1. پرش به گزارش
  2. پرش به منوی اصلی
  3. پرش به دیگر صفحات دویچه وله

روزنامه‌نگاران ایرانی: آنها که ماندند

۱۳۸۹ شهریور ۳, چهارشنبه

هنوز اولین دوره ریاست‌جمهوری سیدمحمد خاتمی تمام نشده بود که مسعود بهنود نوشت: «اینجا خانه ماست. به دعوت کسی نیامده‌ایم که حالا با تشر او برویم.» اما خیلی زود موج بازداشت روزنامه‌نگاران منتقد آغاز شد.

https://p.dw.com/p/OulR
عکس: AP

هنوز اولین دوره ریاست‌جمهوری سیدمحمد خاتمی تمام نشده بود که مسعود بهنود، روزنامه‌نگار سرشناس ایرانی، نوشت: «اینجا خانه ماست. به دعوت کسی نیامده‌ایم که حالا با تشر او برویم.» اما خیلی زود، توقیف فله‌ای مطبوعات رخ داد و موج بازداشت روزنامه‌نگاران نشریات اصلاح‌طلب و منتقد شروع شد.

خط قرمزهای کار رسانه‌ای روز به روز بیشتر و سانسور شدیدتر شد و امنیت شغلی شکننده‌ی روزنامه‌نگاران ایرانی که همیشه متاثر از اوضاع سیاسی و دعوای قدرت بوده و هست متزلزل‌تر شد. اعمال محدودیت‌ها و سانسور، تهدید و عدم امنیت شغلی و جانی روزنامه‌نگاران منتقد به تدریج آنقدر گسترده و "تشر" آنقدر شدید شد که تعداد بسیاری از روزنامه‌نگاران و وب‌نگاران و حتا خود مسعود بهنود که روزی از خانه‌مان نوشت هم ناگزیر از مهاجرت یا فرار شدند.

روند مهاجرت و فرار روزنامه‌نگاران ایرانی، به خصوص بعد از انتخابات مناقشه‌برانگیز خرداد هشتاد و هشت و موج بازداشت‌ها، تهدیدها و تعقیب‌های متعاقب آن شدت گرفت. سازمان «گزارشگران بدون مرز» اخیرا در یکی از بیانیه‌های خود، سال هشتاد و هشت را از لحاظ افزایش چشمگیر مهاجرت خبرنگاران ایرانی "بی‌سابقه" توصیف کرد. از آن نسل روزنامه‌نگاران دوران "بهار مطبوعات" ایران حالا بسیاری در رسانه‌های فارسی زبان خارج از کشور فعالیت می‌کنند، عده‌ای در بازداشت به سر می‌برند یا ممنوع القلم و از فعالیت رسانه‌ای محروم شده‌اند، کیوسک‌های مطبوعاتی دیگر چندان پررونق نیست و روزنامه‌ای به چاپ دوم نمی‌رسد. اما، هنوز بسیاری از روزنامه‌نگاران نسل طلایی بهار مطبوعات در داخل کشور هستند و در تلاش که میان این همه محدودیت، خط قرمز و ناامنی‌های این شغل، کار رسانه‌ای را ادامه دهند و شریان خبررسانی داخل کشور را باز نگه دارند.

راه رفتن بر لبه‌ی تیغ

سال گذشته، سازمان «گزارشگران بدون مرز» اعلام کرد که ایران بار دیگر با بیش از صد روزنامه‌نگار و وب‌نگار زندانی به "بزرگ‌ترین زندان خبرنگاران" در جهان تبدیل شده است. همشهری آنلاین می‌نویسد که در دولت محمود احمدی‌نژاد به طور متوسط ماهی ۱.۵ نشریه توقیف می‌شوند. روند توسعه‌ی مطبوعات که از آغاز دوران اصلاحات تا به قدرت رسیدن احمدی‌نژاد افزایشی بود و برای مثال تعداد نشریات ادواری دارای مجوز در سال ۸۴ از مرز ۱۷۰۰ نیز فراتر رفت که نسبت به سال ۷۵ سه برابر افزایش را نشان می‌داد، حالا با کاهش چشمگیری مواجه شده است. در چنین شرایطی، خطوط قرمز نیز گسترده‌تر شده و این پرسش جدی مطرح است که آیا با چنین وضعی می‌توان هنوز کار رسانه‌ای حرفه‌ای در داخل ایران انجام داد؟

