«آزمون و خطا» • گپی با بابک ریاحیپور
۱۳۸۶ دی ۳, دوشنبهدر روزهای ۲۹ آذر تا اول دی ماه، بابک ریاحیپور به همراه رامین بهنا (کیبورد)، فرزاد قیصریپور (درامز)، صفا درمان (گیتار الکتریک) و علیرضا رحیمینژاد (افههای صوتی) در کاخ نیاوران به روی صحنه رفت تا گلچینی از کارهای قدیمی خود از آلبوم «آزمون و خطا» و کارهای جدیدش را ارائه کند.
بابک بعد از پایان همکاری با گروه راک اوهام، خود گروه «آتما» را بنیان گذاشت که کار ضبط یک آلبوم جدید (با کلام انگلیسی) را مدتهاست به اتمام رسانده، اما الان یک و سال و نیم است که انتظار منتظر دریافت مجوز برای انتشار این کار تازه را میکشد. او در گپی با «عصر شنبه» از سازش، گیتار باس، و همچنین فعالیتها و تلاشهایش برای پیشبرد موسیقی سخن میگوید.
دویچه وله: تو پیش از اینکه گیتار باس یاد بگیری، گیتار الکتریک یا گیتار آکوستیک میزدی یا اینکه از همان اول رفتی سراغ گیتارباس؟
بابک ریاحیپور: نه، من از همان اول گیتار باس را شروع کردم، اتفاقا توی آلمان هم شروع کردم.
دویچه وله: چند سالت بود؟
بابک: آن موقع ۲۰ سالم بود.
دویچه وله: چطور شد رفتی سراغ گیتار باس؟
بابک: قبل از آن، ۱۶ ۱۵ سالم که بود، عشق پینک فلوید داشتیم و برایم جالب بود که آقایی بنام راجر واترز بیس میزند. خب من هم بعدش رفتم تو خط هوی متا و ... وقتی آمدم آلمان، چندتا رفیق داشتم که گیتاریست بودند و باهم کنسرت میرفتیم. اینها به من گفتند، تو هم بیا بیس بزن که یک گروه با هم درست کنیم و مثلا کارهای متال بزنیم. من هم موافقت کردم. میزنم. یکیشان یک گیتار باس داشت که باهاش نمیزد، خریده بود و گذاشته بود گوشهی خانه. آورد داد دست من و گفت تو بیا با این تمرین کن. من هم گرفتم، و سه هفته بود توی گروه بودم و داشتم با آنها میزدم.
دویچه وله: بطور خودآموز یاد گرفتی یا کلاس رفتی؟
بابک: اوایل خودم یاد گرفتم، اما بعد حدود یکسال یا یکسالونیم معلم گرفتم و معلمم هم آلمانی بود. ششماه پیش آن معلم بودم و فوقالعاده بود. چیزهایی که توی این ششماه از او یاد گرفتم، حسابی من را متحول کرد.
دویچه وله: حالا گفتی تحول. ما توی گپی که بعد از کنسرت «اوهام» توی برلین داشتیم، آنموقع گفته بودی، گیتار باس ساز نفسانیست. هنوز هم اینطور است، یا اینکه دیدت نسبت به این ساز عوض شده؟
بابک: هنوز هم بر این عقیده هستم. چون ... میدانی، این سازی نیست که تو بتوانی توی میهمانی بزنی و یک عده هم بگویند بهبه، چقدر قشنگ میزنی! سازیست که باید واقعا دوستش داشته باشی و خب سختی زیادی هم دارد. چون معنای اصلیاش را هم توی گروه پیدا میکند و بعدهم اگر بخواهی بعنوان سولیست با این ساز بزنی، خب خیلی باید زحمت بکشی و تازه، آن را هم فقط یک عده متخصص میفهمند. متوجهای؟ چون اگر من بروم گوشهای و تنهایی بزنم، سولو، خب آن فقط به درد یک عده متخصص میخورد و مثل گیتار نیست که تو بتوانی چندتا ترانه با آن اجرا کنی و یک عده هم بگویند بهبه، یاد قدیما افتادیم!
