از خبر کودتای ۲۸ مرداد تا سوالی که دیوار برلین را فرو ریخت
۱۳۹۸ آبان ۱۷, جمعهسی سال پیش فروپاشی دیوار برلین اوج و سلسلهجنبان جنبشی شد که به تجربه سوسیالیسم آمرانه مبتنی بر دیکتاتوری یک حزب پایان بخشید. این که در خود آلمان شرقی سابق نحوه وحدت با آلمان غربی و وضعیت کنونی زندگی با سوالها و ناخشنودیهای قابل اعتنایی در میان مردم روبرو است و این که در شماری از کشورهای بلوک شرق سابق حالا یا نیروهایی حاکم هستند که به راه ناسیونالیسم و محدودسازی دامنه دموکراسی افتادهاند یا نیروهای راست افراطی در حال قدرتگیری هستند هیچکدام از اهمیت فروپاشی دیوار برلین نمیکاهد، دیواری که نمادی از انسداد و محصورسازی انسانها بود و خود به حصاری گرد حصارهای متعدد دیگر بدل شده بود.
مقدمه فروپاشی دیوار با روندهای درون شوروی کلید خورد، روندهایی که پیامد به قدرت رسیدن میخائیل گورباچف به عنوان رهبر حزب کمونیست شوروی بودند. گورباچف کشوری را تحویل گرفته بود که تقریبا در همه جهات به رکود و سکون رسیده بود. مسابقه تسلیحاتی با غرب، هزینهها و پیامدهای اقتصادی و اجتماعی حضور نظامی در افغانستان و حادثه انفجار چرنوبیل در تلفیق با یک اقتصاد ناکارا و زیانده و یک ساختار سیاسی انسدادزده رمق و توانی برای کشور باقی نگذاشته بودند.
اصلاحات تیم گورباچف تحت عنوان گلاسنوست (شفافیت) و پرسترویکا (نوسازی) و پیامدهای آن هنوز هم به خصوص در خود روسیه محل بحث و جدل است. جنبه خارجی این اصلاحات هم که در فاصلهگیری مسکو از دکترین برژنف، رهبر اسبق شوروی، مبنی بر حق این کشور به دخالت ولو نظامی در امور کشورهای بلوک شرق همراه شد هم، در این کشورها بدون مخالفت نماند. در چهار دهه پس از جنگ جهانی دوم چند باری رهبری شوروی با اتکای به همین دکترین و با زور این یا آن حرکت اعتراضی یا تغییر نامطلوب در ساختار رهبری، کشورهای اقمار را سرکوب کرده بود.
«تعویض کاغذ دیواری در خانه همسایه ربطی به ما ندارد»
رهبران احزاب کمونیست بلوک شرق اما اصلاحات درونی گورباچف و تعمیم آن به کشورهای خود را زمینهسازی برای فروپاشی این بلوک و قدرتگیری نیروهای هوادار غرب در جوامع خود تلقی میکردند. در ژوئن ۱۹۸۹ که انحصار قدرت کمونیستها در لهستان در جریان یک انتخابات پارلمانی شکسته شد و مسکو هم بر خلاف سابق آن را پذیرفت عملا دکترین برژنف به خاک سپرده شد. حالا معترضان در سایر کشورهای بلوک شرق، فارغ از دخالت نظامی احتمالی شوروی، انگیزه بیشتری برای حضور و اعتراض پیدا کردند.
