سرکوب به نام عشق • درباره "تفاوت کوچک و پیامدهای بزرگ آن"
۱۳۸۸ اسفند ۱۲, چهارشنبهسازمان ملل متحد سال ۱۹۷۵ را سال زنان نام نهاد. در آن سال زنان فعال سندیکایی و سیاستمدار در آلمان در بحثهای خود به موضوعهایی میپرداختند چون "کار خانگی بیمزد" و "گروههای کمدرآمد". اما در کنار همه بحثهای رسمی آن سال در باره آزادی زن و برابرحقوقی زن و مرد، یک کتاب کوچک چاپ انتشارات "فیشر" بود که توانست نظر افکار عمومی را بیش از همه به خود جلب کند: کتاب "تفاوت کوچک و پیامدهای بزرگ آن: زنان درباره خودشان، آغاز یک رهایی" اثر آلیس شوارتسر.
آلیس شوارتسر برای نوشتن اثر خود با ۱۶ زن مصاحبه کرده بود. در میان این زنان، افراد خانهدار و شاغل، بچهدار و بیفرزند، دانشجو و بدون تحصیلات بودند. با وجود آنکه این زنان اصل و تبار متفاوتی داشتند، تجاربشان مشابه بود.
برای مثال یکی از زنان که ۳۲ ساله بود و پیش از ازدواجش به عنوان منشی کار میکرد، درباره موضوع دعوای تمامی دوره ده ساله تأهلش به نویسنده میگوید: «پیش از ازدواج در دفتری کار میکردم. اما بعدا بخاطر بچهها دیگر نمیتوانستم سر کار بروم. در طول دوره زناشوییام وقتی میخواستم چیزی، مثلا انگلیسی، یاد بگیرم شوهرم میگفت برای چی میخواهی انگلیسی یاد بگیری؟ نمیتوانست بفهمد که یک زن متأهل بخواهد انگلیسی یاد بگیرد. از طرفی من را تحقیر میکرد و میگفت که من هیچ چی نیستم و هیچ چیز نمیفهمم، از طرف دیگر نمیگذاشت من چیزی یاد بگیرم.»
این زن پس از دومین بچه خود میخواهد طلاق بگیرد، اما دوباره باردار میشود. با وجود حاملگی، برای طلاق به وکیلی مراجعه میکند. «آن موقع نزد وکیلی رفتم که مرا از دل وجرأت انداخت. به من گفت، اصلا شما چی میخواهید؟ پول بهتان میدهد، کتکتان هم که نمیزند. باید راضی باشید.»
آلیس شوارتسر در مورد زنانی که با آنها مصاحبه کرده میگوید: «من زنهایی را برای مصاحبه انتخاب کردم که زندگیشان نمونه زندگی هزاران زن دیگر باشد، زنهایی در موقعیتهای مختلف با سطح آگاهی گوناگون. بیشتر این زنها با مردها رابطه داشتند، برخیشان با زنها. برخی تنها بودند و کارهای سطح بالا داشتند، برخی نه. برخی خودآگاه بودند و برخی نه. ایده من این بود که حتیالامکان زنان زیادی بتوانند زندگی خودشان را در این نمونهها بازبشناسند. من به هیچ وجه دنبال زنانی نبودم که سرنوشتشان تاسفبرانگیز باشد، بلکه اینها زنانی بودند معمولی و اغلب جذاب که هر کس در زندگی روزمره ممکن است به آنها برخورد کند.»
موضوع کانونی کتاب: رابطه جنسی میان زن و مرد
این زنان در مصاحبههایشان در باره آرزوهای برآورده نشدهشان برای داشتن زندگیای مستقل میگویند و اینکه خود را فدای خواست شوهرشان کردهاند. موضوع کتاب زندگی خصوصی روزانه زنان است. این موضوع در دهه ۱۹۷۰ تازه بود؛ برای نخستین بار بود که زنان آزادانه درباره زندگی خصوصیشان حرف میزدند و درباره آنچه در زندگی زناشوییشان خوشایند نبود. اما بیش از همه این کتاب به "تفاوت کوچک" میپردازد، به رابطه جنسی میان زن و مرد.
آلیس شوارتسر در این باره میگوید: «"تفاوت کوچک" کتاب سوم من بود. من متوجه شدم که یک چیز بسیار محوری وجود دارد که هیچ کس درباره آن حرف نمیزند. و آن هم رابطه خیلی خصوصی بین زن و مرد است، عشق و رابطه جنسی. به مرور برای من روشنتر میشد که اگر به این موضوع نپردازیم، نمیتوانیم مسائل دیگر را هم حل کنیم. سوال من از زنان این بود که عشق برایتان چگونه است؟ و همچنین رابطه جنسی؟»
نظریه تحریکآمیز شوارتسر این بود که انحصار جنسی مرد دلیل تعیین کننده برای وابستگی احساسی و اقتصادی زنان به مردان است، در برخوردهای نزدیک میان زنان و مردان مکانیسمهای سلطهگری و تسلیم قابل رؤیت میشوند، در بالا و پایین قرار گرفتن، در فعال و مفعول بودن، قدرت مرد و ناتوانی زن بازتاب مییابد.