دویچه وله: اتفاقا جالبی گیتار باس هم همین است. چون آن لحظهی اول، شاید آدم صدایش را خیلی برجسته نشنود، ولی وقتی صدایش حذف میشود، آدم خلاء را قشنگ حس میکند، به ویژه در فضاسازی.
بابک: دقیقا، دقیقا. من خودم توی خیلی از کنسرتهایی که اینجا زدم، متوجه میشدم که یک عده به من چپ چپ نگاه میکنند. انگار میگفتند این مردتیکه چرا دارد ادا درمیآورد آن بالا، چرا صدایش درنمیآید. میدانی!... بعد وقتی که مثلا در آن کنسرت یک قطعه سولو داشتم میزدم، تازه میفهمیدند چی هست و بعضیهاشان هم میآمدند و تعریف و تمجید میکردند.
دویچه وله: تا آنجا که میدانم، تدریس هم میکنی. وقتی ما میگوییم آموزش، این مسئله هم یاد گرفتن را دربرمیگیرد و هم یاددادن. تا چه اندازه یاددادن برای تو یادگرفتن است؟
بابک: اوه... خیلی، هفتاددرصد.... یعنی باورت نمیشود، بیشترین ایدههایی که من برای آهنگهایم داشتم، موقع تدریس به ذهنم رسیده. منتها به شرط اینکه کسی که روبهرویم نشسته، آدم مستعدی باشد. اگر کسی که روبهرویم نشسته، یک آدم بیاستعداد باشد، خب، آنموقع اصلا چیز خوشایندی نیست.
دویچه وله: آن زمان که تو فعالیتات را شروع کردی، باسیستهای ایران مثل یک خانواده کوچک بودند و واقعا تعدادشان انگشتشمار بود. الان وضع چطور است؟
بابک: آن موقع که من آمدم و فعالیتم را شروع کردم، میگفتند سه چهارنفر هستند که بیس میزنند. منتها اولین کسی که بهصورت حرفهای در ایران بیس زد خود من بودم، البته بعد از انقلاب و تا جایی که میدانم. یعنی من اولین کسی هستم که از راه بیسزدن پول درآوردم توی ایران...
دویچه وله: الان چه جوری هست؟
بابک: نه خب، الان هم هستند. الان هم تعدادی هستند که خب چندتاشان شاگردهای خودم بودند و الان کار حرفهای میکنند. و یک عده هم هستند که مثلا شاگردهای بچههای دیگر بودند، همان تک و توکهایی که قبل از من بودند. الان اوضاع بهتر است. الان ما حدودا... چه میدانم، فکر میکنم ۴۰ ۳۰تا بیسیست داریم. اما آن کسانی که واقعا میتوانند کار حرفهای بکنند، بازهم الان تعدادشان زیاد نیست و شاید حدود ۱۰ نفر باشد.
دویچه وله: در چارچوب همکاریها با هنرمندان کاملا مختلف به یک اندازه آزادی عمل داری، میتوانی راحت ایدههایت را پیدا کنی؟ یا اینکه فقط در قالب همکاریهای مشخص است، مثلا با اوهام که میتوانی خودت باشی؟
بابک: خب، آره. این درست است. یعنی بعضی جاها هست که من در چارچوب خیلی مشخصی باید عمل بکنم. ولی همیشه تلاشم این است که در هر موسیقیای که میزنم، بتوانم جای خودم را پیدا بکنم. در واقع این چیزیست که از من میخواهند، میدانی! یعنی خیلی جاها که من میروم میزنم، میگویند آقا ما دوست داریم تو خودت باشی. منتها خب چون قالب این موسیقی پاپ است، طبیعتا ایدههایی هم که من باید پیدا کنم نسبت به این موسیقی، باید ایدههای پاپ باشد. ولی توی همهی موسیقیها من آزادی عمل دارم. طبیعتا وقتی با گروه خودم یا با گروه اوهام میزدم، لذت بیشتری میبردم و میبرم. در مجموع کار کردن برای من جذاب است. مثلا پارسال یک کنسرت داشتیم که با مجید انتظامی و با ارکستر سمفونیک بود. خب آنجا طبیعتا دیگر دستوبالم زیاد باز نیست...
دویچه وله: ولی خب دست کم تجربهی جذابی است.