آلمان شرقی دژ محکم بلوک شرق در دوران جنگ سرد به شمار میرفت، دژی که ۵۰۰ هزار سرباز شوروی در آن مستقر بودند. سفارت شوروی در برلین شرقی و مقر کا گ ب (سازمان امنیت خارجی شوروی) در این شهر بزرگترین در سراسر دنیا به شمار میآمدند. اهمیت آلمان شرقی برای شوروی در جنگ سرد و اتکایی که نظام سیاسی و اقتصادی آلمان شرقی به مسکو داشت هر گونه تحولی در سیاستهای خارجی و داخلی شوروی را برای رهبران آن کشور حائز اهمیتی حیاتی میساخت. به خصوص که این تحولات انحصار قدرت حزب کمونیست شوروی و کشورهای اقمار را به این یا آن اندازه به خطر بیاندازد. در همین راستا، رهبری آلمان شرقی که خود را برپاکننده «سوسیالیسم در خاک آلمان»، «پایگاه عمده مقاومت در برابر امپریالیسم» و «لنگر ثبات در دفاع از نظم جهانی پس از جنگ جهانی دوم» میدانست نسبت به اصلاحات گورباچف خوشبین نبود و احساس نگرانی میکرد. کورت هاگر، مسئول امور ایدئولوژیک در حزب حاکم آلمان شرقی سال ۱۹۸۷، یعنی دو سال پس از شروع اصلاحات در شوروی به کنایه جملهای گفت که معروف شد: «وقتی که همسایه شما کاغذ دیواری خانه خود را عوض میکند، شما الزامی ندارید که همان کار را انجام دهید.»
اما سال ۱۹۸۹، یعنی چهلمین سالگرد بنیانگذاری آلمان شرقی، شروع خوبی برای رهبری این کشور نداشت. بنا بر اسناد تازه منتشرشده، ۵ ژانویه همین سال اریش هونکر، رهبر وقت آلمان شرقی در حاشیه کنفرانس امنیت و همکاری اروپا در وین با یوری کاشلف، رئیس هیات نمایندگی شوروی دیدار کرد تا او را از دادن رای مثبت به مجاز شمردن گروههای غیردولتی در همه کشورهای عضو کنفرانس امنیت و همکاری اروپا بازدارد، کنفرانسی که چهار سالی از تشکیلش میگذشت و هدفش سامان دادن به مناسبات صلحآمیز و بهتر میان شرق و غرب بود. استدلال رهبر آلمان شرقی این بود که مجاز شدن گروههای مدنی و غیردولتی بستر مناسبی برای «فعالیت ضدانقلاب» در آلمان شرقی فراهم میآورد و «اگر بخواهیم فعالیت ضددولتی آنها را مهار کنیم، ناتو و آلمان غربی علیه ما بیشتر جار و جنجال راه میاندازند.» او کاشلف را به وضعیت ناآرام لهستان و کشورهای بالتیک و گرجستان و آذربایجان رجوع داد و اهمیت ادامه «آرامش موجود» در آلمان شرقی را به عنوان «نماد سوسیالیسم» و خاکریز اصلی «بلوک سوسیالیستی» در جنگ سرد و در «مقابله و مقاومت در برابر امپریالیسم» را «گوشزد» کرد. رهبری شوروی اما به درک و دریافت دیگری رسیده بودند، از این رو کاشلف پای طرح را امضا کرد و به این ترتیب شکاف میان مسکو و برلین شرقی فزونتر شد. با این همه اریش هونکر به قدرت خود مطمئنتر از آن بود که زوالش را در چشمانداز ببیند، به گونهای که دو هفته بعد در یک سخنرانی معروف جملهای گفت که بعدها طنز تاریخ شد: دیوار برلین تا صد سال دیگر هم برپا خواهد بود!
سه عاملی که آلمان شرقی را به تلاطم انداختند
در خلال سال ۱۹۸۹ در کنار نارضایتیهای کم یا زیاد از معضلات مختلف اقتصادی و ناشی از محدودیت آزادیها، سه عامل فشار را بر رهبری آلمان شرقی تشدید کردند. تظاهرات رو به افزایش شهروندان که مبدا آن در تظاهرات معروف روزهای دوشنبه لایپزیگ بود و با اعتراض به تقلب در انتخابات محلی در ماه مه کیفیت تازهای پیدا کرد، تشدید بیماری اریش هونکر، رهبر وقت آلمان شرقی و حرکتهای جمعی و فردی گسترده شهروندان برای خروج از کشور که در شکل یافتن این یا آن منفذ در دیوار آهنین در گرد بلوک شرق خود را به نمایش گذاشته بود. پناه بردن این افراد و گروهها به سفارتهای آلمان غربی در کشورهای بلوک شرق همسایه که نهایتا به ورود آنها به غرب منجر میشد فشاری شدید بر رهبری آلمان شرقی ایجاد کرده بود.
