تعهد به هنر و انسان در سینمای رخشان بنیاعتماد
۱۳۹۲ اردیبهشت ۱۱, چهارشنبهرخشان بنیاعتماد در طول بیش از ۲۵ سال نابرابریها و نارواییهای اجتماعی را در فیلمهای خود بازتاب داده و دوربین او همواره نسبت به نابسامانی اجتماعی حساس بوده است. از این نظر تماشای فیلمهای او برای کسانی که به سیر و سرنوشت واقعی جامعه ایران علاقهمند هستند، فرصتی گرانبهاست.
آلن برونه، مستندساز و منتقد فرانسوی، در کتابی که به تازگی انتشار یافته، به تفصیل به زندگی و کار رخشان بنیاعتماد پرداخته است.
تردیدی نیست که سرشت پرسشگر و معترض فیلمهای این سینماگر انگیزهای مهم در نگارش کتاب بوده است. نام فرعی کتاب، یعنی "یک پاسیوناریای ایرانی"، تلمیحی است به نام لاپاسیوناریا، شیرزنی دلاور که در مبارزات جناح چپ جمهوریخواهان در جریان جنگ داخلی اسپانیا (۱۹۳۸– ۱۹۳۴) نقش برجستهای ایفا کرد.
"بانوی سینما"
برونه رخشان بنیاعتماد را "بانوی بزرگ سینمای ایران" خوانده و او را با برترین سینماگران زن دنیا قابل قیاس دانسته است.
تعهد اجتماعی و شجاعت این فیلمساز در طرح مسائل بنیادین جامعه ستایشانگیز است. کتاب به ویژه به وضعیت زنان در سینمای ایران و جایگاه بنیاعتماد در میان آنان توجه نشان میدهد. بنیاعتماد هر فیلم خود را با انگیزهای انسانی و به امید دگرگونی شرایط ناگوار جامعه خلق کرده، و با هر فیلم نگاه کاوشگر او با دقت و ژرفبینی بیشتری به اعماق جامعه نظر وخته است.
بنیاعتماد در گفتوگویی آشکارا تعهد و احساس مسئولیت را عنصری بنیادی در دید هنری خود میداند: «برای من سینما به خودی خود اهمیتی ندارد. من خود را تنها یک هنرمند نمیدانم. در زندگی بدون تعهد و احساس مسئولیت هرگز فیلمی نساختهام. در سینما همیشه هدفی را دنبال کردهام. وجه مستندی که در فیلمهای من دیده میشود، نتیجه منطقی برداشت من از کار سینمایی است. من تا با موضوعی احاطه کامل نداشته باشم، هرگز به ساختن فیلم دست نمیزنم.» (ص ۱۹۴ کتاب)
زیر تیغ سانسور
در نخستین بخش کتاب مروری شتابزده بر سینمای ایران آمده است. این پیشگفتار با وجود کمبودهای جدی و برخی لغزشهای آشکار، جایگاه بنیاعتماد را در سینمای امروز ایران روشن میکند.
در پایان همین بخش به مشکلات بیپایان سینماگران ایرانی در رویارویی با سانسور اشاره میشود. از جمله این که بسیاری از فیلمهای سینمایی برای گرفتن پروانه نمایش با مشکل روبرو میشوند، یا این که از آغاز به خاطر گرفتار آمدن در هفت خوان سانسور هرگز ساخته نمیشوند.
بنیاعتماد نشان داده است که اهل عقبنشینی و سازش نیست: «در همه فیلمهایم، همواره تلاش کردم مرزهای سانسور را به عقب برانم». او میداند در نظامی که آزادی بیان هنری به سادگی و آشکارا انکار میشود، راهی ناهموار در پیش دارد: «آزادی به ما هدیه نمیشود، بلکه باید با مبارزه آن را به دست آوریم.» (۲۵)
یک سینمای اجتماعی
رخشان بنیاعتماد تا کنون ده فیلم بلند ساخته است که آلن برونه در کتاب خود یکایک آنها را در فصلهای جداگانه معرفی و تحلیل میکند. نویسنده در رابطه با هر فیلم نکات مهمی را در شناخت جامعه ایران و نقش سینما در بازتاب مسائل آن به میان میآورد. کتاب با درج برخی از گفتوگوهای رخشان بنیاعتماد با رسانههای داخلی و خارجی و همچنین بازنشر نقدهایی درباره کارهای سینمایی او به شناخت سیمای این هنرمند کمک میکند.
