ایران کشوری مولتی اتنیک است و زبان فارسی بهعنوان یک هویت بازسازیشده در طی قرن اخیر و بهعنوان یک پروژه سیاسی، یکى از محورهاى تعیینکننده روندى است که به پروسه دولت- ملتسازی در ایران یاری رسانده است. در اینجا اما بیش از هر چیز باید به این پرسشها پاسخ داد که زبان فارسی چگونه گسترش یافت؟ و چرا این زبان ضد همبستگی ملی نیست؟
همزمان با ورود مدرنیته به ایران، روشنفکران در قامت مصلحان اجتماعی زبان فارسی را که در آن دوره بیش از سایر زبانها عمومیت داشت، بهعنوان ابزاری برای بسط قانونخواهی و تجدّد در ایران بهکار بردند.
برای نمونه، در سالهای اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، تجددخواهان و روشنفکران تحت تاثیر پروژههای دولت- ملتسازی غربی، یک گفتمان ملیگرایانه ایرانی مبتنی بر تجلیل از ایران پیش از اسلام را که زبان فارسی هم یکی از مولفههای آن بهشمار میرفت، رواج داده بودند.
بهعبارت دیگر، در آن دوران ساحت اجتماعی و سیاسی برای گسترش و نهادینهسازی زبان فارسی بهمثابه زبان رسمی چنان مهیا بود که محمدامین رسولزاده، اندیشمند سوسیال دموکرات در دوران مشروطه و از رهبران استقلال جمهوری آذربایجان، در خاطرات خود درباره اهمیت زبان فارسی در مناطق تُرکنشین ایران گفته است: «ممکن نیست در (ارومیه فعلی) بتوان غیر از چند مشترک حبلالمتین، روزنامهخوان دیگری پیدا کنید. روزنامههای تُرکی قفقاز هم در اینجا خریدار و خواننده ندارند. اصلاً در اینجا ترکی خواندن متداول نیست. اگر چه همه ترک هستند اما ترکی نمیخوانند. در همه جای آذربایجان چنین است. حتی چنان تیپهایی وجود دارند که این حال را برای قفقاز نیز پیشنهاد میکنند و خیال میبافند که باید همه عالم اسلام، زبان فارسی یاد بگیرند و به فارسی بخوانند...»
اینترنت بدون سانسور با سایفون دویچه وله
همچنین، بهنحوی که افشین متین عسگری، استاد تاریخ و مذهب خاورمیانه در دانشگاه ایالتی کالیفرنیا، در مقالهای تحت عنوان "حلقه برلین؛ تلاقی ناسیونالیسم ایرانی با ضد مدرنیته آلمانی" بیان کرده است، روشنفکرانی نظیر حسین کاظمزاده، حسن تقیزاده، محمد قزوینی، تقی ارانی، عبدالحسین شیبانی، حیدر عمواوغلی، محمود افشارو عباس اقبال آشتیانی، بهعنوان تأثیرگذارترین نخبگان سیاسی و فرهنگیِ دوران پس از مشروطه که در فاصله سالهای ۱۹۱۵ تا اواسط دهه ۱۹۲۰ در مجمعی تحت عنوان "حلقه برلین" گرد هم آمده بودند، توانستند از طریق نشریاتتأثیرگذار فارسیزبان کاوه (۱۹۲۲-۱۹۱۶)، ایرانشهر (۱۹۲۷-۱۹۲۲) و نامه فرنگستان (۱۹۲۷-۱۹۲۲) تأثیر ژرفی در بسط و ترویج آنچه که "ملیگرایی مدرن ایرانی" مبتنی بر تجلیل از شکوه ایران پیش از اسلام نامیده میشد، بگذارند.
از سوی دیگر، درست در زمانی که زبان فارسی در حال نشو و نما بهعنوان زبان غالب برای تجددخواهی در میان ایرانیان بود، زبانهای ایرانی دیگر نظیر تُرکی، عربی، کُردی، بلوچی و از این دست، عمدتا از پیوستن به قافله مدرنیته عقب مانده بودند و نتوانستند خود را نظیر زبان فارسی به جایگاهی همهفهم در جغرافیای ایران برسانند.
بهبیان دیگر، زبان فارسی در فضایی رشد کرد که بیهماورد بود و در برابر آن آلترناتیو جدی دیگری وجود نداشت.
برخی از فعالان اتنیکی اما با سادهسازی روند ترویج زبان فارسی در یک قرن اخیر در ایران، گسترش و نهادینهسازی فارسی بهعنوان زبان رسمی ایران را به قلدری رضاخانی و دستگاه تبلیغاتی پهلوی تقلیل میدهند. چنین دیدگاهی ابدا صحیح نیست.
دویچه وله فارسی را در اینستاگرام دنبال کنید
این فعالان با همین فرمول، حتی ساختار سیاسی پیشامدرن ایران که از زمان ایلخانان مغول تا اواخر دوره قاجار تحت عنوان "ممالک محروسه" نامگذاری شده بود را بهعنوان آلترناتیوی در برابر آنچه "ایرانشهر" نامیده شده است، تلقی میکنند و تلاش میکنند از آن دوران تصویری رویایی از یک نظام فدرالی در ایران بسازند، اما از آنجا که در دورهای که ایران ممالک محروسه نامیده میشد، اتنیکهای ایرانی چه در ساختار سیاسی و چه در ساختار اداری و رسمی، در ممالک محروسه هیچگاه صاحب قلمروی سیاسی با مرزهای مشخص یا پرچم جداگانهای نبودهاند یا در نگاهی دیگر از آنجا که در آن دوران تاریخی هنوز مفاهیمی نظیر شهروند و حقوق او جایگاهی در میان ایرانیان نداشته است، پس نمیتوان ساختاری را که صرفا برآمده از شکلی از فئودالیسم ایلی و ایلیاتی بوده را بهمثابه جایگزین برای نوعی از فدرالیسم مورد سوءاستفاده قرار داد. در این یادداشت نیز قصدی برای نقد مفصل چنین دیدگاههایی وجود ندارد.
