سینمای ایران سی سال پس از انقلاب
۱۳۸۷ بهمن ۲۱, دوشنبههنرمندان و کارکنان سينمای ايران با اکثریتی بزرگ از جنبش انقلابی علیه شاه پشتيبانی کردند، زیرا امیدوار بودند که با شکست اختناق و دیکتاتوری، آزادیهای مدنی به ویژه آزادی خلاقیت و بیان در کشور تأمین میشود.
آزادی و اختناق
در اولين مرحلهی حاکميت اسلامی که قدرت سياسی هنوز به انحصار بنيادگرايان درنيامده بود، در برابر سانسور و اختناق حتی در ميان دولتمردان جمهوری اسلامی، مقاومت زيادی وجود داشت. فضای انقلابی جامعه که دربار پهلوی را به عنوان عامل سرکوب و اختناق برانداخته بود، به کسی جرأت ترکتازی نمیداد.
نیروهای هوادار آیتالله خمینی که میرفتند اهرمهای قدرت را به انحصار خود در آورند، بر آن بودند که سینما را به طور کامل قبضه کنند، اما این کار در فضای اوایل انقلاب به هیچوجه آسان نبود. پرويز ورجاوند که پس از پيروزی انقلاب در "دولت موقت" سرپرستی امور فرهنگی کشور را به عهده گرفته بود، در نامهی سرگشادهای که در مطبوعات به چاپ رسید، چنين نوشت: ”گروهی که از ديدگاه بسته و قشری به مسئله [سينما] مینگرند، بر آن هستند تا بر اينگونه فعاليتها نقطه پايان گذارده شود. اين گروه همانهايی بودند که ندانسته در جريان انقلاب با عوامل رژيم [پيشين] همگامی کردند و تعداد قابلتوجهی از سينماها را به آتش کشيدند.“
اين دیدگاه "لیبرال" پس از سرنگونی دیکتاتوری شاه، هنوز اعتبار فراوان داشت. حدود سه ماه پس از انقلاب محمدعلی نجفی نخستين سرپرست «اداره کل امور سينمايی کشور» در برابر رسانههای گروهی نظری اظهار داشت که تنها بازتابی بود از فضای عمومی جامعه: «سانسور به هيچ شکلی در سينما وجود نخواهد داشت... البته ما با ابتذال به شدت مبارزه خواهيم کرد و اجازه نمیدهيم فیالمثل از سکس يا خشونت برای پر کردن جيب تاجر فيلم استفاده شود، اما اگر اين دو در خدمت محتوای فيلم باشند، نمايش آن اشکالی نخواهد داشت.»
بدین ترتیب بالاترین مقام سینمایی حاکمیت تازهی جمهوری اسلامی، نمایش سکس و خشونت را تحت شرایطی مجاز میدانست. در برابر، جناح انحصارگر حاکميت خود را برای تعرض به آزادیهای مدنی آماده میکرد: «ما ترجيح میدهيم سينمای فارسی تعطيل باشد، تا اينکه فيلمهای کارگردانانی که دلشان با انقلاب نيست و فيلمها را از روی نيت خالص نسبت به انقلاب نساختهاند، به نمايش گذارده شود.»
رهبر انقلاب که در مقام "ولایت فقیه" نشسته بود، به صراحت فرمان سانسور فیلمها و پاکسازی صنعت سينما را صادر کرد: «در ساخت فيلمها نظارت کنيد. نگذاريد اشخاصی که متعهد نيستند کار را به دست گيرند. تصفيه کنيد آنها را و اين يک امر ضروری و لازم است.»
ماشین انقلاب فرهنگی
از آغاز سال ۱۳۵۹ ماشين "انقلاب فرهنگی" به راه افتاد. دانشگاههای کشور تعطيل شدند. همه رسانههای گروهی، ارگانهای خبری و انتشاراتی به زیر نظارت دولتی رفت. مقام رهبری برنامهی "انقلاب فرهنگی" را به روشنی اعلام کرد: «ما همه نشريات، راديو و تلويزيون و سينماها را از فساد پاک خواهيم کرد. همه چيز بايد در خدمت اسلام باشد.»
