دو مرگ، دو تشییع جنازه و بهت حاکم بر فضای مجازی
۱۳۹۰ خرداد ۱۳, جمعه«زندگی مردم سخت شده است. خدا میداند که من چقدر برای ایران نگرانم. من دارم میمیرم و کاری برای ایران نکردهام.» این بخشی از آخرین گفتههای مردی است که در شش دهه از حیات سیاسی خود دغدغه آزادی و دموکراسی داشت. عزتالله سحابی، رئیس شورای فعالان ملی-مذهبی وسردبیر نشریهی توقیفشده "ایران فردا" بود. او بیش از ۱۵ سال از عمر خود را در زندان گذراند. سحابی هم زندانی حکومت پهلوی بود و هم پس از انقلاب و در دوران حکومت جمهوری اسلامی بار دیگر زندان را تجربه کرد. او روز سهشنبه ۱۰ خردادماه (۳۱ مه)، بعد از چد هفته اغما در اثر بیماری درگذشت.
یک روز بعد، چهارشنبه ۱۱ خردادماه (اول ژوئن)، هاله سحابی، فرزند بزرگ عزتالله سحابی که خود از فعالان ملی-مذهبی و حقوق زنان و عضو گروه "مادران صلح" بود، هنگام تشییع جنازهی پدر مورد ضربوشتم ماموران امنیتی قرار گرفت و دقایقی بعد درگذشت. هنوز علت دقیق مرگ او روشن نیست. عدهای مرگ او را که دوران ۲ سال حبس تعزیری خود را به جرم شرکت در راهپیماییهای بعد از انتخابات مناقشهبرانگیز ریاستجمهوری در زندان اوین میگذراند، بر اثر سکته قلبی و عدهای دیگر بخاطر خونریزی داخلی در اثر ضربوشتم میدانند. مقامات جمهوریاسلامی علت مرگ او را سکته قلبی در اثر گرمازدگی اعلام میکنند. این در حالی است که شاهدان عینی شهادت دادهاند که شاهد ضربوشتم هاله سحابی به دست ماموران و بر زمین افتادن او بودهاند.
مرگ هاله سحابی درست یک روز بعد از مرگ پدر و آن هم در اثر ضربوشتمهای ماموران امنیتی، شوک و بهت بزرگی را به همراه داشته است. خانوادهی سحابی در اثر فشارهای مقامات امنیتی جنازهی هاله سحابی را بدون کالبدشکافی برای تعیین دقیق علت مرگ، شبانه در کنار عزتالله سحابی به خاک سپردند. مراسم ختم عزتالله سحابی نیز با ممانعت ماموران امنیتی و خشونت نسبت به شرکتکنندگان روبرو شد. بنا بر گزارشهای رسیده، چندین نفر در جلوی درب بستهی مسجد بازداشت شده و عدهی دیگری به شدت مورد ضربوشتم قرار گرفتهاند.
در ۳ روز گذشته، فضای مجازی نیز به شدت در اثر مرگ عزتالله سحابی و هاله سحابی و خشونتهای روز تشییع جنازه، ملتهب و بهتزده است و بسیاری از کاربران فضای مجازی با خشم، نگرانی، درد یا حیرت وقایع این چند روز و مرگ یکی از قدیمیترین آزادیخواهان ایرانی و دخترش را دنبال میکنند.
عزتالله سحابی، سیاستمداری که مخالفاناش نیز با احترام از او یاد میکنند
عزتالله سحابی از معدود سیاستمداران ایرانی بود که بسیاری از مخالفان تفکر و شیوهی او نیز همواره با احترام از او یاد میکردند و مقاومتهایش دربرابر ظلم، صداقت کاری و رواداری او را ستایش میکردند. نویسندهی وبلاگ "نسخه قابل انتشار" در مطلبی دربارهی سحابی نوشته است: «یک آدمهایی هستند که عمیقن احترامبرانگیزند. حتا در زبان ذهنیام هم آقا یا خانم پیش از نام آنها بخشی از نامشان است. صلابت و آزادگی و مسئولیتپذیریشان خاشعام میکند، حتا اگر با آرمانشان تمامن همدل نباشم.»