پیش از آن دولت آلمان شرقی در چارچوب قرارداد ۱۹۷۵ هلسینکی میان شرق و غرب و تعهد به مجازسازی سفر به خارج یا مهاجرت شهروندان هر سال با شمار تقاضای بیشتری برای خروج روبرو بود. به خصوص با خروج نیروی کار ماهر و نخبگان آکادمیک و پزشکی کشور سال به سال وضعیت نگرانکنندهتر میشد. سال ۱۹۸۹ اما خروج نسبتا محدود و بوروکراتیک از طریق ارائه تقاضا در تلفیق با «خروج غیرقانونی» فردی و جمعی وارد مرحله تازهای شد. بنا بر آمار تازه انتشاریافته، در فاصله میان اول ژانویه تا ۶ نوامبر این سال، یعنی تا سه روز پیش از سقوط دیوار برلین، نزدیک به ۲۰۳ هزار نفر از طریق مرزهای کم و بیش آزادشده دیگر کشورهای بلوک شرق یا از طریق پناه بردن به سفارتهای آلمان غربی در این کشورها از آلمان شرقی خارج شدند که تنها ۱۵۱۱ نفر آنها بازگشتند. از این تعداد خروجی تنها ۷۸ هزار نفر به صورت رسمی بود که البته در قیاس با سالهای گذشته افزایشی چشمگیر را نشان میداد. در همین بازه زمانی ۲۰ شهروند آلمان شرقی هم جان خود را به هنگام «خروج غیرقانونی» از مرزهای کشور یا مرزهای سایر کشورهای بلوک شرق از دست دادند.
وقتی که در مسکو کسی برای مشورت در دسترس نیست
در مجموع، در تابستان ۱۹۸۹ جامعه ساکت و آرام آلمان شرقی به جامعهای کم و بیش در حال جوش و خروش بدل شده بود. اسناد و مدارک تازه بازخوانیشده نهادهای امنیتی و سازمانهای حراست درون ارتش نشان میدهند که در کنار زوال تدریجی کنترل دولت بر کشور، شمار اقدامات مسالمتآمیز و غیرمسالمتآمیز با شعارهایی حاکی از براندازی نظام تا بهبود سوسیالیسم موجود تا دموکراسی بیشتر و تا شعارهای ملیگرایانه و نژادپرستانه و معطوف به ستایش هیتلر رو به فزونی بودهاند. علاوه بر این در ده ماه اول سال ۱۹۸۹، ۴۴۴ نفر از ماموران مرزی یا خود از وظیفه ممانعت از خروج شهروندان سر باز میزنند یا به دلیل تردید در مورد وفاداری آنها به «نظام» کنار گذاشته میشوند.
رهبری شوروی هم در برابر این جوش و خروش تصمیم خود را گرفته بود. کرملین از همان اوایل ۱۹۸۹ دستور داده بود که تحولات در آلمان شرقی به سربازان شوروی ربطی ندارد و آنها باید در پادگانهای خود باقی بمانند.
۷ اکتبر سال ۱۹۸۹ جشن چهلمین سالگرد برپایی جمهوری دمکراتیک آلمان در برلین شرقی برپا بود و گورباچف هم در آن حضور داشت و در کنار اریش هونکر ایستاده بود. در حالی که استقبال از گورباچف در خیابانهای برلین مشهود بود، نشانهها از سردی رابطه او با هونکر خبر میدادند. هونکر همچنان بر تداوم و نامیرایی نظام آلمان شرقی و «سوسیالیسم موجود» پا میفشرد، ولی برخی از اطرافیان گورباچف فروپاشی این «سوسیالیسم» را در چشمانداز میدیدند. آناتولی شرنانایف، مشاور گورباچف در امور سیاست خارجی دو روز پیش از جشنها در آلمان شرقی، در دفتر یادداشت خود نوشته بود: «فروپاشی کامل سوسیالیسم به عنوان فاکتوری در روندهای گلوبال در جریان است. شاید که این روند اجتنابپذیر و خوب باشد... این روند در استاوروپل شروع شده است». استاوروپل زادگاه گورباچف است. سال ۱۹۸۹ محبوبیت گورباچف در درون شوروی رو به نزول بود، ولی او در جهان و از جمله در میان بخشهایی از مردم بلوک شرق محبوب شده بود. شرنانایف بر این باور بوده که او با پایاندادن به نظم دوران پس از جنگ جهانی دوم به شخصیتی تاریخی بدل خواهد شد.
