"ادبیات تبعید ایران"؛ بخش جداییناپذیر ادبیات جهان
۱۳۹۲ شهریور ۸, جمعهیوزف گوبلز، نویسندگان تبعیدی آلمان را "اجسادی در مرخصی" میخواند. این وزیر تبلیغات نازیمسلک، با اعمال شیوههای بربرمنشانه خود موفق شد بینسالهای ۱۹۳۹ ـ ۱۹۴۵ بیش از ۲۵۰۰ نویسنده و شاعر و روزنامهنگار را از آلمان بتاراند.
در تاریخ ادبیات معاصر این کشور آثار برخی از این دگراندیشان روشنفکر که در آن دوران آفریده شدهاند، "ادبیات تبعید" عنوان گرفتهاند. این عنوان به آثاری نیز اطلاق میشود که از نظر موضوعی با مقولهی تبعید همخوان نیستند. رمان بینظیر "مفیستو" از کلاوس مان که آن را در اوایل دهه ۱۹۳۰ میلادی نوشت و نخستین بار در ۱۹۳۶ در انتشاراتی تبعیدی "کوریدو" در آمستردام منتشر شد، از جمله این آثار است.
مان در این رمان موضوع همكاری بخشی از هنرمندان برجسته تئاتر آلمان با فاشیسم هیتلری را دستمایه قرار داده است. شخصیت اصلی رمان، شوهر سابق خواهر کلاوس (اریکا مان)، یعنی گوستاو گروندگنز، بازیگر معروف آلمانی است. این کتاب ۶ سال پس از خودکشی کلاوس مان در فرانسه، ۹ سال پس از پایان جنگ و سقوط هیتلر و پایان یافتن دوره تبعید نویسنده در سال ۱۹۵۶ در آلمان دموکراتیک منتشر شد.
در آن سالها، بحث بر سر نوع و عنوان آثار آفریده شده چندان حاد نبود. هاینریش مان معتقد بود که تنها یک ادبیات آلمانی وجود دارد که آنهم ادبیات ضد فاشیستی است و برادر بزرگش توماس مان میگفت: «تبعیدیان صدای مردم خاموشاند». این نوع ادبیات، دو وظیفه برعهده گرفته بود: آگاه کردن جهان از جنایات نازیها و پشتیبانی از مقاومت در آلمان تحت سلطه ناسیونال سوسیالیستها.
آثار ادبی سیاسی
در میان نویسندگان ایرانی برونمرز که اسد سیف، پژوهشگر مقیم آلمان، آنها را بیش از ۵۰۰ تن تخمین میزند، گروههایی که این تامل و رویکرد قرن بیستمی را معتبر میدانند، کم نیستند. از جمله محسن حسام، نویسنده مقیم فرانسه، در این رابطه میگوید: «این را هم میدانیم که اساسا ادبیات سکوی پرش است و هدف آن ارتقاء آگاهیهای اجتماعی است. کار هنرمند تبعیدی این است که نگذارد ستمی که بر مردم ما رفته است، به مغاک فراموشی فرو رود...»
اغلب کارهایی نیز که در دفترهای نوزدگانه موسوم به "نامه کانون نویسندگان ایران در تبعید" تا سال ۲۰۰۲ منتشر شده است، نمایانگر پایبندی نویسندگان آنها به "تعهد هنر و ادبیات در قبال آرمان رهایی انسان" هستند. این نهاد، که یکی از اعضای فعال هیئت اجرایی آن، مسعود نقرهکار، آن را در سال ۲۰۰۷ "شکستخورده" نامید، در ابتدا خود را به عنوان "شعبه تبعیدی" کانون نویسندگان ایران معرفی میکرد.
گذشته از آن که این "دفترها" به نوشته نقرهکار در دورههایی "به عنوان دفترهای شخصی برخی از ویراستاران" آن عمل کردند، هدف اعلامشده از سوی کانون نیز، قابل تفسیرهای ضد و نقیض بود: عبارت "تعهد هنر و ادبیات در قبال آرمان رهایی انسان" در دوره نازیها هم همواره تکرار میشد و دستاندرکاران هنر و فرهنگ آلمان هیتلری با توسل به آن "کتابسوزان" راه انداختند و صدها نویسنده و هنرمند را دستگیر، زندانی یا آواره کردند.
ویژگی "سیاسی بودن" آثار ادبی منتشرشده در خارج از کشور، از دید این هواداران "رهایی انسان"، با انتقاد قاطعانه، شدید و روشن از رژیم جمهوری اسلامی در پیوند است. موافق این رویکرد، اثری که در لفافه و با زبان نماد و اشاره به این موضوع بپردازد، به ویژه که از سوی نویسندگان درون مرز نوشته شده باشد، در این ردهبندی جای نمیگیرد. با استدلالهایی نظیر این که "واژه تبعید، بار سیاسی دارد. در نتیجه ادبیات تبعید در اصل ادبیاتی است که حکومت خودی به علل سیاسی و عقیدتی، اجازه ورود آن را به داخل کشور نمیدهد"، مرز بین ادبیات تبعید و ادبیات مهاجرت، کشیده میشود.
شناسههای ادبیات تبعید و مهاجرت
ملیحه تیرهگل، پژوهشگر ادبی مقیم آمریکا، با تکیه بر تعریف پل تابوری که در سال ۱۹۷۲ از سوی یونسکو مامور طرح توصیف جهانشمولی از "تبعیدی" شد، او را فردی معرفی میکند که "تحت شرایط ترس از آزار و شکنجه، به دلایل نژادی، مذهبی، ملیتی و قومی یا داشتن عقاید سیاسی، مجبور به ترک وطن شده باشد..." تعریف پل تابوری که در دوره اوج جنگ سرد رایج شد، گذشته از آن که دلایل جنسیتی را بهکلی نادیده میگیرد، بیشتر شامل حال روشنفکران دگراندیش کشورهای سوسیالیستی میشد.