نویسنده در "یادداشتی بر سه فیلم نخست کارگردان" به پیشینهی گرایش اجتماعی در سینمای ایران میپردازد و به ویژه بر تأثیر سینمای نئورئالیسم ایتالیا بر سینماگران ایرانی تأکید میکند.
"خارج از محدوده" (۱۳۶۶) نخستین فیلم سینمایی بنیاعتماد با نگاهی طنزآلود به مشکل کمبود مسکن و بیخانمانی در تهران پرداخته است. از این نظر ساختار فیلم به کمدیهای انتقادی سینمای ایتالیا نزدیک است.
در محیطی که هیچ قاعده و قانونی از حقوق شهروندان حمایت نمیکند و به معنای واقعی کلمه با وضعیت "شهر هرت" مواجه هستیم، شرایط برای قدرتنمایی قلدران و زورگویان آماده است. حضور رگههایی از آداب "جاهلی" در فیلم، نویسنده را بر آن داشته که به معرفی تیپ "جاهل" در جامعه و بازتاب رفتار جاهلی در فیلمهای ایرانی بپردازد. او فیلم "قیصر" محصول ۱۳۴۸ را الگویی موفق برای این گونه فیلمها میداند.
در فصل مربوط به بررسی فیلم "زرد قناری"، دومین فیلم بنیاعتماد، محصول سال ۱۳۶۷، نویسنده به بهانه معرفی "ادب ایرانی" از رواج فرهنگ "تعارف" در زبان و فرهنگ ایرانی میگوید، موضوعی آشنا که چه بسا برای بیگانگان غیرقابل درک است.
لازم به ذکر است که هم در بخش "زبان جاهلی" و هم در این بخش، نویسنده رشتهای از تکیهکلامهای "کوچه بازاری" را نقل کرده و معنای بیشتر آنها را نادرست آورده است. در این باره توضیح بیشتری خواهد آمد.
در همین بخش و به مناسبت حضور پردردسر یک "پیکان" در فیلم "زردقناری"، مبحثی آمده زیر عنوان "اتوموبیل در ایران" که به گسترش اتومبیل در ایران و پیامدهای ناگوار آن پرداخته است، از رانندگی غلط و ترافیک سنگین تا مصرف بیرویه بنزین و آلودگی هوا.
فیلم "پول خارجی" سومین فیلم بنیاعتماد، محصول سال ۱۳۶۸، به دلالی ارز میپردازد. نویسنده این را فرصتی برای تشریح جنبههایی از اقتصاد ناسالم ایران و رواج انواع تقلبات و تخلفات دیده است؛ در این بخش گزارشی از معاملات زیرزمینی آمده که در همه جا رایج است، از فروش غیرمجاز دارو و قاچاق خاویار در "بازار سیاه" تا سرقت آثار باستانی جیرفت و پخش غیرمجاز فیلمهای ویدیویی و...
سیمای متفاوت از زن ایرانی
بنی اعتماد در سال ۱۳۷۰ با کارگردانی فیلم سینمایی "نرگس" به زبان سینمایی تازهای دست یافت که شالودهی آن درهم شکستن برداشتهای کلیشهای و جایگزینی آن با تصویری زنده و حقیقی از زندگی واقعی زنان ایران بود. او در این فیلم روابط زن و مرد را از دیدگاهی نامألوف و غیرمتعارف به تماشا گذاشت.