بابک: بدون شک تجربهی جذابی بود. اینکه بنشینم در یک ارکستری که صد نفر هم دوروبرت هستند. خب خیلی جالب است.
دویچه وله: آیا براثر همکاری با تیپهای مختلف، دید تو هم نسبت به موسیقی عوض شده، یا به عبارتی، با راههای تازهای آشنا شدی که بهتر بتوانی به خواستههایت برسی؟
بابک: میدانی، همکاری با گروههای مختلف باعث شده که کلا تعصب از بین برود. یعنی من نسبت به هیچ نوع سبک موسیقی تعصب ندارم، چون میدانم همه چیز را میشود خوب اجرا کرد. ولی یک سبک موسیقیای را که دوست دارم، خب آن هنوز همان راک است. در هر حال، دید من تغییر نکرده ولی مدام دارد رشد میکند.
دویچه وله: تو از جمله با گروهها و هنرمندهایی همکاری داشتی که در زمینهی موسیقی تلفیقی فعالیت دارند. تعبیر تو از تلفیق چه هست، چه زمانی میشود گفت که این تلفیق موفق بوده یا ناموفق بوده؟
بابک: اوه... ببین، الان این قضیه در ایران یکی از بحثهای خیلی داغ محفل موسیقیست...
دویچه وله: نظر تو چه هست؟
بابک: نظر من... خب ببین، وقتی ما اسم از تلفیق میآوریم، مسلما همه توقع دارند که چی میدانم، یک ساز محلی یا سنتی هم توی موسیقی باشد...
دویچه وله: ولی؟
بابک: ولی تعبیر من و از نظر من موسیقی تلفیقی موفق زمانی اتفاق میافتد که آدم احساس نکند این وسط چیزی زورچپان شده، خیلی راحت و عامیانه بگویم. میدانی ... مثلا تو یک موسیقی تلفیقی میشنوی. احساس میکنی، طرف زورکی خواسته یک تار بگذارد این وسط که مثلا کارکتر تلفیقی بدهد به موسیقیاش. برای من یکپارچگی کار مهم است. من در واقع دنبال آن یکپارچگی هستم، جیزی که مثلا در کارهای پیتر گابریل خیلی خوب میشود شنید.
دویچه وله: تو یعنی سعی میکنی با ساز مثلا در این مورد گیتار باس واقعا فضایی بوجود بیاوری که این فضا، تلفیقی است و بافت و ساختاری طبیعی دارد؟
بابک: دقیقا. مثلا نمونهاش همان آهنگ «سوهم» در آلبوم «آزمون و خطا» است. «سوهم» در واقع ماهور است. ملودی که من مدام میزنم در واقع ماهور است. یعنی درواقع اینجوری هم تلفیق را میشود اجرا کرد، یعنی بدون اینکه ما از ساز سنتی استفاده کنیم، از آن موتیوها و ملودیهای سنتی استفاده بکنیم.
دویچه وله: از «آزمون و خطا» گفتی. از انتشار آلبوم «آزمون و خطا» مدتهاست میگذرد. آیا این «آزمون» و «خطا» هنوز هم ادامه دارد یا اینکه حس میکنی به آن بستر یا چارچوبی که مدنظرت هست دست پیدا کردی؟
بابک: راستش در مورد من هنوز ادامه دارد. ولی مسئلهای که هست، اینکه تا ما امکان این را نداشته باشیم که کارمان را بهطور راحت و آزادانه منتشر کنیم، خب هیچوقت نمیتوانیم به آن نتیجه برسیم. خب ما یک آلبوم دیگر هم زده بودیم با گروه «آتما» که در قطعات آن از تلفیق هیچ خبری نیست. یعنی صرفا ما یک موسیقی راک اجرا کردیم و برایش خواننده هم آوردیم که انگلیسی میخواند. خب این هم برای ما در واقع یک آزمایش است. منتها چه آزمایشی؟ اینکه تو آلبومت را تحویل بدهی، بعد یکسال منتظر مجوز باشی و هیچ خبری نباشد. خب طبیعتا تو هیچ وقت نمیتوانی خودت را محک بزنی. یعنی مشکلی که ما الان در ایران داریم، این است. یک کاری میکنیم، دوست داریم خودمان را محک بزنیم و آزمایش کنیم که این کاری که ما کردیم خوب است یا نه، مردم دوست دارند یا نه. منتها چه میدانم، وقتی آلبوم بیرون میدهی و پخش نمیشود ... همین آلبوم جدیدمان که الان یکسالونیم است که تمام شده، و هیچ! هرجا میروی همه به یکسری وعده و وعید میدهند که آره ما سعی میکنیم با ترفندهایی مجوز بگیریم که گاهی اوقات اصلا آدم فکر میکند، ... انگار ما داریم اورانیوم غنیشده میفروشیم. میدانی! طرف میخواهد برای ما رابط پیدا کند که خریدار پیدا بشود. آخر بابا کاری که ما میکنیم فقط موسیقیست.
