1. پرش به گزارش
  2. پرش به منوی اصلی
  3. پرش به دیگر صفحات دویچه وله

روز سوم نمایشگاه کتاب فرانکفورت<br> روز گونتر گراس، روز زنان معترض ایران

BK/MM۱۳۸۸ مهر ۲۵, شنبه

روز سوم نمایشگاه کتاب را می‌شود روز گونتر گراس نامید. ۱۶ اکتبر هم سالروز تولد اوست هم روز برگزاری چند برنامه به مناسبت پنجاهمین سالگرد انتشار «طبل حلبی». گروه زنان ایرانی فرانکفورت هم امروز در نمایشگاه فعال بودند.

https://p.dw.com/p/K9AV
گونترگراس در نمایشگاه کتاب فرانکفورت
گونترگراس در نمایشگاه کتاب فرانکفورتعکس: Keshmiripour / DW

برنامه‌های نمایشگاه کتاب  فرانکفورت آنقدر پرتنوع  و وسیع است که هر کاری بکنی یکی به نفع دیگری حذف می‌شود. مثل نشستی که روز پنج شنبه انجمن قلم (پن) با حضور امیرحسین چهلتن و فرج سرکوهی برگزار کرد و متاسفانه نتوانستم در آن شرکت کنم. برنامه‌ای را که نمی‌خواستم از دست بدهم و ندادم، داستان خوانی گونتر گراس بود.

جوان هشتاد و دو ساله

روز جمعه روز گونتر گراس بود. ظهر، هفته نامه «دی تسایت» به مناسبت پنجاهمین سالگرد انتشار «طبل حلبی» نشست و گفتگویی را با حضور گراس در سالن شماره سه برگزار کرد. نویسنده از خاطرات خود از شهر زادگاهش دانتسیگ که اکنون جزیی از کشور لهستان است تعریف کرد. حوادث رمان طبل حلبی در این شهر می‌گذرد. گراس گفت پدرش تا سال‌ها وعده‌ی سیاستمداران در مورد  پیوستن مجدد این شهر به آلمان را باور داشته و آماده بازگشت بوده است. او همچنین به ممنوعیت انتشار رمانش در لهستان اشاره کرد. در خاتمه این گفتگو مجری برنامه تولد کونتر گراس را به او تبریک گفت. نویسنده طبل حلبی تا وقتی نشسته و صدایش را می‌شنوی آنقدرها پیر به نظر نمی‌رسد. گیلاس‌های شامپاین را که پر کردند گراس از جا بلند شد و رو به جمعیتی که تشویقش می‌کردند آرزو کرد آنها هم مانند او ۸۲ سالگی را تجربه کنند. او بعد همراه با همسر و چند نفر از دوستان نزدیکش راهی غرفه ناشرش شد که یک ردیف آن طرف‌تر بود. حالا می-شد آثار کهولت را از جمله در شانه‌ی راستش که کمی به پایین خم شده دید اما هنوز باور کردن 82 سالگی‌ گونتر گراس ساده نیست. داستان‌خوانی یک ساعته‌ی او که کمی دیرتر برگزار شد این کار را مشکل‌تر می‌کند.