پس از انقلاب با تحمیل قوانین کهنه و مندرس "شریعت" به جامعه، در زندگی خصوصی و به ویژه در روابط زن و مرد بلبشویی به راه افتاد که نویسنده میکوشد با توضیح انواع ازدواج و طلاق، روابط آشکار و پنهان، پیوندهای رسمی و غیررسمی، بخشی از جوانب پیچیدهی آن را معرفی کند. از گره خوردن این روابط پیچیده با سایر نابسامانیهای اجتماعی مانند گسترش خشونت و بیکاری و اعتیاد، کلاف سردرگمی پدید آمده که شاید تنها برای خود ایرانیان قابل درک باشد.
بنیاعتماد در فیلم بعدی خود به نام "روسری آبی" محصول ۱۳۷۳، سیمای زنی تنها و ستمدیده را با رنگ عاطفی پررنگتری تصویر میکند. در فیلم رابطهای دوجانبه به دور از بنیادها و عادتهای سنتی و از دیدگاهی تازه شکل میگیرد.
نویسنده توضیح میدهد که در سایهی سنگین سانسور، سینماگران ایرانی برای طرح روابط عاطفی و جنسی راههایی ابتکارآمیز یافتهاند و برای بیان سکس از شیوههای بیان غیرمستقیم استفاده میکنند: در فیلمهای ایرانی در بسیاری موارد کشش یا ارتباط جنسی با برخی کنایههای گفتاری، نگاه یا حرکات بدن و تماسهای غیرمستقیم، لمس کودکان یا اشیای کناری یا با تصاویر استعاری و نمادین القا میشود. تماشاگر ایرانی در طول سالها با این "رمزهای معنایی" به خوبی آشنا شده است.
در فیلم "روسری آبی" زنی ساده و زحمتکش به نام نوبر (با نقشآفرینی فاطمه معتمدآریا) برای کار از روستا به شهر روی آورده است. به این مناسبت نویسنده از مسائلی مانند کوچ عشایر و مهاجرت روستاییان به شهرها در جستجوی کار و زندگی بهتر، که خود بستر برخوردهای مهم فرهنگی است، سخن میگوید.
زنان فیلمساز ایران
حضور زنان در سینمای ایران، حتی در مقایسه با کشورهای غربی، چشمگیر است، از این رو نویسنده مبحثی را به بررسی "نقش زنان در سینمای ایران" اختصاص داده است.
فیلم "بانوی اردیبهشت" روایت سرگذشت زنی روشنفکر و مرفه است که در تنهایی با پسر خود زندگی میکند. عرف جامعه به او تکلیف میکند که به "وظیفه مقدس مادری" پایبند بماند و در دوران طلاق، از ارتباطهای تازه با مردان چشم بپوشد. پسر او مانی نام دارد، و همین بهانهایست تا نویسنده به کیش مانوی و اهمیت آن در تاریخ ایران بپردازد.
در متن جنبش زنان
از نیمه دهه ۱۳۷۰ با رشد ناخرسندی در جامعه، زنان و جوانان ایران خواستههای خود را به صدای رسا مطرح کردند. از این مقطع سینمای بنیاعتماد با تمرکز بیشتری به جوشش درونی جامعه نظر دوخته، آرزوی تحول و دگرگونی را در میان لایههای گسترده بازتاب داده است. زبان سینمایی او به ویژه با تکیه بر تجارب پربارش در سینمای مستند، شخصیتر و جسورانهتر شده است. او بخش مهمی از خواستههای جنبش مستقل زنان را در کارهای خود مطرح میکند، بی آن که به دام تصاویر کلیشهای و شعارهای سطحی گرفتار شود.
فیلم "روزگار ما" مستندی است که بنیاعتماد در جریان انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۰ ساخت و در آن "سیستم انتخاباتی ایران" را به باد انتقاد گرفت. به همین مناسبت نویسندهی کتاب اطلاعات و آمار سودمندی دربارهی میزان شرکت زنان در انتخابات، چه به عنوان نامزد و چه به عنوان رأیدهنده، هم در انتخابات مجلس و هم در انتخابات ریاست جمهوری، فراهم آورده است.
