مهمترین ویژگی دوران سی ساله رهبری خامنهای چیست؟
۱۳۹۸ خرداد ۱۵, چهارشنبهبا مرگ آیتالله خمینی، دوران رهبری سید علی خامنهای آغاز شد؛ دورانی که ابتدا قرار بود موقت باشد اما ۳۰ سال به طول انجامیده است. مهمترین ویژگی این دوران ۳۰ ساله چه بوده است؟ حسن یوسفی اشکوری، رجبعلی مزروعی، ایرج مصداقی، فرزانه روستایی، ملیحه محمدی و مهدی مهدوی آزاد به این پرسش دویچهوله فارسی پاسخ دادهاند.
خامنهای مرد تصمیمات بزرگ و تاریخی نبوده و نیست
حسن یوسفی اشکوری، نماینده پیشین مجلس و پژوهشگر دینی
به گمانم مهمترین ویژگی دوران رهبری سی ساله آیتالله خامنهای، استقرار و تا حدودی تثبیت یک نظام سیاسی خودکامانه فردی است. هرچند چنین خودکامگی فردی، هم در تداوم سنت سلطنت کهن ایرانی است و هم بهطور خاص بهمقتضای حکومت مذهبی با مدل ولایت مطلقه فقیه و یا به تعبیری سلطنت مطلقه فقیه است؛ این مدل، هم برآمده از تیپولوژی شخصی آیتالله خمینی بهعنوان رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی است و نیز بهمقتضای اصولی از قانون اساسی (به ویژه اصل ۵۷) است. البته باید عامل چهارمی نیز به آن افزوده شود و آن هم تیپولوژی شخصی خود خامنهای است.
با این حال، بهدلیل شرایط پیچیده و اصول متناقض قانون اساسی در فصول مختلف و نیز بهخاطر ضعف شخصیتی خامنهای، در طول این دوران نه چندان کوتاه، نظام جمهوری اسلامی، تا کنون در حالت تزلزل و بیبرنامگی گذرانده و در واقع در تمام امور مهم کشورداری، بلاتکیلف مانده و این بر مشکلات و ناکارآمدی سیستم بهشدت افزوده است.
میتوان این گونه گفت، اگر جمهوری اسلامی مانند "امارات اسلامی" طالبان و یا "دولت اسلامی عراق و شام" (داعش) بود به لحاظ مدیریتی و کارآمدی در وضعیت بهتری بود (البته فورا بیفزایم مراد لزوما پیشرفت مثبت نیست).
هرچند وضعیتی چنین برزخی عمدتا معلول قانون اساسی متناقض است، ولی اگر رهبر دوم نظام، از تفکر روشنتر و تیپولوژی منضبطتری برخوردار بود و مثلا گرایش به راست و چپش روشنتر بود، میتوانست نظام و مردم و کشور را به سوی شرایط مشخصتری (بهتر و با بدتر) هدایت کند.
اصولا خامنهای مرد تصمیمات بزرگ و تاریخی نبوده و نیست. ولایت مطلقه و به بیان دیگر اختیارات نامحدود و بدون پاسخگویی مشخص، حداقل این امکان را فراهم میآورد که رهبر نظام، اگر دارای ظرفیت و توانایی مدیریتی لازم باشد، امور تحت مدیریت خود را به سوی اهدافی روشن هدایت کند.
واقعیت این است که در این سی سال در هیچ یک از امور اساسی کشور (از جمله سیاستهای اقتصادی و یا حقوق ملت و بهویژه سیاست خارجی) تصمیم سنجیده و کارشناسی شده و پایدار و حداقل بهموقع گرفته نشده است.
در این دوران، تنها چیزی که ثابت بوده، خودکامگی فردی و تقویت نوعی استبداد دینی است. درست است که خامنهای با نوعی هوشمندی و عمدتا با استفاده از ابزارهای نظامی و امنیتی توانسته از بحرانهای اساسی و نظام برباد ده مانع شود و از بحرانهای پدید آمده تا حدودی به سلامت بگذرد، ولی همواره استخوان لای زخم مانده و هیچ بحرانی بهطور ریشهای حل نشده است. رخداد ۸۸ و جنبش سبز و بحران هستهای ایران دو نمونه از این بلاتکلفیهاست. چنین مینماید که جانشین خامنهای، با هر گرایش فکری و با هر نوع تیپ شخصیتی، وارث جمهوری اسلامی ورشکستهای خواهد بود.
