انتشارِ خاطراتِ شيرين عبادی در آمريكا
۱۳۸۵ فروردین ۲۲, سهشنبهآن خانم عبادی از قتلهای زنجيرهای ياد میكند.
در پاييز سال دوهزار ميلادی، شيرين عبادی پس از ده سال كار مستمر در دفاع از قربانيانی چون كودكان و زنان آزار ديده و زندانيان سياسی در دادگاههای ايران، با دردناكترين روزهای دوران اشتغالاش رويارو میشود. رژيم ايران، حاضر میشود پروندهی روشنفكرانی را كه به دست مأموران وزارت اطلاعات به طرز فجيعی به قتل رسيده بودند در اختيار او بگذارد تا به وكالت از سوی خانوادهی قربانيان، اقدام به دادخواهی كند.
پروندهای شامل هزاران صفحه اطلاعات از مدارك و اقرارهای متهمان، در مهلتی فقط به مدت ده روز، در اتاقی برهنه در محل دادگاه در اختيار او و همكاراناش قرار میگيرد تا در فضايی مضطرب، حقايق قتلِ دهشتناكِ زن و شوهری سالخورده را به دست مؤمنانِ دشنه بهدست بيرون بكشند. در كنار خانم عبادی، زن جوان ديگری نيز در سكوت صفحاتِ اين پرونده را ورق میزند؛ نام او پرستو فروهر است.
خانم عبادی مینويسد: «نورآفتاب از پشت شيشههای چرك گرفتهی اتاق بالا میآمد و ما همچنان در سكوت روی ميزِ پرونده قوز كرده بوديم و به جز خش خشِ كاغذ صدايی شنيده نمیشد. بخشهای مهم پرونده، يعنی گفتههای متهمان، در ميان صفحات بیشماری از زيادهگويیهای بوروكراتيك دفن شده بود؛ اما همان اقرارها، توصيفِ تاريكِ قتلهای دهشتبار بود ـ يكی از قاتلان با هر ضربهی كارد كه برتن قربانیاش فرو مینشاند فرياد میزد يا زهرا، يا زهرا، به نشانهی تكريمِ دختر پيامبر.»
در سكوت، مطالعه پرونده ادامه میيابد تا حوالی ظهر كه ناگهان چشمان خانم عبادی بر جملهای میافتد كه او را در جا ميخكوب میكند. جمله ای كه يكی از اعضای جوخهی آدمكشان به سركردهاش كه وزير دولت است میگويد. جملهای كه گلوی اين حقوقدان كوچكاندام را منقبض و ديدگاناش را تار میكند: «نفر بعدی كه بايد كشته شود شيرين عبادی است.»
آدمكشِ مؤمن از وزير میخواهد حكم قتل را صادر كند و وزيرِ دولت اسلامی میگويد اجرای اين فريضه را بايد تا پايان ماه مبارك رمضان عقب بيندازيم.
خانم عبادی میانديشد كه در ميان مصطلحات كسانی كه اسلام را اين گونه تعبير میكنند، ريختن خون عدهای، از جمله خود او، «حلال» خوانده میشود، يعنی خدا آن را مجاز شمرده است.
شيرين عبادی مینويسد، در پايانِ آن روز، «در ميان سر و صدای ترافيك تهران و اتوموبيلهای قديمیِ پرسر و صدا پا به خيابان گذاشتم و تاكسی گرفتم كه مرا به خانه ببرد. با شتاب خودم را به داخل رساندم، لباس از تن در آوردم و ساعتی تمام زير قطرات آب حمام نشستم تا چرك و پلشتی آن پروندهها را از وجودم پاك كنم؛ و فقط پس از آن بود كه، به دنبال صرف شام و بعد از آنكه دخترانم به خواب رفتند، توانستم قصه ام را برای همسرم بازگو كنم.»
مسببان قتلهای زنجيره ای هرگز تسليم عدالت نشدند.
عبدی كلانتری ــ نيويورك