این وبلاگنویس در ادامه با ذکر این نکته که شاید نهایت عزت به همین است که مخالفان نظری کسی هم به احترام او کلاه از سر بردارند، مینویسد: «خیلی دورم از اینکه مرید کسی باشم که خودش را “ملی-مذهبی” میخواند، با اینحال با نبودنش انگار ستون و تکیهگاهی از دست رفته است. آقای سحابی روشنی جامعه بود.»
نویسندهی وبلاگ "تلخ، مثل عسل" نیز با ذکر خاطرات نوجوانیاش در شهری در شمال کشور که با شوق نشریهی "ایران فردا" را میخریده و نوشتههایش را با ولع میخوانده است، مینویسد:«جوانی را یادم میآید در کوی دانشگاه در ۲۰ تیر ۱۳۷۸. خشمگین فریاد میکشید و میخواست به خیابان برود. هر پیشنهاد دیگری سریع مهر سازشکاری میخورد و نفی میشد. عبدالله نوری، تاجزاده، شمسالواعظین...همه و همه آمدند و خواستند جمعیت را آرام کنند اما نشد ...نشد تا وقتی او آمد. پیرمرد خوشپوشی با عصایی در دست. پیرمردی که دستانش لرزان و صدایش محکم بود. ایستاد میان ما و گفت: بچههای من! به خیابان نروید و جوان قهرمانش را یافت، قهرمانش را دید و دیگر آتش مهم نبود و خون، قصاص نمیخواست و خشم سرکشی نمیکرد.»
این وبلاگنویس با تاکید بر اینکه عزتالله سحابی همهی عمر علیه استبداد و بیعدالتی مبارزه کرد، مینویسد: «پیرمرد رفت و بار ایران فردا ماند برای ما. به گمانم تنها کاری که در برابر این شکوه انسان بودن او میتوانیم انجام دهیم، ساختن ایران فرداست همانطور که او میخواست: ایرانی بدون ظلم، بدون تبعیض و بدون استبداد.»
کاربران فضای مجازی در سوگ هاله سحابی
هاله سحابی، جدای از نام پدر، خود فردی شناختهشده در جنبش زنان و میان فعالان صلح در ایران بود. وقتی برای اجرای حکم دوسال حبس به زندان احضار شد، اجازه نداد سروصدای رسانهای برای اجرای حکمش راه بیفتد و گفت که خانوادهی سحابی به زندان عادت دارند. میرود و بعد این ۲ سال برای پیگری اهداف آزادیخواهانه و صلحطلبانهاش بازمیگردد. مقامات امنیتی او را که حاضر نبود با پذیرفتن شروط آنها به مرخصی رود، بالاخره وقتی آزاد کردند که عزتالله سحابی دیگر به اغما رفته بود.
برخی از کاربران فضای مجازی که برای مراسم تشییع جنازه عزتالله سحابی به لواسان رفته بودند، شاهد ضربوشتم هاله سحابی و مرگ او در میان بهت همگان بودند. نویسنده وبلاگ "باغچه" که از حاضران بوده و بعدتر در خانهی هاله سحابی نیز در میان عزاداران حضور داشته است، مینویسد: «آن پایین صدای خنده میآید. هفت هشت تا جوانک بیست تا سی ساله محاسندار دم در ایستادهاند. رد که میشوی عکس میگیرند.”آشغال!” این را یکیشان به کسی که سمت خانه میآید میگوید ...فکر میکنند دارند به تکلیفشان عمل میکنند. تکلیف نمک بر زخم دیگران پاشیدن. هیچوقت اینقدر این حس را تجربه نکردهام: نفرت.»