به زودی آشکار شد که دولت اسلامی قصد دارد سینما را به طور کامل زیر سلطه در آورد و فيلمسازان دگرانديش در سينمای آينده جايی نخواهند داشت. موج «پاکسازی» در همه رشتههای هنری به راه افتاد. بسياری از هنرمندان به همکاری با رژيم شاه متهم شدند. عده بيشماری به اتهام «نشر ارزشهای منحط غربی» يا «اشاعه فساد و فحشا» از کار در سينما منع گشتند.
از آنجا که در فضای آشفتهی پس از انقلاب، در کشور فیلمی تولید نمیشد، وزارت ارشاد اسلامی به بازبینی فیلمهای موجود پرداخت و برای برخی از فیلمها پروانه مجدد صادر کرد تا به نمایش در آیند.
«شورای بازبينی فيلم» طی سه سال ۲۲۰۸ فيلم ايرانی را بازبینی کرد و از میان آنها به ۲۵۲ فيلم پروانه نمایش داد که تقریبا تمام آنها از زير سانسور گذشته بودند.
برای اصلاح یا سانسور فيلمها ضوابط و مقررات مدونی وجود نداشت و تنها به دستور العمل کلی «عدم مطابقت با معيارهای اسلامی» اکتفا میشد.
بیشتر فیلمهایی که در آغاز انقلاب ساخته شدند، با تغییر فضای سیاسی، نتوانستند پروانه نمایش بگیرند. اولین فیلمهای کارگردانهای نامی گذشته مانند بهرام بیضایی و داریوش مهرجویی و مسعود کیمیایی و علی حاتمی به توقیف افتادند. برخی از سينماگران به دنبال حرفههای دیگر رفتند و عدهای میهن را ترک کردند.
سينمای اسلامی
در ميان سران رژيم اسلامی، جناحی افراطیتر بود که سينما و تئاتر را از بنياد مغاير اسلام میدانست و خواهان منع کامل اين دو هنر بود. اما حتی چنين کسانی به تدريج دريافتند که حذف اين هنرها به سادگی امکانپذير نيست و پيامدهای اجتماعی و اقتصادی ناگواری دارد.
در آغاز سال ۱۳۶۰ دولت برنامه مفصلی برای احيای صنعت سينما تصويب کرد و به اجرا گذاشت، با اين هدف که توليد سينمايی در راستای «اهداف و ارزشهای اسلامی» توسعه يابد. بسياری از نهادهای دولتی، که از مصادره امکانات فنی استوديوهای سينمايی سهمی برده بودند، به توليد فيلم پرداختند. شماری از جوانان مورداعتماد رژيم که در سينما پيش از هر چيز يک افزار تبليغاتی میديدند، با استفاده از امکانات دولتی دست به فيلمسازی زدند و اولين توليدات خود را به بازار فرستادند.
«وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی» که وظيفه کنترل زندگی معنوی جامعه را به عهده گرفته بود، اعلام کرد که هرگونه فعالیت سینمایی، از تولید و توزیع و نمایش تنها با مجوز این وزارتخانه ممکن است.
حدود چهار سال پس از انقلاب پيامدهای عملکرد جمهوری اسلامی در عرصه سينما به صورت بحرانی همهجانبه ظاهر شد. توليد فيلم وضع اسفباری پيدا کرده و سالنهای سينما از تماشاگر تهی بود. نظارتهای سخت و زورگویانه فضا را برای تولیدکنندگان حرفهای جهنم کرده بود.
بازنگری و تحول
تابستان ۱۳۶۲ را باید در سیاستگزاری فرهنگی جمهوری اسلامی یک نقطه عطف دانست. دولت سياست سينمايی تازهای اعلام کرد که برآمدی بود از کشمکشهای درونی و عقبگردی آشکار از ديدگاههای جزمآلود پيشين. شرايط و نيازهای جامعه سردمداران را وا داشت که «سينمای اسلامی» را به آيندهای دور موکول کنند. نکته تازه در برنامه اين بود که وظيفه سينما را تنها تبليغ و موعظه نمیدانست، بلکه به تفريح و سرگرمی نيز توجه داشت.