شوارتسر میگوید: «وقتی درباره سکسوآلیته حرف میزنیم، طبیعی است که کار خانگی هم مطرح میشود و دید کلی در مورد زندگی، بچهها، استقلال و دوستی. این کتاب به هیچ وجه فقط در باره سکسوآلیته نیست، بلکه درباره نقش سکسوآلیته در زندگی است . چگونه میخواهید درباره سکسوآلیته حرف بزنید، وقتی میترسید که ناخواسته حامله بشوید؟ چگونه میخواهید دراین باره حرف بزنید، وقتی زن خانهدار وابستهای هستید و شوهرتان میگوید، میدانی عزیزم، تو نمیتوانی در این مورد حرف بزنی، تازه پول لباس جدیدت را دادم. نکته اصلی این است.»
در مصاحبههایی که در این کتاب ثبت شده به ندرت نمونهای از رابطه ارضاکننده میان زن و مرد وجود دارد. در برابر، سخن از نومیدی و ترس از دست دادن شوهر است. تقریبا همه زنانی که در مصاحبه شرکت کردهاند، رابطه جنسی خود را ارضاکننده نمیدانند. برای مثال، یکی از زنان که خانهدار و مادر سه فرزند است میگوید: «من مجبورم با او بخوابم. در اصل هر روز. میگوید که لازم دارد. فعلا به یک تا دو بار در هفته رضایت داده است. من معمولا به چیز دیگری فکر میکنم. پشت به او میکنم و بدین ترتیب برای خودم تنها هستم.»
زنی دیگر در پاسخ به پرسش قاضی دادگاه طلاق در این مورد که آخرین نوبت همخوابگی وی با همسرش کی بوده میگوید، او ۲۶ آوریل برای آخرین بار با من خوابیده و من ۹ سال پیش با او.
شوارتسر در کتابش مینویسد، هنجارهای جنسی حاکم به کلی با نیازهای جنسی زنان بیگانهاند، بنابراین «چه چیز "دخول" را تایید میکند؟ در مورد زنان هیچ چیز، در مورد مردان بسیاری چیزها. چون عمل دخول که زن را مجبور به مفعول بودن میکند، برای مردان سادهترین و راحتترین عمل جنسی است.»
حمله مردان
پیش از آن هیچ کس در آلمان به این روشنی به مردان حمله نکرده بود، هیچ کس به این تندی از زنان نخواسته بود تن به اعمال جنسی مردانه ندهند. تعجبی ندارد که مردان پس از انتشار کتاب شوارتسر سنگر گرفتند. آنان که همواره خود را در رختخواب زناشویی مطمئن حس میکردند، حال با حمله به مقدسترین قلمروی خود مواجه شده بودند.
آلیس شوارتسر در پاییز ۱۹۷۹ به شهرهای گوناگون آلمان سفر کرد تا کتابش را به بحث بگذارد. رسانهها در همه جا از او به عنوان جادوگر و فمینیست مردکش یاد میکردند که هنجارها را به هم ریخته است.
آلیس شوارتسر هنوز هم از حملههای آن دوره مردان به خود با ناراحتی یاد میکند و میگوید البته انتظار چنین حملههایی را داشته است. وی میگوید: «ثابت شده که بسیار تلاش میکنند زنانی را که برای حقوق زن مبارزه میکنند، اولا مسخره کنند و ثانیا به آنها تهمتهای غیراخلاقی بزنند، ثالثا بگویند که اینها جذاب نیستند، مثلا میگویند، تو به مردها انتقاد میکنی؟ تعجبی ندارد با این قیافهای که تو داری! کسی تو را به هر حال نمیخواهد، در مورد زن من موضوع فرق میکند، او شوهری دارد که عاشقش است. من در دهه ۱۹۷۰ با این نوع برخورد آشنا بودم. با این حال آدم ناراحت میشود.»
استقبال زنان
اما بسیاری از زنان از آلیس شوارتسر حمایت کردند. کتاب او را زنان اقشار مختلف آلمان میخواندند. این زنان امیدوار بودند که پاسخی برای پرسشهایی بیابند که حس میکردند با آن تنها ماندهاند. به گفته آلیس شوارتسر، «زنان دیگر نمیخواستند سکوت کنند؛ بسشان بود. خواندن این کتاب برایشان مثل یک شوک مثبت بود. چیزی را که فکر میکردند مشکل کاملا شخصیشان است و بخاطر ناتوانیهایشان بوجود آمده، حال در نزد بقیه هم میدیدند.»
