رویارویی کلامی وحید جلیلی، مسئول شورای سیاستگذاری جشنواره عمار با چهار نفر از مسئولان فعلی و سابق صدا وسیما و نقد صریح وی به حسین محمدی، معاون بررسی بیت رهبری بحثهای گستردهای را در بین نیروهای موسوم به «ولایتمدار» دامن زده است.
این بحثها در سطح نزدیک، از زاویهای کشمکشها برای ریاست جدید سازمان صدا وسیما و برخورداری از امتیازات گسترده آن را بازتاب میدهد و از زاویهای دیگر محصول رقابتهای زودهنگام در درون طیف اصولگرایان برای انتخابات مجلس یازدهم است.
با این همه در ورای این مجادلهها که خودشان آن را «بحث های طلبگی» نامیدهاند، میتوان چالش ولایتپذیری و بحران اقتدار ولی فقیه در ساماندهی به مناسبات حلقه نیروهای خودی را نیز مشاهده کرد.
همچنین مواجهه نسلهای جوان و پیر اصولگرایی نیز ضلع دیگری از این درگیری ها را تشکیل میدهد؛ بهگونهای که احسان محمدحسنی، مدیرعامل موسسه اوج که از چهرههای مطرح برای جایگزینی علی عسگری رئیس فعلی صداوسیما است، در نوشتهای همدلانه به جلیلی "برادرانه" توصیه کرد: «این گروه را مظلوم نکن! قدری صبوری کن … به حول و قوۀ الهی و به فرمودۀ سیدنا القائد و سکاندار جانباز سفینه عاشورایی انقلاب، جناح مومنِ انقلابی و یاران جوانِ تازهنفس برخاستهاند.»
البته او بعدا خواهان پایان مجادلهها در جمع «نیروهای انقلابی» شد که بهزعم وی باعث سوء استفاده مخالفان نظام میشود.
وحید جلیلی در سالیان گذشته منتقد همیشگی صدا وسیما و نهادهای فرهنگی نظام بوده است، اما این بار وی صریحتر از همیشه به میدان آمده و در سخنرانی در جشن سالانه "انجمن فیلمسازان انقلاب اسلامی" که در اواخر ماه مرداد در مشهد ایراد شد، به تدوینکنندگان و کارگردان سریال «بوی باران» با نام پیشین «عروس تاریکی» که از شبکه اول صدا و سیما پخش شده است، بهتندی حمله کرد.
وی با نامیدن سریال یاد شده به «گریه بچه همسایه» مدعی شد این سریال ۱۵ میلیارد تومان هزینه داشته و چهره سیاهی از ایران به نمایش گذاشته است.
عباس نعمتی، کارگردان این سریال در واکنشی مکتوب نوشت: « آیا موضوعات مطرح شده در سریال "بوی باران» از جنس «گریه بچه همسایه» است؟ آیا ۱۱میلیون حاشیهنشین ، ۳/۵میلیون معتاد، دو میلیون خانواده زندانی در سال، ۳۰۰ هزار سقط جنین غیرقانونی در سال، ۳۰۰ هزار تصادف جادهای منجر به عوارض جسمی، ۱۵میلیون پرونده قضایی، از هر پنج ازدواج یک طلاق ، ۲/۵میلیون اتباع بیگانه در ایران و… از دید جناب جلیلی مصداق «گریه بچه همسایه» است ؟»
اما برخورد جلیلی فراتر از بانیان و عوامل سریال بوی باران کلیت مسئولان صداوسیما و حامی آنها حسین محمدی در بیت رهبری و چه بسا جمع بزرگی از نسلهای قدیمی اصولگرایان نزدیک به رهبری را دربرمیگیرد. او علاوه بر محمدی، عزت ضرغامی، مرتضی میرباقری معاون سیمای صداو سیما و علی عسگری رئیس این سازمان را مورد حمله قرار داد.
در واکنش به این موضعگیری برخی از چهرههای اصولگرا مانند محمد حسین صفارهرندی، وزیر اسبق ارشاد، عبدالله گنجی، مدیر مسئول روزنامه جوان ارگان سپاه پاسداران و حسین شریعتمداری، مدیر مسئول روزنامه کیهان، به دفاع از حسین محمدی پرداختند و وحید جلیلی را نکوهش کردند.
اگرچه برخی از نیروهای جوان اصولگرا از وحید جلیلی دفاع کردند، اما در بین جوانان اصولگرا نیز کسانی مانند یاسر جبرائیلی نویسنده کتاب "روایت رهبری" از حسین محمدی حمایت کردند. جبرائیلی تا جایی پیش رفت که در کانال تلگرامیاش محمدی را «شخصیتی کم نظیر» نامید.