مديران جديد بخش سينمايی «ارشاد» اعلام کردند که قصد دارند قبل از هرچيز صنعت سينما را از ورشکستگی و نابودی قطعی برهانند. مشی آنها در فرمول «نظارت - هدايت - حمايت» خلاصه میشد، که میکوشيد دخالت و نظارت يکطرفه در توليد فيلم را به رابطه دوطرفه با توليدکنندگان بدل کند. ضوابطی نسبتا روشن برای فيلمهای سينمايی تدوین شد تا دستاندرکاران شناختی نسبی از مقررات پيدا کنند.
برنامه «ارشاد» این بار به دنبال اهدافی ملموس و واقعبینانه بود:
- بالا بردن توليد تا سالی ۶۰ فيلم سينمايی،
- جلوگيری از ورود فيلمهای خارجی که با فرهنگ اسلامی مغایر هستند.
- تأمين پيشرفت مادی و فنی صنعت سينما.
- توليد فيلمهای جذاب و ارزنده.
- کشف جوانان مستعد و تربيت آنها برای پیريزی "سينمای اسلامی".
اجرای این اصلاحات رشد محسوس صنعت سينما را به دنبال داشت: در سال ۱۳۶۴ بیش از ۴۰ فيلم سينمايی تولید شد، يعنی نزديک دو برابر سال ۱۳۶۲. در همين زمان تعداد تماشاگران نيز نزديک دو برابر شد.
رفع تحريم دینی از سينما
یکی از پیامدهای جانبی انقلاب اسلامی آن بود که رسانه سينما از منع مذهبی رهایی یافت. تا پیش از انقلاب اکثريت ساکنان روستاها و شهرهای کوچک، که تعصبات مذهبی داشتند، هرگز به سالن سينما قدم نمیگذاشتند. در شهرهای بزرگ نيز تنها افراد «سستايمان» به سينما میرفتند. پس از انقلاب و در سايهی نظامی که همه چيز را در «چشمه شريعت» تطهير کرده بود، اين دگم در همشکست.
بسیاری از افراد مذهبی، باور داشتند که هرآنچه در نظام اسلامی روا باشد، لاجرم پاک و "حلال" است. آنها ديدند که حاکميت اسلامی نه تنها سينما را تعطيل نکرده، بلکه در جهت گسترش آن قدم برمیدارد. پس با احتياط به آن نزديک شدند و با آن الفت گرفتند. پس از انقلاب طيف بسيار گستردهای از لايههای سنتی به تماشاگران سينما پيوستند و برای نخستين بار به خانههای خود تلويزيون بردند.
برای ذکر یک نمونهمیتوان به مورد شهر مذهبی قم اشاره کرد. در این شهر که هیچوقت سالن سینما نداشت، در سال ۱۳۴۷ سینمایی افتتاح شد، اما چند روز بیشتر دوام نیاورد. مردم متعصب با تحریک ملایان به سینما ریختند و آن را غارت کردند. اما شهر قم امروزه چهار سالن سینما دارد.
"پرواز با بالهای بسته"
در سال ۱۳۶۳ و در زمانی که وزارت ارشاد اسلامی زیر مراقبت سید محمد خاتمی قرار داشت، واحد سینمایی این وزارتخانه که به احیای صنعت فیلم کمر همت بسته بود، از فیلمسازان و هنرمندان قديمی دعوت کرد که به کار سینمایی بپردازند. وزارت ارشاد اعلام کرد که حاضر است محدوديتها را کاهش دهد تا سينماگران دگرانديش هم بتوانند "با رعايت ضوابط اسلامی" فعاليت خود را از سر بگيرند.
سينماگرانی که از سال ۱۳۶۳ به کار سینمایی دست زدند، به راهی لغزان و ناهموار قدم گذاشتند. حاکمیت تمام امور کشور را به زیر یوغ "ولایت مطلقه فقیه" انداخته بود. فعالیت سینمایی با خودسانسوری شديدی همراه بود که میتوانست به سازشها و فرمانبریهای ناگوار ختم شود. فيلمسازی که کار در چنين شرايطی را پذيرفته بود، بايد فشار دایمی عوامل نظارت و رنج کشمکشهای پايانناپذير با مأموران سرسخت و متعصب را به جان میخريد.
