«فاجعهای بزرگ در آواز ایرانی به وجود خواهد آمد» • گفتوگو با شهرام ناظری (بخش دوم)
۱۳۸۹ بهمن ۲۶, سهشنبهدویچه وله: شما در کشورهای مختلف دنیا کنسرت برگزار کردید. ولی بهنظر میآید که با فرانسه رابطهی ویژهای دارید. این مربوط به علاقهی فرانسویها به شماست یا شما به آنها؟
شهرام ناظری: ظاهرا علاقهی آنها به من است. طی این بیست و چند سالی که من در تئاتر شهر پاریس کنسرت میدادم، آرامآرام تعداد فرانسویهای شرکت کننده در کنسرت زیاد شد و به جایی رسید که ۸۰درصد شرکت کنندگان در کنسرت فرانسوی بودند که رقم خیلی جالبی است. علاوه بر این رؤسای فستیوالها، رؤسای تئاترها و مسئولینی که دستی در موسیقی و هنر داشتند، به صدای من علاقه داشتند و این بود که مرا دعوت میکردند.
با این حساب، امکان ندارد که شما تور کنسرتی بگذارید و گذارتان به فرانسه نیفتد.
چرا امکان هم دارد. مثلاً بعد از عید برای اجرای چند کنسرت به اروپا میآیم، ولی فرانسه و ایتالیا جزو برنامه نیستند. البته به آلمان میآییم و در ماه مه در فیلارمونی کلن کنسرت داریم. بعد از آن هم در آمستردام، سوئد و نروژ برنامههایی خواهیم داشت. خبر خوشحال کنندهای هم که میتوانم اینجا اعلام کنم این است که بعد از حدود ۱۵ سال جدایی، یکبار دیگر با آقای علیزاده کار مشترکی خواهیم داشت که حتماً در جریان هستید.
اتفاقاً میخواستم به همین مورد اشاره کنم؛ شما و آقای علیزاده مدتها بود با هم کار نکرده بودید. چه شد، دوباره تصمیم گرفتید، با آقای علیزاده همکاری کنید؟
در اینجا به خاطر شرایطی که خیلی از نظر موسیقی مناسب نیست، تفرقهی زیادی بین هنرمندها افتاده است و این جدابودن ما هنرمندان از یکدیگر، چند برابر به موسیقی لطمه زده است. خوشبختانه آقای علیزاده ذهنیت نویی دارد و ذهن او با من خیلی نزدیک است. یعنی اگر در موزیسینهای ایران بخواهیم یک نفر را انتخاب کنیم که در ذهنیت کارهای نو با من خیلی همسویی داشته باشد، آن شخص حتماً حسین علیزاده است. سالیان گذشته اکثراً هم به من در همه جا و هم به ایشان میگفتند که چرا با هم کار نمیکنیم. حال خوشبختانه بعد از سالها این اتفاق خوب افتاده است و شاید در میان این همه وضعیت تأسفبار هنری، چه در ایران و چه در همهی جهان، وسط این تنگناها، ما بتوانیم به یکدیگر انرژی بدهیم و چند کار خوب برای اجتماعمان انجام دهیم.
آیا در این کار جدید هم مولانا حرف اول را در اشعار میزند؟
با توجه به اینکه ما هردو ذهنیت نویی داریم –البته من مولانا را نو میدانم- فکر میکنم صلاح بر این است و اصلاً حق هم بر این است که ما یک بخش از کارمان را روی شعر امروز ایران، روی شعر نو بگذاریم و در بخشهای دیگر از فرمها و شعرهای دیگر هم استفاده خواهیم کرد. البته کار نو خواهد بود، ولی بهتر است شعری هم که انتخاب میکنیم، شعر نو باشد؛ شعر امروز باشد. شعری باشد که دردهای اجتماع را بیان میکند و از این مسائل حرف میزند. این است که خودمان هم بیشتر ترجیح میدهیم که بخش مهم برنامهمان، بخش شعر نو باشد.
