روایت نهفته یک زندگی در دل لوح یادبود هولوکاست
۱۳۹۲ فروردین ۲۲, پنجشنبه
یک روز بهاری در شهر برلین با هوایی سرد که بیشتر تداعیکننده فصل زمستان است. یوال دورون به محله شارلوتنبورگ آمده و در جستجوی خانه شماره ۱۲ در خیابان گوته است. این خانه به بخشی از گذشتهاش تعلق دارد که او هم اینک مصمم به کشف آن است.
بر روی میز کار یوال در خانهاش در شهر تلآویو جعبه جواهری از جنس چوب وجود دارد که روی آن جملهای قصار از گوته، شاعر نام آشنای آلمانی حک شده است. یوآل در تمام این سالها همانند گنجینهای با ارزش از این جعبه، که از پدرش برای وی به یادگار مانده، حفاظت کرده است. یوآخیم دینستاگ، پدر یوال دوران کودکی را در خانه شماره ۱۲ در خیابان گوته سپری کرد تا زمانی که در سال ۱۹۳۹ برای فرار از نازیها مجبور به ترک زادگاهش شد.
برای سالهای طولانی یوال از هر چیزی که او را به آلمان پیوند دهد، فراری بود. بیزاریاش از زبان آلمانی به حدی بود که حتی حاضر به شنیدن آوای آن هم نبود و هیچگاه در مخیلهاش نمیگنجید که روزی به کشوری سفر کند که مادربزرگش را در یکی از مخوفترین اردوگاههای کار اجباری نازیها به کام مرگ کشاند.
اما حالا ۷۰ سال پس از این واقعه تلخ او به همراه همسر و دو پسرش در مقابل خانه دوران کودکی پدرش در شهر برلین ایستاده؛ جایی که امروزه تبدیل به یک کودکستان شده و برای بسیاری از عابران فرقی با ساختمانهای دیگر این خیابان ندارد. اما برای یوال جایی پر از خاطره است.
۴۳ هزار لوح یادبود قربانیان هولوکاست
در دل سنگفرشهای پیادهرو مقابل خانه، لوحی برنجی نصب شده که روی آن نام پائولا دینستاگ نقش بسته است. این لوحهای برنجی که در قطع ده سانتی متر در ده سانتی متر در مقابل شماری از خانهها در آلمان در کف زمین کار گذاشته شدهاند در زبان آلمانی Stolpersteine خوانده میشوند.
تخمین زده میشود که نزدیک به ۴۳ هزار عدد از این لوحهای برنجی در سراسر آلمان کار گذاشته شده باشند. بر روی این سنگها نام کسانی حک شده که در گذشته در این خانهها سکونت داشتهاند و در اردوگاههای نازیها جان باختهاند.
"سنگهای یادبود" در اصل برای بزرگداشت یاد قربانیان جنایات نازیهاست تا هر بار که عابران از کنار آنها میگذرند، هر چند برای چند لحظه هم که شده از درگذشتگان هولوکاست یاد کنند.
سرنوشت تلخ ساکنان آشویتس
پائولا در سال ۱۸۹۳ در شهری در شرق پروس (لهستان امروزی) زاده شد. یوال نمیداند که مادربزرگش چه زمانی به برلین مهاجرت کرد، اما در این شهر بود که با پسری آلمانی به نام والتر دینستاگ آشنا شد و بعدها به همسری وی درآمد.
اسناد قدیمی به جای مانده نشان میدهند که او به عنوان پرستار و مربی ورزش در برلین کار میکرده و در سال ۱۹۲۳ فرزند پسری به نام یوآخیم را به دنیا میآورد.
اندک زمانی پیش از شروع جنگ جهانی دوم در اوت سال ۱۹۳۹ یوآخیم که در آن زمان ۱۶ ساله بود، به فلسطین مهاجرت میکند. دو سال بعد پدرش والتر در پی ابتلا به بیماری زخم معده جان میدهد. پائولا تا سال ۱۹۴۳ ساکن خانه شماره ۱۲ در خیابان گوته بود تا آنکه او را به اردوگاه کار اجباری آشویتس منتقل میکنند. سرنوشتی که برای بیش از یک میلیون نفری که به این اردوگاه تبعید شدند، یک معنا داشت: مرگ.
یوال دورون وقتی از رابطه یهودیان و آلمانیها حرف میزند، در صدایش اثری از تلخی نیست: «ما یهودیان به خصوص من، همه آلمانیها را با یک چوب نمیرانیم، همینطور که نمیخواهیم دیگران همه ما یهودیان را با یک چوب برانند. در اینجا صحبت از تک تک افراد آن زمان است و هر انسانی با دیگری متفاوت است.»
یوال با به یاد آوردن خاطراتش از پدر میگوید که او هم خود را آلمانی و هم اسرائیلی میدانست: «تمام کتابهایش به زبان آلمانی بود. به ندرت در مورد برلین صحبت میکرد اما خودش را یک برلینی حس میکرد.»
یوآخیم، پدر یوال، در مورد آلمان دوران هیتلری و مرگ مادرش به ندرت کلمهای را به زبان میآورد. امروز یکی از تأسفهای پسرش این است که چرا از او بیشتر در مورد مادربزرگش سؤال نکرده است.