هر فیلمی که ساخته شد، پروندهای از بگومگوها، چانهزنیها و مصالحهها را پشت سر داشت. سینماگران ایران، به گفته بهرام بیضایی، رفته رفته آموختند که "با بال بسته پرواز کنند.“ این فیلمساز که دو فیلم اول او در جمهوری اسلامی توقیف شده بود، در سال ۱۳۶۴ با فیلم ارزندهی "باشو غریبهی کوچک" نشان داد که سینمای ایران برای ارائه فیلمهای خوب و جذاب همچنان ظرفیت بالایی دارد.
سینماگران قدیمی نخستین فیلمهای آبرومند جمهوری اسلامی را تولید کردند: امير نادری در شرايط بسيار دشوار دو فيلم درخشان عرضه کرد: دونده (۱۳۶۴) و "آب، باد، خاک" (۱۳۶۶). هر دو فيلم در ايران با دشواری به نمايش درآمدند، اما در عین حال با موفقیت فراوان در جشنوارههای بينالمللی، برای جمهوری اسلامی باعث کسب آبرو شدند!
داریوش مهرجویی در سال ۱۳۶۵ با کارگردانی فیلم سینمایی "اجارهنشينها" در شرایطی که خنده و شادی عملا از زندگی مردم حذف شده بود، اين کمدی اجتماعی را به روی اکران فرستاد. او از بالاترین حد مجاز برای انتقاد در جمهوری اسلامی بهره برده بود. مهرجویی در
فيلم بعدی خود به نام هامون (۱۳۶۸) به نوآوریهای جالبتوجهی دست زده و برای گريز از سانسور، بهويژه در نمايش سيمای زنان شگردهای تازهای انديشيده بود که از جانب سينماگران ديگر دنبال گشت.
عباس کيارستمی برای «کانون پرورش فکری» فيلمهای مستند کوتاه میساخت. تنها هشت سال بعد از انقلاب بود که او توانست نخستين فيلم بلند خود را کارگردانی کند. او در عرض چند سال به سینماگری با نام و آوازه جهانی بدل شد.
ناصر تقوايی از چهرههای شاخص سينمای ايران است که سانسور هم پيش از انقلاب و هم پس از آن به کار هنری او آسيب جدی وارد آورد. اين سينماگر پس از درگيریهای بسیار با اوليای «ارشاد» سرانجام در سال ۱۳۶۵ فيلم موفق "ناخدا خورشيد" را کارگردانی کرد.
نسل نو
در سالهای پس از انقلاب نسل تازهای از فيلمسازان جوان وارد ميدان شدند که برخی از آنها توانستند در شکلگيری سينمای آينده نقش برجستهای ايفا کنند: علی ژکان، محسن مخملباف، کيانوش عياری، ابوالفضل جليلی، جعفر پناهی، رجب محمدين، پوران درخشنده، رخشان بنیاعتماد، کامبوزيا پرتوی، ابراهيم مختاری، مرضيه برومند، محمدعلی طالبی، واروژ کريممسيحی و...
نسل تازه با نظام تازه و مقتضيات آن آشنايی نزديکتری داشت، مکانيسم نظارت و مميزی را بهتر میشناخت و در گريز از مقررات «شرعی» چابکتر بود. اما اين نسل نيز در برخورد با فشارها و محدودیتها سختیهای فراوانی متحمل شد.
فیلم ماديان (۱۳۶۳) ساخته علی ژکان فيلم مؤثریست که شرایط غیرانسانی زنان روستایی را تصوير میکند. ماديان يکی از نخستين فيلمهای باارزش سينمای پس از انقلاب بود که هم تماشاگران عادی و هم منتقدان سینمایی از آن سخت استقبال کردند. اما لحن انتقادی فیلم حساسیت مقامات ارشاد را برانگیخت، و باعث شد که کارهای بعدی ژکان با سخت گیری بیشتری روبرو شود.
ابوالفضل جليلی با فيلم سينمايی گال (۱۳۶۵) فيلمسازی بسیار مستعد و خلاق شناخته شد. ژرفبینی او در نقد مناسبات اجتماعی کارگزاران سينمايی را برانگيخت تا در فعاليتهای بعدی او سختگیری کنند. فیلم های بعدی او یا با سانسور شدید به نمایش در آمد یا هرگز به روی پرده نیامد.