تیرهگل، بر این مبنا، بارزترین نشانه تمایز میان ادبیات تبعید و دیگر انواع آن را محل و چگونگی انتشار آثار نویسندگان برونمرز میداند. او ضمن اشاره به ویژگیهای برخی از آثار این نویسندگان، مینویسد: «تا زمانی که کل این ادبیات، (با تمام اجزایی که برای آن برشمردم) دستنخورده و بدون سانسور در ایران قابل چاپ و انتشار نباشد، همچنان "ادبیات فارسی در تبعید" است.»
تیرهگل با تأکید بر "کل این ادبیات"، برخی از آثاری را که تا کنون بدون کم و کاست در ایران منتشر شدهاند، به گروه استثتاها میراند؛ حتی کتابهایی که نویسندگان آنها جوایزی هم دریافت کردهاند.
یکی از شناسههای ادبیات تبعید، به نظر اسد سیف نیز (مانند تیرهگل) محل انتشار این آثار است: «به طور کلی یکی از خصیصههای اصلی ادبیات تبعید عدم امکان حضور رسمی در کشور خودی است.» انسان تبعیدی از دید این منقد، کسی است که به خاطر عقاید و مخالفتش با ایدئولوژی حکومت خودی، "حق زندگی در سرزمینش از او گرفته میشود".
تبعیدیهای مهاجر
بحث بر سر شناسههای بارز ادبیات تبعید و ادبیات مهاجرت و اظلاق آن به این و آن اثر، بهویژه در دو دوره ریاستجمهوری محمد خاتمی، بین سالهای ۱۳۷۶ تا ۱۳۸۴ در درون و برونمرز بالا گرفت. در این برهه زمانی که به تعبیری فضای سیاسی بازی بر جامعه حاکم بود، بسیاری از نویسندگانی که موافق تعریف پل تابوری تبعیدی خوانده میشدند، به ایران سفر کردند و اغلب با تقبل هزینههای نشر کارهای خود، آنها را به چاپ رساندند؛ آثاری که بعدها تحت عنوان "ادبیات مهاجرت" یا "برونمرز" ردهبندی شد
.
در پی این روند، گروهی از نویسندگان مقیم خارج که "هنوز به خود وفادار مانده بودند"، به همکارانشان خرده گرفتند و عنوانهای تازه را در بهترین حالت، "سطحینگری" خواندند. اسد سیف، از جمله در این رابطه نوشت: «عدهای از همکاران ایرانیام میکوشند نامهایی دیگر را جایگزین ادبیات تبعید و یا مهاجرت کنند. آیا واقعا عمر تبعید به سر آمده که میخواهیم تعاریف جدیدی را در پس نامهای تازه تبیین کنیم؟ با نگاهی به جهان پیرامون درخواهیم یافت که چنین نیست.»
به نظر این منقد ادبی، عنوانهایی چون "ادبیات برونمرزی" و "ادبیات خارج از کشور" به قدر کافی گویا نیستند: این مفاهیم «به نظرم چیزی در تعریف کم دارند. اگر قصدی و یا توطئهای هم در پس آن نباشد، به شکلی سطحینگری به موضوع را به ذهن تداعی میکنند.»
ادبیات مسائل ناگفتهها
حسین نوشآدر، نویسنده مقیم فرانسه هم با دلایلی دیگر عنوان "ادبیات تبعید" را نارسا میداند و معتقد است که زمینههای اجتماعی و سیاسی تبعید با گذر زمان از میان رفته است. او برای این ژانر ادبی، عنوان "ادبیات غیررسمی ایران" را مناسب میبیند.
نوشآذر "ادبیات مهاجرت" را به عنوان "زمینهساز عرضهی آثار زیر سقف سانسور در ایران" ارزیابی میکند و توضیح میدهد که: «ادبیات معاصر ایران اکنون فقط به دو شاخه تقسیم میشود: ادبیاتی که سانسورزده است و پر از ناگفتهها ست.» این ادبیات، ظاهرا "در سکوت شکل میگیرد و در مقابل رسمیت پیدا میکند". شاخه دوم «ادبیاتی است که ناگفتهها را بازگو میکند، اما در یک فضای غیررسمی، بیرون از نظارت حاکمیت منتشر میشود.»
از نگاه این نویسنده، این ادبیات غیررسمی، "معترض و وفادار به خود است."
نکته مشترک
با این که نویسندگان و منقدان ادبی، در مورد آثاری که در خارج از ایران منتشر میشوند، عنوانهای متفاوتی چون ادبیات "تبعید"، "مهاجرت"، "برون مرزی"، "خارج از کشور"، "آوارگی"، "غربت" یا "دیاسپورا" بکار میبرند، با این حال همگی بر سر یک نکته توافق دارند: این که این ادبیات بیش از سه ده است که تولید میشود و با ترجمه و نشر آن به زبان کشورهای میزبان یا زبانهای دیگر به بخشی از ادبیات جهانی بدل شده است.
در این میان نویسندگانی هم هستند که به زبان کشور محل اقامت خود مینویسند و به گستره این نوع ادبیات میافزایند. آثار نویسندگانی مانند آذر نفیسی و جینا نهایی (آمریکا)، نسرین علوی (بریتانیا)، مرجان ساتراپی (فرانسه)، قادر عبدالله (هلند)، فهیمه فرسایی و شیرین کوم (آلمان) باوجود موضوعها و شیوههای نگارش متفاوت از یکدیگر، از جمله این نمونهها هستند.