فیلم سینمایی "گیلانه" (۱۳۸۳) که بنیاعتماد به همراهی محسن عبدالوهابی ساخته است، در بستر سرگذشت یک خانوادهی فرودست شمالی، نگاهی دارد به جنگ هشت ساله با عراق و پیامدهای دردناک آن برای جامعه ایران.
کتاب به اختصار علل جنگ و ابعاد هولناک آن را بازگو میکند. زیان مالی جنگ به صدها میلیارد دلار میرسد. در دو کشور صدها شهر و روستا نابود شد. این درگیری بیهوده بیش از یک میلیون کشته و هزاران زخمی و معلول و آواره به جا گذاشت. در دورهای که شهرها هدف بمباران بیرحمانه قرار گرفتند، هزاران شهروند عادی و بیگناه به نحوی قربانی شدند.
فیلم "گیلانه" اثرات جنگ را فرسنگها دور از جبهه در روستایی آرام در شمال ایران ثبت میکند و نشان میدهد که پسلرزههای مهیب جنگ پس از سالهای دراز همچنان زندگی مردم را از هول و وحشت پر کرده است.
نویسنده توضیح میدهد که حکومت ایران با تولید رشتهای از فیلمهای "دفاع مقدس" به تبلیغ دیدگاه خود دست زد، اما برخی از سینماگران مستقل کوشیدند، با نگاهی انسانی فجایع جنگ را تصویر کنند. در همین راستا این گفته بنیاعتماد بسیار روشنگر است: «جنگ ایران و عراق به خواست قدرتهای بزرگ جهانی بود. بر اثر این جنگ فرزندان دو کشور رنجهای زیادی متحمل شدند. به همین دلیل است که خواستم فیلمی درباره جنگ بسازم، اما این فیلم در عین حال سرودی در ستایش صلح است.» (۱۳۲)
بنیاعتماد در فیلم بعدی خود به نام "خونبازی" به آفت اعتیاد به مواد مخدر پرداخته است. بیان مؤثر فیلم تا حد زیادی مدیون ساختار مستندگون آن است که با فیلمبرداری استادانهی محمود کلاری به دست آمده است.
همه مادران سینمای ایران
در مبحثی زیر عنوان "نقش مادر در فیلمهای بنیاعتماد" آلن برونه تأکید دارد که مادر نه تنها در کارهای این سینماگر، بلکه در کل سینمای ایران جایگاهی ویژه دارد، که از فرهنگ و تربیت ایرانی برمیخیزد.
نویسنده با بررسی یکی از فیلمهای مستند بنیاعتماد به عنوان "آخرین دیدار با ایران دفتری" محصول ۱۳۷۴، توضیح میدهد که در همه فیلمهای بنیاعتماد مادر نقشی مثبت و سازنده دارد، محور و نگهبان خانواده است و با پایداری و شکیبایی از خشم و خشونت حاکم بر جامعه پدرسالار میکاهد.
ایران دفتری (۱۲۸۶ – ۱۳۷۴) در بسیاری از فیلمهای معروف پیش از انقلاب مانند فیلم "قیصر" نقش مادری صبور و فداکار را ایفا کرده است.
زیر پوست تهران
تمام فیلمهای بنیاعتماد، جز بخشی از فیلم "گیلانه"، در فضای شهری، بیشتر در تهران و حومه آن، میگذرد.
نویسندهی کتاب، فیلم "زیر پوست شهر" محصول ۱۳۷۹ را بهترین فیلم رخشان بنیاعتماد میداند و آن را "تحلیلی موشکافانه از مشکلات کلانشهر تهران" میخواند، که شکاف طبقاتی آن را به دو شهر متفاوت، در شمال و جنوب، تقسیم کرده است. شهری در بالا که به شهرهای مدرن اروپایی همانند است و شهری در پایین که در نابسامانی به بدترین شهرهای جهان سوم شباهت دارد.