در آن زمان گروههای زنان بسیاری در آلمان شکل گرفته بود. کتاب آلیس شوارتسر در دهه ۱۹۷۰ کتابی بود که زنان عضو این گروهها حتما خوانده بودند. در این دوره زنان آلمان برای حق سقط جنین مبارزه میکردند. فمینیستها برنامههایی را به موضوع روشهای پیشگیری از بارداری اختصاص میدادند و از زنان میخواستند که از کلیسا که مخالف سقط جنین بود، خارج شوند.
به زودی در میان زنان این نظر شیوع یافت که زنان تنها وقتی میتوانند در روابط خود با مردان تغییر بوجود آورند که خود تغییر یابند، آن هم بدون مردان. زنان، زنان را و عشق به یکدیگر را به عنوان راه رهایی کشف کردند. از این موضوع برای نخستین بار در کتاب "تفاوت کوچک و پیامدهای بزرگ آن" به طور صریح سخن رفته است. زنانی که تمایلات همجنسگرایانه داشتند، جرأت میکنند هویت خود را به رسمیت بشناسند و در جامعه آسانتر با آن کنار بیایند.
انتقادهایی از سوی زنان چپ
در میان زنان چپگرا انتقادهای تندی به این کتاب شکل گرفت. در انتقادها از جمله گفته میشد که شوارتسر موضوع رابطه جنسی را ساده میگیرد، یا با به انتقاد گرفتن روابط جنسی میان زن و مرد بر تفاوتهای موجود میان دو جنس میافزاید.
در عمل، نه تنها مردان بلکه بسیاری از زنان هم با نظریه شوارتسر در این مورد که رابطه جنسی با مرد زائد است، مخالف بودند. زنانی که در گروههای زنان به صراحت میگفتند که رابطه جنسی با مردان را دوست دارند، مظنون به این بودند که میخواهند در نقش سنتی خود به عنوان زن بمانند. در نتیجه، برخی از انان زیر فشار قرار میگرفتند تا برخلاف خواست خود رفتار کنند. از جمله یکی از بنیانگذاران مجله "کوراژ" ، نخستین نشریه فمینیستی آلمان، در این مورد میگوید: «من از بسیاری از زنان در آن موقع شنیدم که میگفتند به هیچ وجه دیگر حاضر به پذیرش دخول نیستند. ممکن است که چنین برداشتی، زمانی به خودمختاری زن کمک کند، اما امکان از هم پاشیدن رابطه را هم بوجود میآورد؛ و اینکه در زندگی یک فرد روابط زیادی از هم بپاشند، اصلا سالم نیست. ما آن موقع به این مسئله فکر نمیکردیم.»
وی معتقد است که فمینیستهای آن دوره هنوز آزادی درونی آن را نداشتند که بگویند هر فردی آزاد است که ببیند چطور به خوشبختی میرسد و سکسوآلیته برایش چه جایگاهی در این خوشبختی دارد. او همچنین انتقاد میکند به اینکه جنبش زنان آن دوره، زنان را بیش از هر چیز به چشم قربانی و موجوداتی صرفا رنجکشیده میدید.
روزآمدی کتاب
اما آلیس شوارتسر در سالهای پس از نوشتن کتابش هم بر این عقیده پافشرده است که قدرت مرد و بیقدرتی زن با مسئله جنسی در ارتباط است. وی میگوید، در طول این سالها آگاهی در مورد سکسوآلیته و نیز درباره خشونت جنسی بیشتر شده، اما کتاب "تفاوت کوچک و پیامدهای بزرگ آن" هنوز هم روزآمد است، چون عرصه روابط جنسی حساسترین عرصهها در دنیایی است که مردان بر آن حکومت میکنند، در دنیایی که زنان قرنهاست عادت کردهاند به نام عشق تسلیم شوند و به خود فکر نکنند. به عقیده شوارتسر، در مورد برخی از موضوعها مثل خشونت جنسی به خوبی کار شده، اما موضوع بازی میان دو انسانی که با هم رابطه دارند، بسی زود تبدیل به تابو و خودفریبی میشود.
کتاب "تفاوت کوچک و پیامدهای بزرگ آن" هنوز خوانندگان زیادی دارد. این کتاب تبدیل به کتاب کلاسیک جنبش زنان شده، کتاب که زمانی مردان را تحریک میکرد و زنان را به فکر وامیداشت. امروز هم این کتاب همچنان روزآمد است، بخصوص برای زنانی که با مردان قدرتطلب و سنتخواه سر و کار دارند. این کتاب برای زنانی که خودآگاه هستند از این نظر جالب است که میتوانند با خواندن آن بدانند که مادران آنها زیر چه فشارهایی قرار داشتهاند و از چه باید خود را رها میکردند. از این رو این کتاب، کتابی است فراز نسلها.