سرگذشت قربانیان سیاست و ایدئولوژی
۱۳۸۹ فروردین ۱۳, جمعهدویچهوله: موضوع کتاب جدید شما چیست و به چه زبانهایی در دسترس است؟
شیرین عبادی: این کتاب بر اساس سرگذشت واقعی یک خانواده به صورت یک رمان تاریخی تنظیم شده و مقطعی از تاریخ ایران در آن بیان میشود. داستان کتاب، زندگی خانوادهای است که سه پسرشان هرکدام به نوعی قربانی سیاست و ایدئولوژی شدند. این کتاب اول به زبان ایتالیایی و بعد به اسپانیولی، پرتغالی و فرانسه چاپ شده و چاپ انگلیسی آن هم چند ماه دیگر به بازار خواهد آمد.
پس اگر کسی تنها فارسی بداند و بخواند، امکان مطالعه کتاب را نخواهد داشت؟
متاسفانه به اینگونه کتابها در ایران اجازه انتشار داده نمیشود. خصوصا اگر نویسندهاش امثال من باشد. من میتوانستم در خارج این کار را بکنم اما مایل بودم چاپ فارسی آن موکول به زمانی شود که در ایران آزادی بیان داشته باشیم. من از روی قصد دو کتاب آخر خودم یعنی "قفس طلایی" و "اتوبیوگرافی" را به زبان فارسی منتشر نکردم. اتوبیوگرافی من تاکنون به ۲۴ زبان ترجمه شده و بسیار مورد استقبال قرار گرفته است. مخصوصا چنین کردم تا از من بپرسند و من بگویم که در کشور من اجازه چاپ به این کتابها داده نمیشود. به این ترتیب است که من میتوانم مخالفت خود با سانسور در ایران را بیان کنم.
شاید اگر شما این توضیح را نمیدادید، برداشت خود من این بود که دلیل فارسی ننوشتن کتاب این است که چنین سوژهای برای مخاطب غیر ایرانی بسیار بکر است. متاسفانه نظیر چنین سرگذشتهایی در ایران بسیار عمومیت دارند و حتی روزمره شدهاند.
باید بگویم که بعضی سوژهها هیچوقت کهنه و روزمره نمیشوند. مثال عشق را میتوانم بزنم که همه اهل قلم در بارهاش نوشتهاند اما همیشه کتاب عشقی جالب بوده است. سوژهها کهنه نمیشوند مهم اینست که از چه زاویهای به آنها نگاه میشود.
نگاه من این بود که در جمهوری اسلامی چه اختلافهایی بر اساس ایدئولوژی در خانوادهها پیش آمد و باعث فروپاشیدن خانواده شد. ما پس از انقلاب، بسیار شاهد بودیم که یک پسر خانواده در جبهه شهید شد و یک دخترهمان خانواده در گروهی سیاسی بود و تیرباران شد.
داستان کتاب شما کاملا مستند و واقعی است؟
بله، ین داستان زندگی یکی از آشنایان من است و با اجازه خودش به صورت داستان تنظیم شده است. متاسفانه یکی از این برادران در خاوران خوابیده و از طریق داستان اوست که من به موضوع خاوران میپردازم و داستان دو برادر دیگر را میگویم که هر کدام به شکلی اسیر ایدئولوژی بودند. من با خواهر این خانواده رفت و آمد دارم و خواهر همواره به من گفته بود که برادرانش هرکدام اسیر ایدئولوژی خود هستند. یکی چپ است، دیگری ناسیونالیست افراطی است و آن یکی شدیدا اسلامی. خواهر همیشه گلهمند بود که برادران از ایدئولوژی برای خود قفسی درست کردهاند و حاضر نیستند حقایق بیرون قفس را آنچنانکه عقل آزاد میبیند، تحلیل کنند.
ولی چرا شما این قفس را ارزشگذاری کرده و طلایی توصیف کردید؟
من اسم کتاب را" قفس" گذاشته بودم اما چون کتاب برای اولین مرتبه در ایتالیا چاپ شد و ایتالیاییها به ایدئولوژی، قفس طلایی میگویند، با موافقت من و ناشر این نام را گذاشتیم.
بد نیست موضوع را به مسائل جاری ایران گره بزنیم. بهنظر میرسد نسل جدید ایران که بدنه اصلی جنبش اعتراضی کنونی را تشکیل میدهد، میانه چندانی با ایدئولوژی نداشته باشد. با مروری که به دستمایه کتابتان کردید، فکر میکنید چنین سرنوشتی در کمین جامعه فعلی ایران نباشد؟
خوشبختانه خیر! من بارها گفتهام که جامعه ایران به بلوغ سیاسی رسیده و از پیروی کورکورانه از ایدئولوژی گذار کرده است. الان مردم میدانند چه میخواهند. آنها دمکراسی میخواهند و به همین دلیل جنبش سبز ارزش زیادی دارد چرا که افراد با عقاید و افکار گوناگون در آن جای میگیرند. همه نتیجه گرفتهاند که پیروی کور از یک ایديولوژی خاص میتواند فرد را به جایی ناخواسته ببرد.
اگر خوشحالیم که بدنه جامعه از این گذرگاه عبور کرده، در برابر سکانداران قدرت چه باید بکنیم که با اتکاء بر ایدئولوژی دینی سرکوب و حاکمیت میکنند؟
ستمگران در هیچ کجای دنیا و زمان اعلام نمیکنند که ما ظالم و ناقض حقوق بشر هستیم. آنها همواره پشت یک ایدئولوژی پنهان میشوند. این گاه به صورت سوسیالیسم است مثل آنچه در شوروی سابق دیدیم، گاه به شکل نژادپرستی است، چنانچه در آلمان هیتلری دیدیم. گاه به صورت سوءاستفاده از مذهب است چنانچه در کلیسای قرون وسطا دیدیم و بالاخره الان که پشت اسلام قایم میشوند.
حکامی که قصد زورگویی دارند، همواره پشت چیزی پنهان میشوند اما مهم مردم هستند که وقتی به میدان میایند، پشت چیزی سنگر نگیرند. فرقی که این زمان با اول انقلاب دارد اینست که همه ما با سپر ایدئولوژی با هم صحبت میکردیم. همه چیز را سیاه یا سفید میدیدیم اما الان یاد گرفتهایم که بین سیاه و سفید رنگهای بیشماری هست.
اجازه دارم از شما بپرسم این نگاه کنونی، محصول تجربیات شما در ایران است یا اقامت چند ماهه در خارج از کشور دستکم به ژرف شدن این دید کمک کرده است؟
این کتاب را من در حقیقیت سه سال قبل نوشته بودم. تا ترجمه شود و به دست ناشر برسد مدتی طول کشید. بنابراین نگاه من نگاه امروزی نیست اما طبیعی است که همه ما از گذر زمان یاد گرفتهایم و این جای خوشبختی دارد. تکرار میکنم که ملت ایران به بلوغ سیاسی رسیده است.
مصاحبهگر: مهیندخت مصباح
تحریریه: داود خدابخش