اهدای اعضای بدن دختر ۶ ساله به ۳ نوجوان
۱۳۹۳ تیر ۲۵, چهارشنبهپدر غزل در شهرستان تربتحیدریه است و دخترش را در روز تولدش از دست داد. او به دویچهوله میگوید: «روز تولد غزل، قصد داشتیم به یک منطقه ییلاقی در اطراف تربت حیدریه برویم. در مسیر، اتومبیل ما دچار سانحه شد. در یک پیچ خطرناک، کنترل اتومبیل از دستم خارج شد و غزل و مادرش به بیرون پرت شدند. چند روز پس از انتقال آنها به بیمارستان از طریق برادرم متوجه شدم که غزل دچار مرگ مغزی شده است.»
پدر غزل در همان نخستین دقایق کسب اطلاع از مرگ دخترش تصمیم به اهدای اعضای بدن او میگیرد: «ما پیش از این در بستگانمان تجربه مرگ مغزی افرادی را داشتیم، اما هیچکدام از افراد خانواده حاضر نشده بودند که این کار را انجام بدهند. حتی پزشک معالج به اعضای خانواده شخصی که دچار مرگ مغزی شده بود پیشنهاد اهدای اعضای بدن او را داده بود. اما آنها بهجای پذیرش این پیشنهاد با او درگیر شده بودند. نمیدانم چه قدرتی در من بود که این تصمیم را گرفتم. در نهایت دخترم تا چند ساعت پس از مرگش، به خاک سپرده میشد. وقتی میتوانستم با اهدای اعضای بدنش، زندگی را به بچههای دیگر بدهم، چرا این کار را نمیکردم؟»
تصمیم پدر غزل، در همان دقایق ابتدایی اعلام مرگ مغزی دخترش گرفته شد. اما به گفته بسیاری از پزشکان در ایران، حتی اگر خانوادهای بخواهد رضایت بدهد، زمان زیادی را برای تصمیم گیری سپری میکند. این درنگ شانس زندگی بخشیدن به افراد نیازمند عضو جدید را کم میکند.
به گفته پزشکان زمان طلایی برای اهدای عضو از ۲۴ تا ۴۸ ساعت پس از مرگ مغزی است. در صورتی كه این زمان بیشتر طول بكشد در ابتدا شانس اهدای اندامی چون كبد از بین میرود و به مرور دیگر اندامها قابلیت اهدا را از دست میدهند.
با تصمیم به موقع پدر غزل، حالا سه عضو بدن دخترش در بدن سه نوجوان دیگر در ایران است. مهدی اعلمیپور میگوید: «تنها چند دقیقه طول کشید که این تصمیم را گرفتم و گفتم هر کدام از اعضای بدن غزل را که بخواهند، حاضر هستم که اهدا کنم. در حال حاضر دو کلیه و کبد غزل در بدن سه نوجوان است.»
فرار ایرانیان از اهدای عضو
پیوند از فردی که دچار مرگ مغزی شده به صورت رسمی از سال ۱۳۷۹ با تصویب لایحه اهدای عضو، توسط مجلس ششم و هیات وزیران آغاز شد. پس از آن وزارت بهداشت، دانشگاههای علوم پزشکی و بیمارستانهای دولتی مجری اجرای این قانون در کشور شدند.
با توجه به آمار سالانه بیش از شش هزار مرگ و میر ناشی از تصادفات و سوانح، هنوز آمار اهدای عضو در کشور مطلوب نیست. با توجه به استاندارد جهانی باید نیمی از افراد دچار مرگ مغزی در سال اهدای عضو داشته باشند، درصورتی که بنا بر آمار غیر رسمی در ایران سالانه تنها اعضای ۴۰۰ نفر اهدا می شود. حتی گاهی در برخی از استانها سالی یک اهدای عضو هم صورت نمیگیرد.
در سالهای اخیر تلاش بسیاری برای فرهنگسازی اهدایعضو به خصوص در مورد افرادی که دچار مرگ مغزی میشوند، انجام شده است، اما آمارها همچنان از کمبود چنین پیوندهایی در ایران خبر میدهند.
بر اساس آمار وزارت بهداشت، هنوز ۶۰ درصد خانوادههای افرادی که دچار مرگ مغزی شدهاند، برای اهدای عضو رضایت نمیدهند.
در مقابل، روزانه هزاران بیمار برای پیوند اعضا در حال انتظار هستند، انتظاری كه در بیشتر مواقع به سرانجام نمیرسد و بیماران به علت نرسیدن عضو مناسب جان میسپارند.