دغدغههای گورباچف حالا بیش از پیش متوجه درون شوروی و بیثباتشدن بیشتر اوضاع آن شده بود. او از یک سو با بوریس یلتسین چالش داشت که حالا به عنوان رئیس جمهوری روسیه (بزرگترین جمهوری درون شوروی) انتخاب شده بود، «سرعت اصلاحات» را کافی نمیدانست و بر نزدیکی هر چه سریعتر به غرب پا میفشرد، و از سویی هم با جناح تحت رهبری ایگور لیگاچف طرف بود که او را به «پشتکردن به آرمانهای شوروی» و گام گذاشتن در راه نابودی آن متهم میکردند.
در آغاز نوامبر ۱۹۸۹ آلمان شرقی با توجه به چالشهای گستردهای که در این سال شکل گرفته بود در معرض تغییراتی اساسی قرار داشت و بعید مینمود که انسداد درونی آن که دیوار برلین به نمادی بارز از آن بدل شده بود دوام چندانی بیاورد. با این همه کسی هم فکر نمیکرد که روز نهم همین ماه سقوط دیوار به همین سرعت و سادگی رقم بخورد. هونکر ۱۰ روز پس از جشن ۴۰ سالگی آلمان شرقی، یعنی در ۱۷ اکتبر مجبور به استعفا شد، ولی شکاف میان مسکو و برلین شرقی با حضور رهبر جدید، یعنی اگون کرنتس هم بهبود چندانی نیافت. با این همه رهبران آلمان شرقی همچنان میکوشیدند که تصمیمات خود را با مسکو هماهنگ کنند. با وجود این، در هفتههای اول نوامبر که رهبری آلمان شرقی مشغول اصلاح در مقررات مربوط به تسهیل سفر خارجی شهروندان بود، در مسکو با توجه به برگزاری جشنهای انقلاب اکتبر و کل مسائل و چالشهای داخلی درون شوروی کسی فرصت کافی برای مشاوره با رفقای برلین را نداشت.
از خبر کودتا تا سوال گشایش دیوار
روز ۹ نوامبر، یعنی همان روز تاریخی سقوط دیوار، هیات سیاسی کمیته مرکزی حزب کمونیست شوروی جلسه داشت و قرار شده بود که برای برگزاری بهتر جلسه تلفنهای مربوط به کشورهای خارجی جواب داده نشود و این همان روزی است که کمیته مرکزی حزب کمونیست آلمان شرقی قصد داشت قانون خروج شهروندان را در مشورت با مسکو نهایی و اعلام کند.
سه روز پیشتر، یعنی روز ۶ نوامبر، رهبری آلمان شرقی زیر فشار معترضان در خیابانها و خروج گسترده قانونی و «غیرقانونی» بخشهایی از شهروندان طرح قانونی را منتشر کرد. طرح مهاجرت بدون حق بازگشت را برای همه اهالی مجاز میکرد. فشار خیابان و اعتراضها که بالا گرفت دوباره طرح را اصلاح کردند و حق بازدید (از کشور خویش!) را هم برای کسانی که مهاجرت میکنند گنجاندند و روز ۹ نوامبر آن را به صورت مصوبه درآوردند. قرار بود انتشار این مصوبه یک روز بعد حاصل شود، بدون آن که به لحاظ اجرایی تدارکات و تمهیدات لازم انجام گرفته باشد. تصور رهبری آلمان شرقی این بود که با انتشار مصوبه در روز ۱۰ نوامبر، مردم با رجوع به دوائر مربوطه صف میکشند و منتظر دریافت پاسپورت میشوند.
گونتر شابوفسکی، عضو و سخنگوی هیات سیاسی شامگاه ۹ نوامبر با خبرنگاران جلسه داشت. جلسه رو به پایان بود که خبرنگاری به نام ریکاردو اهرمان آخرین سوال را پرسید.