شریعتمداری نیز با توصیف نقد جلیلی به «برخورد گلادیاتوری در جوانان انقلابی» به وی هشدار داد تا به سرنوشتی نظیر حشمتالله طبرزدی دچار نشود. حسین محمدی که شایع است رابط خامنهای با مسئولان صداوسیما است و بهنوعی امور فرهنگی بیت رهبری را اداره میکند، از کارگزاران قدیمی جمهوری اسلامی است که دیدگاههای اقتدارگرا و بستهای در عرصه سیاسی و فرهنگی دارد.
او از اعضای دفتر تحکیم وحدت در دهه شصت بود که در دوران رهبری خامنهای پلههای ترقی را پیمود. او از مشاوران و معتمدان نزدیک خامنهای محسوب میشود و حتی شایع است که در تنظیم دیدگاههای رهبری موثر است.
وی در زمان ریاست علی لاریجانی، معاون سیاسی صداوسیما بود و بعدا به بیت رهبری رفت و در حال حاضر عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام است. شایع است که وی در نهادهای امنیتی جمهوری اسلامی نیز نفوذ دارد. محمد سرافراز، رئیس سابق صدا وسیما، نیز بر نقش پشت پرده حسین محمدی در تحولات صدا وسیما و مداخله او در امور اقتصادی و مدیریتی و در نتیجه اختلافات عمیق خود با او تاکید کرده بود.
وحید جلیلی، حسین محمدی را چهره برجسته "گروه خشنی" نامیده که در دوران رهبری خامنهای بعد از کناررفتن محمد هاشمی از ریاست صدا و سیما کنترل این نهاد را در دست گرفتهاند. او تلویحا محمدی را متهم کرده که همکلاسیهایش در «دو کلاس از یک دبیرستان در تهران دهه پنجاه» را در جایگاه «صاحبان مناصب صدا وسیما» قرار داده و مانع از تغییر آنها میشود.
وحید جلیلی، معاون سابق شهردار مشهد، خود دیدگاههای افراطی دارد و قائل به مدیریت دستوری فرهنگ است و کارویژه فعالیتهای فرهنگی را تبلیغ برای گفتمان نظام و توسعه نفوذ نهاد ولایت فقیه میداند.
او که برادر سعید جلیلی، نماینده رهبر در شورای امنیت ملی است، عملکرد صدا و سیما و وزارت ارشاد را زیر سئوال برده و مدعی شده است آنها با سیاهنمایی به «پمپاژ فلاکتنمایی» از اوضاع کشور مشغول بوده و "بچه حزباللهیها" را منزوی کردهاند.
وی همچنین منتقد نحوه توسعه حرم امام رضا در مشهد است و آن را «غارت فرهنگی» مینامد.
اما مستقل از انگیزه های شخصی وی که آشکارا تمایلاتی برای دستیابی به مناصب مدیریتی ارشد فرهنگی دارد، پاسخش به دفاع صفار هرندی از حسین محمدی دریچهای برای شناخت چالشها در درون هسته نیروهای وفادار به رهبر جمهوری اسلامی گشوده است.
جلیلی در واکنش به کسانی که نقد وی به محمدی را ضدیت با ولایت فقیه تفسیر کرده اند، گفته است:« ملیجکهای قسطنطنیه که برای لبخند نشاندن بر لب باندهای قدرت، منتقدان حسین محمدی و مرتضی میرباقری و عزت ضرغامی و علیعسگری را با ابنملجم برابر میکنند و برایشان شیشکی میکشند، به جمهور مردم که میرسند، «میرغضب» میشوند و ابایی ندارند که مدتها، ملت بیپناه را در اوج تحریمها و فشارهای اقتصادی با سادیسم پنهان و آشکار خود بچزانند و از همان اصحاب قدرت جایزه بگیرند.»
او مدیران صداو سیما را به «کمهوشی و بیعرضگی» متهم کرده که «یک نظام برنامهریزی فاسد در مدیریت رسانه ملی» راه انداختهاند و برای حفظ آن مقاومت می کنند.
جلیلی خطاب به صفار هرندی گفت:« متاسفانه یا خوشبختانه دوران بزن در رو گذشته است و نمیشود دهها میلیارد تومان امکانات رسانه ملی را ۱۸۰ درجه خلاف دستورات صریح رهبری به نور چشمیها هبه کرد و با اطمینان به برخی پشتوانههای معنوی برای منتقدان و ناهیان از منکر شکلک درآورد یا مسخرهتر از آن، به ضدیت با رهبری متهمشان کرد.»