افشین امیرشاهی، خبرنگار باسابقه‌ی بسیاری از نشریات دودهه‌ی گذشته‌ی کشور می‌گوید: «در سال‌های اصلاحات با همه مشکلات و کمبودها باز هم قاعده و قانونی برای کار رسانه‌ای وجود داشت که اجازه می‌داد کار رسانه‌ای با کیفیت مشخصی جلو برود. اما در پنج سال اخیر وضعیت روزنامه‌نگاری بسیار نگران‌کننده شده است. تا قبل از این بیشتر مشکلات فعالان رسانه‌ای مشکلات بیمه، پرداخت نشدن حق‌التحریر و حقوق کارکنان رسانه بود، اما حالا روزنامه‌نگاری دیگر بازی با آتش شده است. مفهوم اطلاع‌رسانی از نگاه حاکمان تغییر کرده است، انجمن صنفی روزنامه‌نگاران که حامی و پشتیبان خبرنگاران بود تعطیل شده است و روزنامه‌نگاری انگار از نگاه حاکمیت کار چندان پسندیده‌ای نیست.»

می‌توان نشانه‌هایی از صحت آنچه امیرشاهی درباره نگاه حاکمیت به حرفه‌ی روزنامه‌نگاری می‌گوید را در گفته‌های مسولان دید. همین چند ماه پیش محمدعلی رامین، معاون مطبوعاتی وزارت کشور، در تحریریه روزنامه‌ی فرهیختگان روزنامه‌نگاران را «یک مشت دلقک» خطاب کرد و سید محمد حسینی، وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی کابینه‌ی احمدی‌نژاد در پاسخ به انتقادات جهانی نسبت به سرکوب رسانه‌ها، "چند مورد توقیف مطبوعات" را عادی و طبیعی دانست.

فریده غائب، خبرنگار سرویس اجتماعی تعدادی از روزنامه‌های اصلاح‌طلب توقیف شده معتقد است «تیغ سانسور حالا به تمام بخش‌های یک نشریه سرایت کرده است و آنقدر برنده است که دیگر نمی‌شود کار حرفه‌ای انجام داد.» او می‌گوید آنقدر از روند فرسایشی تلاش برای راه‌اندازی یک نشریه و توقیف‌های پی در پی زودهنگام خسته شده است که دیگر نمی‌خواهد در روزنامه‌ای کار کند و اضافه می‌کند که از همکارانی که در نشریات سراسری کشور کار می‌کنند می‌شنود که فضای کار و سانسور آنقدر شدید شده که بحث در تحریریه‌های این نشریات ممنوع شده است و مدام در حال شناسایی خبرنگارانی هستند که عقایدشان با کل مجموعه سازگار نیست تا عذرشان را بخواهند.

عشق یا دیوانگی

شهلا شرکت، مدیرمسول و سردبیر ماهنامه لغوامتیاز شده "زنان" زمانی گفته بود برای انتخاب حرفه خبرنگاری در ایران یا باید دیوانه بود یا عاشق این حیطه. مرضیه رسولی، خبرنگار بسیاری از نشریات اصلاح‌طلب مطرح سال‌های اخیر می‌گوید: «من اگر کار دیگری بلد بودم، می‌رفتم سراغش و آن کار را انجام می‌دادم. اما راستش فضای تحریریه آدم را پایبند می‌کند. با خودت فکر می‌کنی اگر نمی‌شود نوشت و هرچه می‌نویسی اسیر سانسور می‌شود، لااقل می‌توانی بشینی در تحریریه با چهارنفر که دغدغه‌هایی شبیه خودت دارند حرف بزنی. من دلم می‌خواهد در کشور خودم کار رسانه‌ای کنم، دلم نمی‌خواهد با واسطه‌های بسیار اخبار را از ایران بگیرم. به نظرم آنها که مهاجرت کردند خیلی در کارشان پیشرفت نکردند.»

نگرانی از خبرنگار به اصلاح "پشت میزی" شدن، شاید نگرانی خیلی از اهالی رسانه باشد. افشین امیرشاهی معتقد است: «اگر در جامعه‌ای که درباره‌ی آن و برای آن می‌نویسید حضور نداشته باشید، تبدیل به خبرنگار پشت میزی می‌شوید. ممکن است دیگر بسیاری از واقعیت‌های جاری جامعه برایتان ملموس نباشد و در نتیجه مطلب تولیدی‌تان از آن حس و حال واقعی دور بیفتد.» در سال‌های اخیر، هرچقدر محدودیت و سانسور رسانه‌های رسمی کشور بیشتر شد، تعداد رسانه‌های فارسی‌زبان خارج از کشور افزایش بیشتری پیدا کرد و اقبال و توجه مردم نیز بیشتر جذب اینترنت و ماهواره و رادیوهای خارج از کشور شد.