نویسندهی وبلاگ "زنانگی" هم خشمگین از مرگ هاله سحابی نوشته است: «صدای ضجه دختران مادرمرده هاله سحابی حالا در شهرک نسیم دانش محلهی گیشا به آسمان رسیده است. خبرگزاری فارس از جمهوری اسلامی سلب تکلیف میکند و میگوید این مساله هیچ ربطی به نظام ندارد، خندهام میگیرد. میخواهم بدانم این نظام کدام یک از گندهایش را گردن گرفت؟ قتل ندا و سهراب که کار انگلیسیها بود، کهریزک که کار نیروهای خودسر بود و کلا هیچ اتفاقی در کار نیست. این چه طور تشییع جنازهی آرامیست که صاحبان عزا ایست قلبی میکنند و کشته میشوند؟»
در این میان اما برخی کاربران فضای مجازی سعی کردهاند جنبهها و ابعاد دیگر این فاجعه را ببینند و نقش فردی و جمعی افراد را به چالش بکشند. نویسنده وبلاگ "مقاومت" یکی از این کاربران است که در نوشتهای با عنوان «با چه طرف هستیم؟» این پرسش را مطرح کرده که چرا مردم دچار ضعف حافظهاند؟ او مینویسد: «پیش از این هم چنین اتفاقی به وفور در جمهوری اسلامی افتاده بود. قتل عام زندانیان سیاسی دهه شصت، قتلهای زنجیرهای، کوی دانشگاه تهران، فرزاد کمانگر و بسیاری دیگر. قتل بیرحمانه هاله سحابی در تشییع جنازه پدر حلقه دیگری بود از زنجیره جنایات مکرر سیستم. اما چرا ما راحت فراموش میکنیم؟ گویی خاطره اینگونه وحشیگریها آنقدر دردناک و غیرقابل باور است که همه میخواهیم آنها را زودتر پاک کنیم. چرا برای ما این اتفاقات به رغم تکرارشان غیرقابل باورند؟»
این وبلاگنویس با تاکید بر اینکه این فجایع تصادفی و غیرقابل تصور نیستند، مینویسد: «در برابر وسوسه فراموشی باید ایستاد و با اتحاد نیروهایمان برای مقابله با هیولایی که در برابرمان قد برافراشته به پیشواز ۲۲ خرداد رفت.»
نویسنده وبلاگ "ایمایان" نیز در به چالش کشیدن نقش فردی رهبر جمهوری اسلامی و تاکید بر اینکه «نظام» در عالم واقع وجود ندارد و افرادی که ساختار سیاسی ایران را شکل دادهاند این نظام را عینیت میبخشند، مینویسد: «هر نابسامانی امروز، ریشه در گذشتهی ما دارد. اما به گمانم هاله سحابی زمانی به قتل رسید که رهبر نظام همین دیروز، ناسزاگوی به فائزه هاشمی را “جوان بااخلاص، مومن و خوب” توصیف کرد.»
حیرت و خشم حامیان نظام نیز برانگیخته میشود
فاجعهی مرگ هاله سحابی در مراسم تشییع جنازه پدر، آنچنان موجی از خشم و حیرت را میان کاربران فضای مجازی به راه انداخته است که حتا بعضی از وبلاگنویسان طرفدار و معتقد به نظام جمهوری اسلامی را هم به واکنش واداشته و ابراز خشم و حیرت آنها را هم در پی داشته است. نویسندهی وبلاگ "درویشی نشسته بر پوست پلنگ" نوشته است: «من گریه کردم، داغون بودم، میلرزیدم. برای کسی که نه میشناختمش، نه طرفدارش بودم و نه هماندیشهاش. جوانمرد اگر دق کند، نباید ملامتش کرد. خبر راست باشد یا دروغ، من لرزیدم. من خود را حامی جمهوری اسلامی میدانم، یک حامی با تردیدهای فراوان...من امروز گریستم، برای انسان و ایمان. برای انسانی که جانش حرمت ندارد، برای انسانی که در منازعات سیاسی له میشود، برای انسانی که کسی از افتادنش نمیلرزد، دستهای هیچش میشمرند و راهی برای توجیه مرگش میجویند و دستهای دیگر از یافتن سوژهای برای حمله به نظام خوشحالند.»
یکی دیگر از کاربران "گوگلریدر" هم که از حامیان نظام جمهوری اسلامی است، نوشته است:«من الان از مدعیان دین و ایمان بیشتر میترسم. ما خسته شدهایم، خسته از این همه اختلاف و جنگ و دعوا و توهین و هتاکی ...بس است دیگر. من التماس میکنم، التماس هر نهاد اطلاعاتی و امنیتی و مسئول که به این اختلافات پایین دهید، خسته شدهایم، بس کنید ...ما انگار دیگر در این دنیا دستمان به هیچکس و هیچ چیز بند نیست...»
FS/KG