فیلم با روایت سرگذشت یک خانواده کارگری، زندگی شهرنشینان عادی تهران را با تمام وجوه پررنج و بیرحم آن نشان میدهد. اینجا هم زنی به نام توبا (با هنرنمایی گلاب آیینه) زیر فشار فقر و محرومیت و ناامنی، مایه حفظ همبستگی و یگانگی خانواده است.
کاستیهای کتاب
کاستیهای کتاب که به امید رفع آنها در چاپهای بعدی ذکر میشود، فراوان است و میتوان آنها را از سه نوع دانست:
نخست: لغزشهای نگارشی که در ثبت تاریخها، نامها و عنوانها دیده میشود، از قبیل قاطی کردن فیلم "رقص خاک" ابوالفضل جلیلی با " رقص در غبار" اصغر فرهادی، قید نام "پور حامد" به جای "پوراحمد" یا نام "فقیرزاده" به جای فخیمزاده و بسیاری دیگر... (۴۰)
در ترجمه برخی از اصطلاحات عامیانه نیز خطاهایی روشن پیش آمده است، مثلا آنجا که نویسنده از زبان "کوچه بازار" یا طرز بیان "جاهلی" صحبت میکند، بیشتر ترجمهها نادرست یا غیردقیق است. مثلا روشن است که تکیه کلامهایی مانند "دمت گوشتکوب" یا "دستمال به دست" بیشتر طعنههایی دشنامآمیز است تا تعارفات دوستانه! "بادمجان دور قاب چین" هم اصطلاحی عام است و به زبان "جاهلی" ربطی ندارد.
دوم، کمبودهای اطلاعاتی: تاریخچه مختصری که از سینمای ایران (در برگهای ۱۲ تا ۱۷) در کتاب آمده، مروری شتابزده و غیردقیق است که نمیتواند در اثری پژوهشی جا داشته باشد.
نویسنده با نگاهی کلی و نه چندان دقیق، تفاوتهای آشکار و مرز پررنگ سینمای امروز با سینمای پیش از انقلاب را نادیده گرفته است. لیستی که از نام سینماگران پرآوازه و فیلمهای معروف نقل شده، بسیار آشفته و همراه با لغزشهای جدی است. در این لیست از سینماگران مهمی مانند ابراهیم گلستان و ناصر تقوائی و کامران شیردل هیچ نامی نیامده و در عوض نام فیلمسازانی ذکر شده که اهمیتی نداشتهاند.
سوم، کاستیهای تحلیلی:
در گزارش وضعیت سینمای پیش از انقلاب و ابتذال وحشتناکی که جریان "فیلمفارسی" را فرا گرفته بود، نویسنده به داوریهایی شتابزده دست زده است. مقایسه سینماگران "متفاوت" ایرانی با جریان نئورئالیسم ایتالیا، "قیاس مع الفارق" است. سینماگران ایرانی، به خاطر فشار سانسور و موانع دیگر، در تصویر شرایط واقعی جامعه خود، توفیق زیادی نداشتند.
در همین رابطه نویسنده مسعود کیمیائی را با کوستا گاوراس، سینماگر یونانیتبار فرانسوی همانند میخواند، که مقایسهای عجیب است. کوستا گاوراس به کنشهای جمعی سیاسی با زمینه تاریخی گرایش دارد، درحالیکه بیشتر فیلمهای کیمیایی درام انتقام فردی است بر بستر تعصبات شخصی و ناموسی.
برخلاف تصور رایج که در کتاب نیز منعکس است، "فیلمهای جاهلی" با این که چنین عنوانی داشتند، هرگز تصویری حقیقی از تیپ "جاهل" نبودند؛ لازم به ذکر است که برخی از پژوهشگران ایرانی، مانند جمال امید، مسعود مهرابی، بهزاد نجفی و حمید نفیسی در پژوهشهای خود توصیفی به مراتب دقیقتر از تیپ "جاهل" و فرهنگ او ارائه دادهاند.