اهرمان خبرنگار خبرگزاری ایتالیا بود و طرفه این که هنوز هم عکسی از او در کنار شاه و ثریا روی میز کارش جا خوش کرده است. او در جریان فرار شاه به رم در روزهای پیش از کودتای ۲۸ مرداد برای پوشش این سفر به فرودگاه رم رفته بود. به گفته خودش در همین ماجرا با شاه آشنا میشود و به او پیشنهاد میدهد که اخبار ایران را برایش ترجمه کند و به هتل ببرد. شاه هم قبول میکند. نهایتا هم، همین اهرمان است که خبر کودتا را به شاه میرساند و به او میگوید که ظاهراً میتواند برگردد.
اهرمان در آلمان شرقی هم به سبب سابقه کارش مناسبات خوبی با رهبری آلمان شرقی داشت و شابوفسکی ختم کلام و سوال را در آن جلسه روز نهم نوامبر به او سپرد. اهرمان پرسید آیا فکر نمیکنید که انتشار طرح قانونی خروج اهالی به این صورت اشتباه بود. شابوفسکی از طرح دفاع کرد و جملهای را گفت که قرار بود فردای آن روز در نشریات منتشر شود: «و به همین خاطر هم ما امروز تصویب کردیم که همه شهروندان آلمان شرقی اجازه دارند از مرزهای رسمی کشور به خارج سفر کنند». اهرمان کوتاه نیامد و سوال تاریخی را مطرح کرد: از کی؟ و شابوفسکی هم گفت: «تا آنجایی که میدانم، از همین حالا». این جمله به صورت زنده در تلویزیون آلمان شرقی و غربی پخش شد.
یکی دو ساعت بیشتر طول نکشید که سیل جمعیت به سوی دیوار برلین و خروج از گذرگاههای آن به راه افتاد، بدون آن که مرزبانان از جزئیات مصوبه اطلاعی داشته یا آماده رویارویی با این سیل جمعیت باشند. فشار جمعیت ماموران اولین گذرگاه مرزی را مجبور ساخت که با تصمیم خود راه را باز کنند. ابتدا کارت شناسایی فرد خارجشونده را میگرفتند، ولی سیل جمعیت که فزونتر شد این اقدام هم دیگر قابل انجام نبود و این گونه بود که بنیانهای دیوار برلین به لرزه درآمد.
سفیر در خواب بود
سفیر شوروی آن لحظات در خواب بود و تازه روز بعد بود که در تماس تلفنی با اگون کرنتس، رهبر آلمان شرقی از وضعیت پیشآمده ابراز نگرانی کرد. رهبری کرملین هم فرو ریختن دیوار برلین را از طریق اخبار خبرگزاریها متوجه شد. رسانههای شوروی هم که با اخبار نابسامانیهای فزاینده درون کشور روبرو بودند حالا گیج مانده بودند که با این خبر چه کنند، چنان که یا خبر را در روز اول منتشر نکردند یا به صورتی محدود پوشش دادند.
به عبارتی روز ۹ نوامبر قدرت اصلی و راهبر بلوک شرق، یعنی شوروی برای اولین بار در مورد یک رویداد پردامنه در این بلوک صرفا به ناظر بدل شده بود. مسکو البته نسبت به بحثهای درون کمیته مرکزی حزب حاکم آلمان شرقی کاملا هم بیاطلاع نبود، ولی تصورش این بود که همه این بحثها نهایتا به گشایش محدود و کنترلشده این یا آن گذرگاه مرزی آلمان شرقی به آلمان غربی بیانجامد و نه سقوط یک باره دیوار و ... تصمیم گورباچف به کنارگذاشتن اعمال قهر در رویارویی با هرگونه تحول در بلوک شرق هم سبب شد که مسکو واکنشی جز پذیرش واقعیت روی داده نداشته باشد.
و حالا دیگر اثری هم از دیوار برلین نیست، به جز قطعاتی از آن اینجا و آنجا، از جمله روی میز ریکاردو اهرمان.