و رهایی، دلیری و جسارتی بیسابقه نشان دادند، تجاربی گرانبها از سر گذراندند و به عرصههایی یکسره تازه رسیدند.
اعتراض دو کارگردان نسبت به "ورود پولهای کثیف" به سینما
فیلم نیز چنین وضعیتی داشت، به ویژه از اواخر دهه ۱۳۶۰ در میان جوانان عشقی شورانگیز به سینما پدید آمد. در شرایطی که جامعه در مرداب سنت فرو میرفت، سینما برای بسیاری از جوانان مظهر پیشرفت مدنی و زندگی مدرن شد. در غیبت تولید سینمایی و با دور افتادن از جریان سینمای بینالمللی، مطالعات گسترده و بنیادی، شناخت سینمایی را در مقیاسی بیسابقه رشد داد.
پس از جنگ و با بازگشت آرامش نسبی به جامعه نسلی از فيلمسازان نوجو وارد ميدان شدند که برخی از آنها توانستند در شکلگيری سينمای آينده نقش برجستهای ايفا کنند. این نسل با نظام تازه و مقتضيات آن آشنايی نزديکتری داشت، مکانيسم نظارت و مميزی را بهتر میشناخت و در گريز از مقررات "شرعی" چابکتر بود. افراد اين نسل بس پیگیر و سختکوش بودند و نشان دادند در برابر فشارها و محدودیتها میدان را ترک نمیکنند.
فیلمسازانی مانند علی ژکان، ابوالفضل جليلی، رخشان بنیاعتماد، واروژ کریم مسیحی، کامبوزیا پرتوی، کیانوش عیاری، رضا میرکریمی، مجتبی میرطهماسب، بهمن قبادی، محمد رسولاف، عبدالرضا کاهانی، محسن امیریوسفی، سعید روستایی، مجید برزگر، بهرام توکلی و... وقت و انرژی بیکرانی را برای بازنويسی فيلمنامههای گوناگون و کلنجار رفتن با مأموران "ارشاد" هدر دادند، اما از پا ننشستند و همچنان فیلم ساختند.
فیلمهای ایرانی در این سالها موانع بزرگی را از سر راه برداشته، قلمروهای تازهای کشف کرده و به دستاوردهای مهمی دست یافتهاند. آنچه به عنوان پیشرفت سینمای ایران مطرح میشود، به رغم کارشکنی کارگزاران، با تلاش و خوندل خوردن سینماگران ایرانی حاصل شده است.
این گزارش را میتوان با خبری به پایان برد که پارسال اعلام شد و نشیب و فراز سینمای ایران را به خوبی نشان میدهد: وزارت ارشاد با اطلاعیهای رسمی از رفع توقیف پنج فیلم سینمایی خبر داد، که عبارتند از: "خانه دختر" به کارگردانی شهرام شاهحسینی، "خانه پدری" از کیانوش عیاری، "عصبانی نیستم" از رضا درمیشیان، "آشغالهای دوستداشتنی" ساخته محسن امیریوسفی و فیلم "پارادایس" به کارگردانی علی عطشانی. هرکدام از این پنج فیلم چند سال توقیف بودند و با "اصلاحات" فراوان و گاهی حتی با فیلمبرداری مجدد برخی از صحنهها، پروانه نمایش گرفتند.
* مطالب منتشر شده در صفحه "دیدگاه" صرفا بازتابدهنده نظر و دیدگاه نویسندگان آن است