ثبات در رهبری و حذف رفقای سابق
رجبعلی مزروعی، نماینده پیشین مجلس و فعال سیاسی اصلاحطلب
مهمترین ویژگی دوران سی ساله رهبری آقای خامنهای ثبات در رهبری است. بهنظرم همه آنانی که در انتخاب ایشان به رهبری نقش داشتند، هیچگاه چنین تصوری از وی نداشتند که بتواند این چنین در مقام رهبری ایفای نقش نماید و تفسیری عملی و بلامنازع از ولایت مطلقه فقیه را به نمایش گذارد که همه منتقدان و مخالفان این تفسیر را منزوی و از عرصه سیاست برکنار نماید.
اگر کارنامه رهبری آقای خامنهای را در برخورد با اعضای شورای سران دوران آیتالله خمینی (آقایان هاشمی، موسوی اردبیلی، میرحسین موسوی، سیداحمد خمینی و خامنهای) مرور کنیم، درمییابیم که ایشان چگونه رفقای سابق خود را بهتدریج منزوی و خانهنشین و از تاثیرگذاری سیاسی خالی کرد، و در مقابل نسل تازهای از روحانیون را در نهادهای حکومتی برکشید که مشخصه اصلیشان وفاداری به وی بود.
ضمن اینکه در تناسب با شرایط اجتماعی و سیاسی به نوعی بازی در میدان سیاست و صفبندی نیروهای عملکننده و مدیریت آنها پرداخت تا بتواند در تقاطع رقابت نیروها، در عین حفظ پایگاه سیاسی و اجتماعیاش در میان محافظهکاران و نهادهای نظامی و امنیتی، به تثبیت رهبری و اقتدار آن بیفزاید و در مقابله با بحرانهای سیاسی و اجتماعی عمل نماید. اینکه این ثبات رهبری چقدر با اصل جمهوریت نظام انطباق دارد و کارنامه سی ساله رهبری آقای خامنهای چه کامیابیها و ناکامیهایی را برای نظام جمهوری اسلامی ایران بههمراه داشته است، سئوالاتی است که نیاز به پاسخ مشروح دارد که از حوصله اینجا خارج است.
به خطر انداختن موجودیت ایران و ایرانیان
ایرج مصداقی، زندانی سیاسی پیشین و فعال سیاسی
اگرچه خامنهای در پیامدهای انقلاب اسلامی و به قهقرا رفتن کشور سهیم است، اما میراث او پس از ۳۰ سال حکومت بیرحمانه و دخالت در تمامی شئون جامعه، موجودیت ایران و ایرانیان را با تحمیل تحریمهای اقتصادی سنگین، احتمال حمله نظامی، نابودی محیط زیست، (آب، هوا، خاک)، رشد و توسعه احساسات مرکزگریزی در اقلیتهای قومی به خطر انداخته و منطقه را در آشوب و بینظمی فرو برده است.
این میراث شوم به واسطه بسط و توسعه قدرت نظامیان پاسدار و امنیتیها در تمامی عرصههای زندگی مردم از امنیتی و سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی گرفته تا دخالت در سیاست خارجی کشور تحقق یافته و آینده کشور و منطقه را نیز تحتالشعاع خود قرار میدهد.
خامنهای میراث دیگری هم دارد. او با بالاکشیدن اراذل و اوباش و لشکری از مداحان و روحانیون دونپایه و اختصاص بودجههای هنگفت به آستانهای مقدسه، نهادها ، بنیادها و سازمانهای عریض و طویل تشکیل یافته برای رشد و توسعه فرهنگ خرافات و مهدویت و شیعیگری، این وضعیت را تحت عنوان تلاش برای ایجاد "تمدن اسلامی" رشد و گسترش میدهد.
این سیاستها علاوه بر تأثیرات مخربی که در داخل کشور دارد، زمینهساز جنگهای نیابتی در منطقه است و دود آن به چشم مردم محروم میرود.
مسئول سه خطای استراتژیک
فرزانه روستایی، روزنامهنگار
آیتالله سید علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی، مسئول نهایی شدن سه خطای استراتژیک مهلک است که خسارات جبرانناپذی را بر کشور ایران تحمیل کرده است.