با گسترش رسانه‌های فارسی زبان خارج از کشور، تعداد بیشتری از روزنامه‌نگاران نیز راهی این رسانه‌ها شدند تا امنیت شغلی و کار در فضای با حداقل محدودیت‌ها را تجربه کنند. فریده غائب، غمگین از موج مهاجرت اهالی رسانه می‌گوید: «هرکدام از دوستان روزنامه‌نگار که می‌روند دلم می‌گیرد. اینها سرمایه‌های اجتماعی و رسانه‌ای ما هستند. اما راستش به هرکس که می‌رود حق می‌دهم. کاری که حاکمیت در حق روزنامه‌نگاری کرد، چیزی معادل نسل‌کشی است. من نگران حرفه‌ی روزنامه‌نگاری در نسل‌های بعد هستم. نسل جدیدی که دیگر نشریه حرفه‌ای و مستقلی برای فعالیت‌اش نیست و نمی‌دانم خبرگزاری‌های دولتی قرار است چطور خبرنگارانی را تربیت کنند.»

در چنین وضعی، اقبال فزاینده مردم به رسانه‌های خارج از کشور، شبکه‌های ماهواره‌ای و اینترنت نشان از بی‌اعتمادی مخاطب نسبت به رسانه‌های رسمی داخل کشور هم دارد. مرضیه رسولی می‌گوید دلخوشی‌ای برای روزنامه‌نگار داخل کشور باقی نمانده ‌است وقتی وضع مالی روزنامه‌نگاران روز به روز بدتر می‌شود، مجبور به کار در چندجا هستند، تمرکز لازم را ندارند، پول روزنامه‌نگار را به‌موقع نمی‌دهند و بدتر از همه آنقدر سانسور است که می‌دانی مخاطب به نوشته تو دیگر اعتماد ندارد. او اضافه می‌کند: «روزنامه‌نگاران یکی یکی دارند از کشور می‌روند. تحریریه‌ها دارند خالی می‌شوند. آدم‌های تازه‌ای می‌آیند. دیگر آن سخت‌گیری سابق نسبت به انتخاب روزنامه‌نگار وجود ندارد. دیگر جدیتی در این حرفه به چشم نمی‌خورد. مردم هم به جای اینکه بنشینند روزنامه‌ای را بخوانند که حرفش را با کلی لفافه‌گویی می‌زند و از سر و ته مطلبش کلی سانسور کرده ‌است، می‌نشینند پای ماهواره و اینترنت و اخبار را می‌گیرند. انگار از هر راهی که می‌روی، به در بسته می‌خوری.»

ماندن در زمانه‌ی هجران

بیست و نه خرداد ماه سال هفتاد و نه، مرحوم احمد بورقانی که آن زمان نماینده مجلس ششم بود، پشت تریبون قرار گرفت و با خواندن شعر "به صفای دل رندان صبوحی‌زدگان / بس در بسته که به مفتاح دعا بگشایند" طرح اصلاح قانون مطبوعات را در صحن علنی مجلس ارائه داد و قصد آن داشت که نوید از امیدواری و بهبود وضعیت آزادی مطبوعات دهد. حالا نزدیک به یک دهه بعد از جنجال‌های پیرامون طرح اصلاح قانون مطبوعات که با حکم رهبری هرگز به بحث و رای‌گیری گذاشته نشد، افشین امیرشاهی می‌گوید دورنمای روزنامه‌نگاری در ایران هیچ رضایت‌بخش نیست و با این سیاست‌ها و برنامه‌ها و نگاه‌ها اتفاق مبارکی برای روزنامه‌نگاری ایران نخواهد افتاد. مرضیه رسولی دل‌خوش به روزنامه‌نگاری شهروندی است و تاکید می‌کند که مردم دیگر برای کسب خبر منتظر روزنامه و روزنامه‌نگار نمی‌شوند و نقش خبرنگار به عنوان واسطه کم‌رنگ شده است و فضای خبررسانی آنقدر بسته، که خبر خام هم غنیمت است. فریده غائب اما با همه ناامیدی‌ها و فضای بسته می‌گوید دلش می‌خواهد نیمه‌ی پر لیوان را هم ببیند که هنوز با همه این سختی‌ها روزنامه‌نگارانی دغدغه‌ی کار حرفه‌ای دارند و کارشان را انجام می‌دهند و از خود آثاری برجا می‌گذارند که قطعن در آینده تاثیرگذار خواهد بود.

روزنامه‌نگاری در سرزمینی که رئیس جمهورش بنا به گزارش و مستندات "گزارشگران بدون مرز"، از بزرگ‌ترین دشمنان آزادی مطبوعات درجهان است، میان این همه خط قرمز و باید و نباید نوشته و نانوشته، مهارت بندبازی بر روی طناب را می‌طلبد. اما به قول فریده غائب «اگر همه روزنامه‌نگاران بروند، چه کسی باقی می‌ماند که این همه مشکل را بنویسد و این حرفه را زنده نگه دارد؟»

فرناز سیفی
تحریریه: جمشید فاروقی