حق آموزش به زبان مادری و مسأله برابری اجتماعی
بخش بزرگی از روندی که امروز ایران را در زمینه سوادآموزی همگانی و بالا بودن آمار شهروندان باسواد از برخی کشورهای جهان متمایز میکند، مدیون تلاشهای محمد بهمنبیگی، بنیانگذار آموزش عشایر در ایران است. در فاصله سالهای ۱۹۴۷ تا ۱۹۵۰ هری ترومن، رئیس جمهوری ایالات متحده آمریکا، برای جلوگیری از گسترش جنبش دهقانان و تهیدستان به نفع اردوگاه شوروی در کشورهای کمتر توسعهیافته با کمک دستیاران خود برنامهای را برای دفع خطر پیوستن این کشورها به کمونیسم طرحکرد که به اصل چهار ترومن معروف شد.
محمد بهمنبیگی که بیش و کم همزمان با طرحریزی اصل چهار ترومن، بهصورت خودخواسته برنامهای را برای سوادآموزی کودکان در ایل قشقایی آغاز کرده بود، در سال ۱۳۳۲ پس از مذاکرات با کمیسیون اصل چهار ترومن در شیراز، تعلیمات عشایری را در مقیاسی وسیع در سراسر کشور پایهگذاری کرد. بدین ترتیب، آموزش سراسری عشایر و انبوه جمعیت روستائیان در آن دوران با بهکارگیری زبان فارسی در کلاسهایی که در اکثر موارد در زیر چادرها و کپرها برپا میشد، شروع شد و پس از آن تاریخ سوادآموزی به زبان فارسی حتی در دور افتادهترین نقاط کشور نیز رواج یافت.
هر چند پیش از آغاز روند آموزش سراسری عشایر و روستائیان در ایران تلاشهای کوتاهمدتی از سوی فرقه دموکرات آذربایجان و همچنین جمهوری مهاباد برای آموزش سیستماتیک زبانهای تُرکی و کُردی در مدارس شهرهای آذربایجان و مهاباد انجام شده بود، اما بهدلیل سرکوب خونبار این جریانات سیاسی و برافتادن آنها به دست ارتش پهلوی، زبان فارسی همچنان بهعنوان یک زبان بدون رقیب در حال ترویج و گسترش در ایران بود.
از سوی دیگر، دستگاه سلطنت نیز زبان فارسی را مکانیسمی در خدمت تداوم حکومت مرکزی خود میدانست و میلی به اعطای حق آموزش به زبانهای غیر فارسی در کشور نداشت. همین دیدگاه تا امروز نیز از سوی حکومت جمهوری اسلامی در ایران دنبال شده است.
با عالمگیری موازین حقوق بشری در بیش از ۷۰ سال گذشته در سراسر جهان اما حق آموزش به زبان مادری و سایر حقوق اتنیکهای تحت ستم در سراسر جهان بهتدریج به رسمیت شناخته شد. برای نمونه، در ماده ۲۷ میثاق بینالمللی حقوق مدنی و سیاسی مصوب ۱۶ دسامبر ۱۹۹۶مجمع عمومی سازمان ملل متحد، بهصراحت آمده است: «در کشورهایی که پیروان نژادی، مذهبی و یا زبانی وجود دارد، افرادی که متعلق به این پیروها هستند را نباید از حق تشکیل اجتماعات با اعضای گروه خود و (نیز) بهرهمندی از فرهنگ و اظهار و انجام فرایض مذهبی و یا کاربرد زبان خودشان، محروم نمود».
همچنین، در اعلامیه حقوق افراد متعلق به پیروان قومی، ملی، مذهبی و زبانی، مصوب ۱۸ دسامبر ۱۹۹۲ مجمع عمومی سازمان ملل متحد، بر بسترسازی جهت ایجاد «فرصتهایی برای یادگیری زبان مادری برای پیروان قومی، ملی، مذهبی و زبانی» در کشورهای سراسر جهان تأکید شده است.
اعلامیه جهانی حقوق زبانی مصوب سال ۱۹۹۶ هم دولتها را موظف کرده است تا «برای تقویت و آموزش زبان مادری کلیه منابع، مواد و وسایل لازم را تولید و توزیع کنند»، چرا که در این اعلامیه "تدریس به زبان مادری" بهعنوان یکی از ابزارهای رسیدن به برابری اجتماعی، لازم و ضروری توصیف شده است.
نباید فراموش کرد که عقاید جداییطلبانه همواره در بافتی تبعیضآمیز رشد کردهاند و در این بین برخی از جریانات سیاسی با "کثیرالمله" معرفی کردن ایران، سعی در گرفتن ماهی از این آب گلآلود دارند.
* این یادداشت نظر نویسنده را منعکس میکند و الزاما بازتابدهنده نظر دویچهوله فارسی نیست.