نمایشگاه کتاب‌های عتیقه

Frankfurter Buchmesse 2009
عکس: Keshmiripour / DW

از فرصت بودن در سالن شماره سه استفاده کردم و سری به طبقه اول زدم که در سمت چپ آن نمایشگاه و فروشگاه کتابهای عتیقه و قدیمی برگزار می‌شود. مسئولان توضیح می‌دهند که موقع خروج از این قسمت باید کیف دستی و کوله پشتی‌ها را بازرسی کنند. برخی از کتاب‌هایی که در این قسمت به نمایش گذاشته شده چند هزار یورو قیمت دارند. در ده‌های غرفه‌ای که در این قسمت برپا شده کتاب‌های نفیس و زیبایی را در همه اندازه و فرم می‌توان دید. کتاب‌هایی که چند صد سال از عمرشان می‌گذرد و کتاب‌هایی که پر از تذهیب و نقاشی هستند. گوشه‌ای از این بخش هم به کتاب‌های قدیمی چینی اختصاص دارد که برای نخستین بار در خارج از این کشور، به نمایش چاپ‌های مختلفی از اثر مشهور مائو، کتاب سرخ، می‌پردازند. برخی از کتاب‌های این بخش چاپ‌های مختلف یا نسخه‌های خطی انجیل هستند؛ بعضی با جلد چرمی و قفل‌هایی که آنها را بیشتر به یک جعبه اسرار آمیز شبیه می‌کند. اینجا می‌شود تعدادی از دائره‌المعارف‌های قدیمی را هم دید که با تصویرها و نقاشی‌های چشکگیری تزیین شده‌اند.

حکایت عاشقانه‌ای از چین

بخشی بزرگی از سالن‌های نمایشگاه کتاب فرانکفورت در چهار طرف محوطه باز وسیعی قرار دارد که در آن چادرها و سالن‌های موقتی برپا شده. یکی از این سالن‌ها در اختیار میهمان هر سال گذاشته می‌شود. چینی‌ها در این سالن کالاهایی از کشورشان را عرضه می‌کنند که معجونی از تی‌شرت و پوشاک تا نقاشی و چاپ دستی را شامل می‌شود. کارهای هنری، مانند نقاشی روی پوست توسط هنرمندان و در همانجا انجام می‌شود. بیرون این سالن یک صحنه نمایش درست کرده‌اند که هر روز در دو نوبت بر روی آن برنامه اجرا می‌شود. نوبت اول که ظهر بود فدای نشست ادبی گونتر گراس شد. نوبت دوم را نمی‌خواستم از دست بدهم و واقعا به دیدنش می‌ارزید. دو هنرمند اپرای ملی پکن حکایتی عاشقانه را بر صحنه نمایش می‌دادند که هشت نوازنده‌ی چینی آن را با موسیقی زنده همراهی می‌کردند. پیش از شروع نمایش یک خانم چینی ویژپی‌های تاتر چین را برای حاضران تشریح کرد و خلاصه‌ای از ماجرا را گفت.

میز قرمز زنان، کنار چادر سفید "حامیان جنبش سبز"

Frankfurter Buchmesse 2009
عکس: Keshmiripour / DW

پیش از رفتن به سالن شماره چهار روی یکی از نیمکت‌هایی که آنجا بود نشستم تا استراحتی بکنم. دو سه نفر دیگر هم آن طرف‌تر نشسته بودند. خانمی آمد جلو و دو برگه اعلامیه به آنها داد و به آلمانی برایشان گفت که اینها به مسائل ایران مربوط‌اند و از طرف یکی از تشکل‌های زنان تهیه شده‌اند. دیروز شنیده بودم که قرار است زنان ایرانی هم به نمایشگاه بیایند اما هنوز آنها را ندیده بودم. یکی از اعلامیه‌ها بخشی از گزارش سازمان جهانی حقوق بشر در مورد وضعیت ایران بود، دیگری خطاب به بازدیدکنندگان نمایشگاه کتاب. «گروه زنان ایرانی در فرانکفورت» از بازدیدکنندگان می‌خواهد هم‌صدا با آنها دستگیری، سرکوب و آزار نویسندگان و روزنامه-نگاران در ایران را محکوم کنند. آلمانی‌ای که کنار من نشسته بود نگاهی به اعلامیه انداخت و گفت «این جور فعالیت‌ها جرات می‌خواهد.» بعد صحبت به دیگر فعالیت‌های زنان کشید و خانمی که اعلامیه‌ها را پخش می‌کرد به میز کتابی اشاره کرد که کمی آن طرف‌تر برپا شده. این میز را امروز صبح ندیده بودم. اینطور که خانم‌های ایرانی که میز را برپا کردند می‌گفتند از حدود ظهر کار خود را شروع کرده‌اند. حالا کنار چادر سفید "حامیان جنبش سبز" میز قرمز زنان ایرانی فرانکفورت هم قرار گرفته. همه از فعالان قدیمی و سرشناس جنبش زنان در خارج از کشور محسوب می‌شوند. منیره برادران، نویسنده کتاب «حقیقت ساده» هم که با آنها همکاری می‌کند بعدا اتفاقی در یکی از سالن‌ها دیدم.