الف. باور دارد که نماینده خدا روی زمین است:
شاید بزرگترین منشاء انحراف در دوران رهبر فعلی جمهوری اسلامی این باشد که خود ایشان به این باور رسیده است که نماینده امام زمان و نماینده خدا روی زمین است. همه رهبرانی که به چنین دو قطبی لاینحلی دچار میشوند، اقدام به سرکوب و حذف همه طیفهای سیاسی فکری دور و نزدیک میکنند. همه نظامهای ایدئولوژیک مذهبی ـ سوسیالیستی یا کمونیستی که منشاء قدرت آنان از غیر از آرای مردم یا قدرت مالیات تحصیل میشود، بهشدت خودکامه و ناکارا و فاسد هستند. این قاعده بهشدت در مورد نظام تحت مدیریت رهبر ایران صدق می کند.
ب. قمار اتمی رهبر جمهوری اسلامی بدتر از جنگ ۸ ساله:
رهبران توتالیتروقتی خود را معصوم بدانند مرتکب خطاهای دهشتناک جبرانناپذیر میشوند زیرا فاقد سه ویژگی مهم مسئولیتپذیری، شفافیت سیاسی و پاسخگویی هستند. قمار اتمی رهبر جمهوری اسلامی بدترین رخداد دوران ۳۰ ساله رهبری ایشان است. علی خامنهای فکر میکرد میتوان دهها مرکز اتمی را در زیر و روی زمین به دور از چشم آژانس و ماهوارهها بنا کرد و شبکههای جاسوسی آن را کشف نخواهند کرد. اوهمزمان هم رویای مهار یا نابودی اسراییل را در سر میپروراند و هم این رویا که از موضع یک قدرت اتمی شیعه کشور آمریکا را سر جای خود بنشاند. و صد البته موشکهایی با قدرت نزدیک به حمل کلاهک هستهای را آزمایش و فکر میکرد کسی نمیفهمد این موشکها برای تهدید یا مقابله با اسراییل ساخته شده است.
پ. غفلت از اینکه آمریکا حلال مشکلات ایران است
اگر به جای علی اکبر ولایتی، مشاور رهبر ایران بودم به او می گفتم دستور ساخت هر تعداد مرکز اتمی را با هر قدرتی که دوست دارد بدهد. پیش شرط تحقق چنین رویایی فقط و فقط تنشزدایی با آمریکاست. در صورت حذف شعار مرگ بر آمریکا، و گشایش دوباره سفارت آمریکا در خیابان تخت جمشید، دولت ایران به احتمال زیاد میتوانست مانند پاکستان یا هند، همه حلقههای اتمی خود را تا ساخت سلاح هستهای کامل کند. اما رهبر ایران ناشایستهترین مشاوران و کارشناسان را به کار گرفت و بدترین انتخابها را انجام داد: با تاثیرگذاری تحریمهای نفتی ، امروز او هم همه تاسیسات اتمی، هم همه توان موشکی ، و شاید ادامه رهبر ماندن خود و هم لشگر حفاظت ولی امر را در قماری خطرناک از دست میدهد. زیرا آمریکا تا آخرین شروط خود را در مذاکراتی بدون پیش شرط به تیم دفتر رهبرجمهوری اسلامی تحمیل نکند مجوز فروش دوباره نفت ایران را صادر نخواهد کرد.
بندبازی برای حفظ سنت خمینی
ملیحه محمدی
فعال سیاسی اصلاحطلب
شرایطی که به انقلاب بهمن منجر شد و پیششرطهای آماده آن، جز رهبری خمینی سرنوشت دیگری را بر نمیتافت. اما اگر به هر یک از دلایلی که جای طرحش اینک نیست، آقای خامنهای در جایگاه خمینی نشسته بود، امروز محتمل ترین برآمد سیاستش، رسیدن تعامل کامل با غرب بود به نوعی که، بخش بزرگی از مخالفتهای سیاسی نسبت به حکومت او به انتقاد از بازار بی در و پیکر تجارت خارجی و در یک کلام سلطه نولیبرالیسم اقتصادی در پوشش دینی معطوف بود.
اما خامنهای با اعتماد بهنفس ضعیفی که داشت و آن را در زمان قبول تحمیلی نقش رهبری، در صحبتهایش ـ که بسیار صادقانه مینمود ـ دیدیم، هیچ دستاورد مشخصی از خود برای ایران بعد از انقلاب به جا نگذاشته است؛ زیرا همه تلاش او فقط و فقط مصروف حفظ سنت خمینی شده است تا مگر از این راه پایههای لرزان آن انتصاب عجیب تاریخی را محکم کند و در رسیدن به این هدف موفق بوده است.