حرف اصلی وی این است که لازمه دفاع از ولایت فقیه نقد منصوبان و مدیران فعال در بیت رهبری است که عملکرد درستی ندارند و به نظام ضربه میزنند.
او خود را «سرباز آتش به اختیاری» معرفی کرده که بر اساس دعوت رهبری به نقد «ستادهای بیعرضه» روی آورده و عمل او باعث تحرک آنها شده است.
جلیلی با رد ولایتسنجی از سوی صفار هرندی، خود را تراز درست دفاع از ولایت فقیه معرفی کرده که با « ولایتپذیری نمایشی و اشرافی» تفاوت دارد. به نظر وی، کسانی در زیر مجموعه رهبری هستند که در عمل، دستورات رهبری را زیرپاگذاشته، در پوشش تبعیت دیدگاههای شخصی خود را به نام ولی فقیه دنبال و در نهادهای نظام اعمال نظر میکنند.
وی در ادامه استدلال می کند اگر مدیران کنونی رهبری ولایتپذیر باشند، با توجه به عملکرد ضعیف صداوسیما، «پس رهنمودهای رهبری یا از اساس غلط بوده یا آنکه در عمل غیرواقعبینانه و ایده آلیستی از کار در آمده است.»
البته او در ادامه این نتیجهگیری را رد و قائلان به این همانی بین رهبری و دست اندرکاران بیت رهبری را متهم کرده است که عملا خامنهای را تضعیف میکنند و به نظرات وی بیتوجه هستند. وی همچنین تناقضهای منتقدان را نیز طرح کرده و به آنها یادآور شده که خود آنان در موارد مشابه مسئولان بیت رهبری را نقد کردهاند و کسی آنها را به ضدیت با رهبری متهم نکرده است.
اما در طرف مقابل، نوشته عبدالله گنجی روشن کننده نظر نیروهای حاکم بر بیت رهبری است. وی استدلال کرده «اعضای دفتر منهای مسئول مربوط فاقد هرگونه هویت حقوقی هستند و معنا و وظیفه مستقل ندارند» و آنها مشابه معاونین وزیر یا رئیس یک نهاد نیستند. به نظر وی آنها فقط مجری اوامر رهبری بوده و آسیبپذیریشان فقط مربوط به رعایت امانت در انتقال پیامها است و مرجع تشخیص اینکه آنها امانتدار خوبی هستند یا اعمال نظر شخصی میکنند با رهبری است و کس دیگری نمیتواند در این خصوص داوری کند.
خلاصه استدلال گنجی این است تا زمانی که رهبری مسئولان دفترش را تغییر نداده، نباید عملکرد آنها را زیر سئوال برد.
این اختلاف، امر جدیدی نیست و در زمان رهبری آیت الله خمینی نیز کسانی در درون نظام هم که برونداد تصمیمات بیت رهبری را به نفع خود نمیدانستند و یا منتقد دیدگاههای حاکم بر نهاد ولایت فقیه بودند، انتقادات گستردهای به عملکرد سید احمد خمینی داشتند.
اما مشابهت بین پیامدهای انتقادات و اعتراضات افرادی چون وحید جلیلی، برادران صدرالساداتی و محمد سرافراز که جزو نیروهای وفادار به نهاد ولایت فقیه هستند، چالش مدیریت نیروهای خودی و جلوگیری از ریزش آنان را برای خامنهای سختتر میکند.
این اتفاق باعث میشود تا علاوه بر اپوزیسیون واصلاحطلبان، پذیرش نظریه ولایت مطلقه فقیه و تعمیم آن به این همانی بین عملکرد منصوبان رهبری و ولی فقیه برای برخی از خودیهای ولایتمدار نیز غیرقابل قبول شود.
همچنین سخنان وحید جلیلی در نقد صدا وسیما مستقل از خواست و انگیزه وی، رهبری خامنهای را نیز زیر سئوال میبرد زیرا نهادهای زیرنظرش در تعقیب خواستههایش ناتوان هستند و عملکرد ضعیفی دارند.
از زاویهای دیگر، این تنشهای جناحی در جمع اصولگرایان ولایی در کنه خود مشکل ساختاری نظریه ولایت فقیه را نشان میدهد که مخصوصا زمانی که شخص ولی فقیه ویژگی کاریزماتیک نداشته باشد، نمیتواند منازعات، رقابتها و تعاملها در عرصه سیاسی را مدیریت کند.
* مطالب منتشر شده در این صفحه صرفا بازتاب دهنده نظر و دیدگاه نویسندگان آن است.