صدایی که خسته و پیر نمی‌شود

گونتر گراس
گونتر گراسعکس: Keshmiripour / DW

گپ و گفت با زنان ایرانی را به بعد موکول کردم و رفتم سراغ «مرکز فیلم و رسانه‌ها.» اینجا سالن بزرگ سینمایی هست که گونتر گراس در آن یک ساعت کتاب‌خوانی دارد. این برنامه با همراهی دوست و همکار قدیمی گراس Günter Baby Sommer اجرا شد که نوازنده جاز است. البته کلمه «جاز» به تنهایی گویای کاری که این موسیقیدان عرضه می‌کند نیست. او به تنهایی تقریبا یک ارکستر است. گاهی آرشه ویلون را بر لبه‌ی سنج می‌کشد، یا از لوله‌هایی که کنارش آویزان است صدای ناقوس کلیسا درمیاورد، و گاهی از حنجره‌اش کمک می‌گیرد. نکته‌ی جذاب هماهنگی موسیقی او با متن خوانی گونتر گراس است. در این برنامه که به مناسبت پنجاه سالگی انتشار «طبل حلبی» برگزار شد گراس بخشی از این رمان را خواند. او همچنین به خواندن تکه‌هایی از آثار دیگرش از جمله «قرن من» پرداخت که به نوعی با «طبل حلبی» ارتباط دارند. اینجا دیگر نویسنده پیرمرد ۸۲ ساله نبود؛ انگار که در سی و دو سالگی زمان انتشار رمان باشد چابک و چالاک بر صحنه ایستاده و به جای یک روخوانی ساده متن‌هایش را اجرا می‌کند. برنامه که تمام می‌شود معلوم است پنجاه سال کوبیدن بر طبل حلبی نویسنده را خسته کرده. گونتر گراس یک راست از در پشتی سوار اسانسور می‌شود تا برای میهمانی تولدش که شب برگذار می‌شود سرحال و سرزنده باشد.

آشنایان تهران در فرانکفورت

امیرحسن چهلتن
امیرحسن چهلتنعکس: Keshmiripour / DW

ساعت پنج و نیم باید بروم سراغ غرفه‌ی ناشران سوئیس. خانم گرتا فوت را که مسئول این غرفه است از چند سال پیش و از نمایشگاه کتاب تهران می‌شناسم. قرار این دیدار را روز چهارشنبه گذاشتیم که او را در حاشیه برگزاری میزگرد محمود دولت ابادی و امیرحسین چهلتن دیدم. بخشی از ناشران آلمانی‌زبان سوئیسی غرفه بزرگی در طبقه اول سالن شماره ۴ دارند. چهلتن و همسرش و مدیر انتشارات افق، رضا هاشمی‌نژاد هم بودند. من که رسیدم پتر اشتام، نویسنده‌ی سویسی که سه سال پیش در چارچوب برنامه‌های «دیوان شرقی – غربی» به ایران امده بود، داشت میرفت. فرصت فقط برای سلام و علیک و تجدید خاطرات روزهای اقامت در تهران کافی بود. چند دقیقه بعد ناشر آلمانی کتاب چهلتن هم به ما پیوست. خانم فوت به عنوان نماینده ناشران سوئیسی دائم در سفر است. او قرار است با پایان سه روز نخست نمایشگاه عازم اتریش شود. برای همین تا ساعتی پس از بسته شده ساعت کار رسمی نمایشگاه همانجا ماندیم و گپ زدیم.

پرش از قسمت در همین زمینه

در همین زمینه