در راه حفظ این تعادل لرزان که تقریبا همه صاحبنظران نسبت به آن بدبین بودند، کار او آنقدر سخت بود که بروز بیرونیاش اعوجاجات آشکار در موضعگیریها و حتا فرامین سیاسی بود که صادر میکرد و هنوز هم در مسئله برجام و بحران رابطه با آمریکا آشکار است. او از سرسختی و صلابت آیتالله خمینی برخوردار نیست که میتوانست بیاید و اعلام کند که گفتیم ولی بر خطا واقع شد! جام زهر است، ولی سر میکشم! این بود که به تناقضگویی میرسد.
اما وجه پنهان این تناقضگوییها حفظ بدنه بسیار ناهمگون هواداران خمینی و حکومت منتسب به اوست! این ممکن نمیشد مگر با بندبازی مدام آقای خامنهای در داد و ستد با آنها از مرتجعترین تا میانهروترینشان!
این دستاورد بههیچ عنوان نافی ریزش مدام حامیان انقلاب ۵۷ نیست. پس از پیروزی هر انقلابی، گروههایی از تلاشگران آن مطالبات اصلی خود را در سیاستهای جریان غالب نمییابند و بنا به مشی انقلابی خود در پی تداوم مبارزات خود بر میآیند و راه جدایی و گاه تقابل با آن را در پیش میگیرند. این روند پس از انقلاب در جداییهای تدریجی یا ناگهانی گروههای ملی و چپ روی داد. ولی آنها هواداران شخص خمینی و مکتب او نبودند. حامیان انقلاب بهمن بودند. اگر چه این اتفاق در حوزه حامیان خمینی و فلسفه دینی نیز با سر برآوردن گروه فرقان، در همان آغاز انقلاب روی داد.
باری، مهمترین حاصل تلاش موفقیت آمیز خامنهای در حفظ سنت خمینی، همین است که توانست اکثریت بدنه اجتماعی هوادار خمینی را حول خود و ایضا حول حکومت نگاه دارد و از فروپاشی آن تا کنون جلوگیری کند.
سی سال حکمرانی مطلق و گریز از هر پاسخ
مهدی مهدوی آزاد، روزنامهنگار و تحلیلگر سیاسی
تحلیل بیطرفانه و متوازن از عملکرد مردی که سی سال حاکم مطلق یک کشور بوده و بر اساس تمایلات شخصی خود بر سرنوشت سه نسل تاثیر گذاشته واقعا دشوار است. وقتی که طرفدران این حاکم مادام العمر او را تا حد معصومیت (عصمت اکتسابی!) بالا میبرند و مخالفانش او را با دیکتاتورهای بدنامی مثل رابرت موگابه (زیمبابوه) و حافظ اسد (سوریه) مقایسه میکنند، این توازن سختتر هم میشود.
همین امروز اگر در توییتر خواهان برکناری آیتالله خامنهای شوید، چند «اصولگرا» شما را عامل آمریکا و عربستان معرفی میکنند، چند «اصلاح طلب» شما را به «تندروی در شرایط حساس فعلی» متهم خواهند کرد و چند «برانداز» نیز ساده انگارانه تصور میکنند در حال اجرای یک سناریوی پیچیده یعنی ادامه جمهوری اسلامی منهای علی خامنهای هستید! اکثریت مخاطبان نیز بیتفاوت از کنار موضوع عبور خواهند کرد.
به نظرم بزرگترین دستاورد سیاسی علی خامنهای همین مساله است. اینکه پس از سی سال حاکمیت بلامنازع، بعد از سی سال دخالت در تمام شئون کشور و تحمیل خواستههای خود بر سه نسل و هشت دولت، همچنان توانسته مانع شکلگیری یک ائتلاف بزرگ اجتماعی در باره پرسشگری از خود شود. مشکل اصلی این نیست که آیتالله خامنهای پنجاه درصد اقتصاد ایران را عملاً به قلمرو شخصیاش تبدیل کرده یا در سیاست خارجی و سیاست داخلی با آرای عمومی لجبازی میکند. مساله این است که او حتی به اندازه یک کودک دبستانی در قبال کارنامه پایان سال خود نیز «پاسخگو» نیست و با استفاده از ابزارهای قانونی و غیرقانونی، از زندان و بسیج سایبری گرفته تا تطمیع و جنگ روانی توانسته است (به معنای واقعی کلمه موفق شده است) خود را از تیررس انتقادات سیاسی دور نگه دارد.
* مطالب منتشر شده در این صفحه صرفا بازتاب دهنده نظر و دیدگاه نویسندگان آن است.