دویچه وله: مسئله سر این است که چیزی که تو یک سال و نیم پیش درست کردی و پروندهاش را بستی و هنوز هم کسی نشنیده، شاید الان دیگر باب طبع تو نباشد!
بابک: صددرصد. به هر حال تو دوست داری پیشرفت بکنی... تو فکر کن اگر این آلبوم همان وقت که تهیه کرده بودیم، منتشر شده بود، مطمئن باش ما الان کارهای جدیدی کرده بودیم، ایدههای جدیدی داشتیم که شاید اصلا با یک سبک و سیاق متفاوتی این کار را انجام میدادیم ... بعضی وقتها احساس میکنی که دورو میشوی، میدانی! مجبوری حرفی را بزنی که توی دلت نیست. برای اینکه کارت پیش برود، مجبوری خالی ببندی. چه میدانم. خب همه میدانند که من از موسیقی راک خوشم میآید، ولی مجبور میشوم گاهی بگویم، نه، اه، اه، اه. راک چیست و چقدر بد است. آدم از خودش بدش میآید، میدانی!
دویچه وله: آره. تا زمانی که نتوانی خودت باشی...
بابک: من اصلا نمیتوانم بگویم از چی خوشم میآید. چرا میتوانم بگویم از چی خوشم میآید، منتها اینکه بگویم از چی خوشمان میآید، امکان ندارد در بعضی زمینهها برایمان نتایج خوشی نداشته باشد ...
دویچه وله: مجبور بشوی آنوقت سه سال منتظر مجوز بمانی!
بابک: دقیقا، دقیقا. ببین مثلا من فرضا اگر آلبوم جدیدم راک است و فرم اجرایی که دارم پر میکنم اگر بنویسیم آلبوم راک است، اصلا همانجا رویاش خط میکشند. برای همین همین مجبوریم بگوییم پاپ است.
دویچه وله: برگردیم به آلبوم «آزمون و خطا» که قطعات آن هرکدامشان حال و هوای دیگری دارند. هنوزهم سعی میکنی، همین راههای مختلف را تجربه بکنی؟
بابک: من سبکهای مختلف موسیقی را دوست دارم. یعنی فکر کنم اگر الان هم آلبومی تازه تهیه کنم، باز هم قطعات از سبکهای مختلف باشند، منتها شاید این بار سعی کنم یکپارچگی بیشتری در آن احساس بشود.
دویچه وله: مهم آن است که تجربه کنی، ببینی چی میشود؟
بابک: آره، آره. من اصلا تجربهکردن را دوست دارم. گفتم، حالا شاید سعی کنم یکپارچگی بیشتری اینبار توی آلبومم احساس بشود. ولی مطمئنم بازهم سبک و سیاقهای مختلفی تویاش هست. همین آلبوم «آتما»، آهنگهای «آتما» هم همین جور است. ما آهنگی داریم که تقریبا دیگر در مرز موسیقی متال است و یک آهنگ دیگری داریم که کاملا توی مایههای پاپ است. خواننده قطعات آلبوم «آتما» امیر جلالی است که بزرگشدهی آفریقای جنوبی و انگلیس است، یعنی انگلیسی مثل زبان مادریاش است و از طرفی موزیسین خیلی خوبیست و شعر هم خیلی خوب میگوید. شعر ترانههای آلبوم مال خودش است و پنج آهنگ از ۱۲ قطعه آلبوم، کار اوست.
مصاحبهگر: شهرام احدی