کامبوزيا پرتوی از چهرههای برجسته سينمای بعد از انقلاب است که به ويژه در عرصه فيلمهای کودکان خلاقيت کممانندی نشان داد. پرتوی با فيلم ماهی (۱۳۶۷) در سطح بينالمللی نام و اعتبار شايستهای کسب کرد. در سالهای بعد فعالیت هنری اين فيلمساز با مشکلتراشیهای گوناگون دواير نظارت به دستانداز افتاد.
کيانوش عياری پس از انقلاب خود را فيلمسازی با سبکی ويژه و مهارتی حرفهای نشان داد. در فيلم "آن سوی آتش" (۱۳۶۶) تسلط او در فضاسازی و هدايت بازيگرانش لحظهای سستی نمیگيرد. اين فيلمساز نيزوقت و انرژی فراوانی را در بازنويسی فيلمنامههای گوناگون و کلنجار رفتن با مأموران «ارشاد» به باد داد.
ماهواره روی ویرانههای جنگ
پس از پایان جنگ هشت ساله با عراق، و سپس مرگ آیتالله خمینی، زمامداران سياست معتدلتری در پيش گرفتند، که هدف آن را عادیسازی زندگی اجتماعی و بازسازی کشور اعلام کردند. این فضای تازه بر زندگی مدنی و فرهنگی جامعه تأثير گذاشت و آن را به سوی تعادل و آرامش سوق داد. بهويژه آفرينش هنری و ادبی رونق بیسابقهای پيدا کرد. نيروی فرهنگی شگرفی که سالها محبوس مانده بود، از بند آزاد شد: در مدتی اندک دهها نشريه پا گرفت و صدها کتاب تازه به بازار آمد. با وجود تورم شديد و گرانی سرسامآور، مردم با شور و شوق نشريه و کتاب میخريدند، و جلوی سالنهای تئاتر و سينما صف میبستند.
با گسترش رسانههای نو به انحصارطلبی حاکمیت ضربهای سخت وارد آمد. شهرهای بزرگ و حتی روستاهای کشور زير پوشش رسانههای ارتباطی مدرن قرار گرفتند. لايههای شهرنشين هم به بازار گسترده فيلمهای ويدیويی دسترس داشتند و هم با آنتنهای قوی به شبکههای بينالمللی و کانالهای ماهوارهای پيوسته بودند.
در تابستان ۱۳۶۴ وزارت ارشاد طی يک آئيننامه رسمی ورود فيلمهای ويديويی را قدغن کرده و ويدیوتک را به پخش و فروش نوارهای ويدیويی «مجاز» ملزم نموده بود؛ اما آخرين محصولات بازار جهانی از راههای گوناگون وارد میشد و به دست مشتريان میرسيد. مأموران دولت نه تنها در جلوگيری از اين تجارت پرسود ناتوان بودند، بلکه خود به منافع آن آلوده شده بودند! دولت چند بار با امریههای شدید نصب آنتنهای ماهوارهای را ممنوع اعلام کرد و کارزار بزرگی برای جمعآوری آنها سازمان داد. اما مردم به بهای تحمل مجازات و پرداخت جريمه، آنتنهای خود را سر پا نگه داشتند.
مقابله با "تهاجم فرهنگی"
برخی از کارگزاران فرهنگی که از بیمايگی رسانههای دولتی آگاه بودند، به اين اعتقاد رسيدند که به جای رويارويی با "تهاجم فرهنگی"، بايد از راه "توسعه فرهنگی" به مقابله با آن پرداخت. نيروهای طرفدار اصلاحات دولت را به برداشتن گامهايی در جهت گشايش فعاليت سينمايی تشويق کردند که باید از این راهها تأمین میشد:
- توليد فيلمهای مردمی به این معنی که مقررات فيلمسازی با نيازهای فرهنگی مردم هماهنگ شود. "وزرات ارشاد اسلامی" نسبت به سوژههای غيرمذهبی انعطاف بيشتری نشان داد و به تهيهکنندگان توصيه کرد که با ساختن فيلمهای سرگرمکننده مردم را به سالنهای سينما برگردانند.
ـ افزايش مراکز فرهنگی برای جوانان
- گسترش شبکههای تلويزيونی: تعداد شبکههای سراسری از ۲ به ۵ کانال افزايش يافت. برای نخستين بار در ايران يک تلويزيون ۲۴ ساعته مشغول به کار شد.
- توليد سريالهای سرگرمکننده: تلويزيون مشی بازتری در پيش گرفت و به برنامههای تفريحی و سرگرمکننده جای بيشتری داد.