پیوند قلب پسر نروژی به زن ایرانی
ساناز اما از بیماران خوششانسی است که خیلی سریع در آلمان پیوند قلب داده شد. او که ۳۶ سال دارد و ساکن آلمان است، چندی پیش قلب پسر نوجوانی را دریافت کرده است. او از تجربه این جراحی و احساسش نسبت به این ماجرا میگوید:
«وقتی که قصد داشتند من را به اتاق عمل ببرند، یک متخصص بیهوشی آمد و وصیتنامه کسی که قلبش به من اهدا شده بود را برایم خواند. پسر نوجوانی بود که وصیت کرده بود، قلبش را به کسی بدهند که لیاقت آن را داشته باشد و از آن خوب مواظبت کند. پس از عمل، پنج روز در کما بودم. وقتی به هوش آمدم، آقایی بود که مدام به دیدنم میآمد. من هیچ وقت او را نشناختم. سرم را روی شانههایش میگذاشت و گریه میکرد. من در وضعیتی نبودم که پرس و جو کنم و ببینم چه کسی هست. افرادی هم بودند که از پشت شیشه آنها را میدیدم. شاید خانواده همان پسری بودند که قلبش به من پیونده داده شده بود اما هیچوقت دیگر آنها را ندیدم.»
پاداشی بزرگتر از قدردانی
پدر غزل هم که اعضای بدن دخترش را به سه بیمار در شهرهای مختلف ایران اهدا کرده است، تجربهای شبیه خانواده همان پسر نروژی در آلمان دارد.
او هم مایل به شناختن افرادی که اعضای بدن دخترش حالا در بدن آنها ادامه حیات میدهند نیست و میگوید: «من از روز اول هم مایل نبودم تا افرادی که اعضای بدن غزل به آنها پیوند زده شده است را بشناسم. دوست نداشتم که این افراد کار من را جور دیگری تلقی کنند. من فقط به خاطر خدا این کار را کردم. فکر می کردم با این کار غزل من همچنان زنده است.»
وی معتقد است، در مقابل اهدای اعضای بدن دخترش، پاداش بسیار بزرگتری نسبت به قدردانی خانواده کسانی که با اعضای بدن غزل ادامه حیات میدهند، دریافت کرده است.
«از آنجا که همسرم هم در این حادثه دچار آسیبهای بسیار جدی شده بود، همه فکر میکردیم که شاید زنده نماند، اما دقیقا همان روز که اهدای اعضا صورت گرفت، وضعیت همسرم رو به بهبود رفت. همیشه فکر میکردم که این موضوع تنها در فیلمها است و در واقعیت امکان چنین چیزی وجود ندارد، اما واقعا گویا معجزهای رخ داد. خدا پاداش کاری که کرده بودیم را به ما داد.»
تاثیر کار پدر غزل، آنچنان بود که به گفته خودش حالا بسیاری از نزدیکانش برای کارت اهدای عضو اقدام کردهاند. او هم در دریافت کارت اعضای بدنش جدیت دارد و میگوید، به محض بهبود حال همسرش، این کار را انجام خواهد داد.
کارتی که زندگی میبخشد
صدور كارتهای اهدای عضو یكی از فعالیتهای فرهنگی برای رسیدن به اهداف بخشهای پیوند عضو در ایران است. به گفته بسیاری از پزشکان، خانواده بسیاری از کسانی که دچار مرگ مغزی میشوند، به دلیل آشنایی با تمایل وی به اهدای عضو و به خاطر برآورده كردن آخرین خواسته متوفی مخالفتی با اهدای عضو نمیكنند.
اما بیشترین مشكل دربخش اهدای عضو با خانوادههایی است كه بیمار مرگ مغزی آنها كارت اهدای عضو ندارد. این خانوادهها به راحتی به اهدای عضو فرد مرگ مغزی شده رضایت نمیدهند و اعضای هماهنگ كننده اهدای عضو بیشترین مشكل را در گرفتن رضایت این خانوادهها دارند.
ساناز، دختری که در آلمان، قلب پسر نوجوانی که دچار مرگ مغزی شده بود را دریافت کرده است هم قصد دارد به محض بهتر شدن حالش، کارت اهدای عضو را در آلمان دریافت کند.
«اگر شخصا برای من چنین اتفاقی رخ دهد، من تکتک اعضای بدنم را اهدا میکنم. فکر می کنم این قشنگترین چیزی هست که در این دنیا وجود دارد. چه چیزی بهتر از این است که بتوانیم پس از مرگمان هم به افرادی کمک کنیم.»
اگر چه كارتهای اهدای عضو در ایران ارزش قانونی ندارند، اما دریافت آن نه هزینهای دارد و نه زمان بسیاری را طلب میکند، در مقابل در صورت بروز حادثهای این چنینی، تصمیم را برای اعضای خانواده آسانتر میکند.