گزارش نویسنده از وضعیت کنونی سینمای ایران، آسیبشناسی و دشواریهای آن سنجیده و دقیق نیست. داوریهای او درباره شرایط فیلمسازی در مواردی سخت خوشبینانه است. این که با ادامهی فشارها و تضییقات، امروزه سینمای ایران در آستان ورشکستگی و تعطیل قرار گرفته، نظر او را جلب نمیکند.
کتاب دربارهی سازوکار نظارت دولتی، کارکرد و اثرات مخرب سانسور فیلم تقریبا هیچ نمیگوید. از فعالیت "بنیاد فارابی" چنان سخن میگوید که گویی این بنیاد جز پیشرفت سینمای ایران و یاری به فیلمسازان هدفی نداشته و برای کنترل و نظارت همهجانبه بر سینمای ایران تأسیس نشده است!
کتاب در رابطه با ریاست جمهوری محمد خاتمی و وزیر فرهنگ او، عطاءالله مهاجرانی، میگوید که آن دوران با "گشایشی بسیار بزرگ به سود سینماگران و نویسندگان" همراه بود و به آزادی برخی از فیلمهایی انجامید که پیش از آن ممنوع بود، مانند فیلم "نرگس" به کارگردانی بنیاعتماد، که پس از نمایش نخست، پروانه نمایش آن لغو شده بود. (۱۷) نویسنده از یاد میبرد که سینما در این سالها نیز، مانند هر نوع فعالیت فرهنگی دیگری در جمهوری اسلامی، همچنان زیر مراقبت دولتی باقی بود.
مراقبت شدید بر هر گونه آفرینش هنری، سینمای ایران را با مشکلات بزرگی روبرو کرده، که نویسنده یا آنها را نمیبیند یا از اهمیت آنها غافل است: دیدگاه ایدئولوژیک مسلط بر زندگی فرهنگی کشور، هر نوع بیان هنری را به بند کشیده و هنرمندان را از خلاقیت آزادانه باز داشته است.
به خاطر نظارت سرکوبگرانه، همراه با فشارهای توانفرسا و بوروکراسی آزارنده بود که فعالیت سینمایی به کاری پرمشقت و عذابآلود بدل شد.
در این فضای اختناقآمیز برخی از سینماگران کار فیلمسازی را به صورت موقت یا برای همیشه کنار گذاشتند، مانند کامران شیردل، ناصر تقوائی، علی ژکان و ابوالفضل جلیلی و دیگران، یا کشور را ترک کردند مانند امیر نادری و رجب محمدین و بهمن قبادی و اخیرا بهرام بیضائی. کسانی به زندان افتادند که معروفترین نمونهی آن جعفر پناهی است. خانم بنیاعتماد نیز در سالهای گذشته تنها به فعالیتی حداقل ادامه داده است.
در معرفی نویسنده
آلن برونه از سال ۱۹۷۵ تا کنون بارها به ایران سفر کرده و دهها فیلم درباره جاذبههای گردشگری و مسائل مربوط به اقلیتهای مذهبی ایران، ساخته است.
او در معرفی سینمای ایران، به ویژه سینماگر مورد علاقهاش، رخشان بنیاعتماد، به جامعه فرانسه به تلاش بزرگی دست زده که شایان تقدیر و ستایش است. کتاب او درباره رخشان بنیاعتماد، در ماه مارس ۲۰۱۳ در ۲۴۰ صفحه و همراه با عکسهایی از میترا محاسنی، توسط انتشاراتی لارمتان در فرانسه منتشر شده است.
شناسنامه کتاب:
Alain Brunet
Bani Etemad, Une pasionaria iranienne
Paris, L’Hermattan, 2013