محافل تندرو در حاکميت و پيرامون آن دگرگونی فضای فرهنگی را نشانه چيرگی "تهاجم فرهنگی" دانستند و برای جلوگیری از آن دست به کار شدند. آنها شکوه میکردند که در تلويزيون سريالهای غيرمذهبی بيشترين تماشاگر را دارند و در بازار سينما تنها فيلمهايی به فروشهای کلان دست میيافتند که مذهب در آنها هيچ نقشی ندارد. با کارشکنیهای جناح محافظهکار، بسیاری از برنامهها و تلاشهای اصلاحطلبان به شکست انجامید.
سینمای ورشکسته
در سالهای اخیر دیوی مهیبتر از اختناق در کمین سینما نشسته است: رکود و ورشکستگی. در سی سالگی انقلاب، دوری مردم از سینما "برجستهترین دستاورد" جمهوری اسلامی بوده است. در ایران مردم کمتر به سینما میروند و فروش فیلمها روز به روز کمتر میشود.
در سال ۱۳۶۵ ايران بيش از ۷۸ میليون بليط سينما به فروش رفت. هر شهروند ايرانی در طول سال نزديک چهار بار به سينما رفته بود. با وجود افزایش جمعیت، در اوایل دههی ۱۳۷۰ سالانه حدود ۵۵ میلیون نفر به سینما رفتند و این رقم سال به سال کمتر شد تا در سال ۱۳۸۱ به ۲۱ میلیون رسید. این سیر نزولی ادامه داشت تا در سال ۱۳۸۶ به پایینترین حد خود رسید: در این سال ۷ میلیون نفر در تهران و هفت میلیون در کل کشور به سینما رفتند.
در ايران اگر يک فيلم سينمايی يک و نيم ميليون تماشاگر داشته باشد فيلم نسبتاً موفقی به شمار میرود. میزان گردش سرمایه کنونی حداکثر برای تولید ۱۰ فیلم سینمایی کفایت میکند، درحالیکه در کشور سالانه حدود ۹۰ فیلم تولید میشود. نتیجه سادهای که میتوان گرفت این است که بیشتر فیلمها با خسارت سنگین روبرو هستند.
بنا به نظرسنجیها در مجموع تنها ۱۰ درصد از کل جمعيت کشور به سينما میروند و سينماها تنها به ميزان ۲۵ درصد از ظرفيت خود تماشاگر میپذيرند.
به نظر کارشناسان چند عامل اصلی در کاهش تعداد تماشاگران مؤثر بوده است:
- کمبود سالنهای سينما و وضع نابسامان آنها: در حال حاضر در سراسر کشور حدود ۲۶۰ سالن سينما وجود دارد، يعنی حدودا برای هر ۲۵ هزار نفر يک سالن سينما. از اين نظر ايران يکی از فقيرترين کشورهای جهان است. به علاوه سینماها در شهرهای بزرگ متمرکز هستند و صدها شهر بزرگ و کوچک کشور سالن سینما ندارند. مشکل دیگر آن است که بیشتر سالنها از نظر فنی و ایمنی در سطح استاندارد نیستند. بسیاری از مردم ترجیح میدهند به جای رفتن به سالنهای نامناسب و غیرمجهز، فیلمهای سینمایی را روی صفحه تلویزیون تماشا کنند.
- كيفيت پایین فیلمها: برخی از فیلمهای خلاق و نوجویانه با استقبال خوبی روبرو میشوند، اما بیشتر فیلمها به انتظارات مردم پاسخ نمیدهند. فیلمسازان عقیده دارند که با سرمایههای کوچک، امکانات فنی محدود و نظارتهای مزاحم دولتی نمیتوان فیلمهای بهتری ساخت و به بازار عرضه کرد.
و نکته آخر اما نه کماهمیتتر رقابت اکران کوچک است: در سالهای اخير شبکه تلويزيون گسترش يافته و "سیما" با جذب بسياری از هنرمندان سينما و تئاتر کیفیت فیلمها و سریالهای خود را بهبود بخشیده است. دولت نیز ترجیح میدهد در این میدان سرمایهگذاری کند، زیرا کنترل آن را به شکل انحصاری همچنان در دست دارد.