شما بیش از سه دهه است که در عرصهی موسیقی فعالیت دارید و تاکنون چندین آلبوم منتشر کردهاید. با تغییر و تحولاتی که در صنعت تولید موسیقی اتفاق افتاده- از کیفیت ضبطها گرفته تا امکانات فنی- حس میکنید کار شما راحتتر شده و سریعتر پیش میرود؟ یا اینکه خیلی روی کارتان تأثیر نگذاشته است؟
برای کار ما هیچ تفاوتی ایجاد نکرده است. خیلی امکانات زیاد شده، ولی این امکانات در خدمت هنر نیست، در خدمت صنعت و تکنیک است. چنین امکاناتی شاید به درد خوانندهای بخورد که خیلی ناشی است، خارج میخواند و از این طریق میتوانند صدایاش را از خارج بودن بیرون بیاورند و یا اگر صدایاش رسا نیست، میتوانند صدایاش را از طریق این دستگاهها رسا کنند. ولی وقتی کسی به اصل هنر نگاه میکند، امکانات امروز حتی جاهایی مزاحم هم هستند.
بهنظر میآید که شما آدم نوستالژیکی باشید.
شاید؛ برای اینکه این امکانات کمکی نکرده است. چون خود دستگاه همه چیز را میزند. شما میخوانید، هرجا خارج باشد، آن را درست میکند و هرجا فالش است، آن را هم درست میکند. طبیعتاً کم کم به صنعت تبدیل میشود و دیگر از هنر خارج میشود. از یک نظر خیلی منفی است، ولی خُب از نظرهای دیگر، حتماً مثبت است که ما نمیدانیم.
شما به جملهای از استاد داریوش صفوت اشاره کردید که صدای شما را صدای حماسی و دندانهدار خوانده بودند؛ آن هم پیش از آنکه آثار ۳۰ گذشته خلق شود. در زمینهی حفظ این سبک آوازی حماسی، حفظ این لحن اصیل ایرانی، چه اقداماتی تا بهحال انجام دادهاید که اتفاقی که در گذشته افتاد، باز در نسلهای بعدی تکرار نشود؟
من این لحن را نگه داشتهام. هنوز هم این فرم و فضا در طرز بیان من هست. الان در آواز معضل زیادی بهوجود آمده است. اگر بخواهند از نظر آسیبشناسی بررسی کنند، آواز دو دههی اخیر، به وضع بسیار فاجعهباری رسیده است. اگر بخواهیم آواز را از ۱۲۰-۱۳۰ سال پیش بررسی کنیم –که کردهایم- در طول صد سال آن نمیتوانیم حتی یک نمونه تقلید پیدا کنیم؛ حتی یک نمونه. حتی استادها و شاگردهایی که پیش استادهای خیلی بزرگ تعلیم دیدهاند، وقتی میخوانند، بازهم مانند استادهای خودشان نمیخوانند. این طرز فکر خیلی جالب بود. اما نمیدانم چرا در ۲۰-۳۰ سال اخیر فضای خیلی حقیرانهای در آواز بهوجود آمده و شبیهخوانی بسیار متداول شده است. صداها همه شبیه هم شدهاند و همهی شاگردها فتوکپی استاد میشوند.
البته استادها هم مقصرند که شاگردها را طوری بار میآورند که همه زیر چتر خودشان باقی بمانند. در صورتیکه من فکر میکنم روش قدما این بوده که به شاگرد اجازه میدادند و کمک میکردند که خودش را پیدا کند، نه اینکه زیر چتر آنها قرار بگیرد. اما الان این معضل بهوجود آمده و همین هم باعث شده که فضای آواز کشور خیلی افت کند و رو به نابودی رود.
وارد شدن لحنهای خارجی، بهخصوص لحن عربی در آواز، برای آواز خطر است. این طرز بیان عربی که وارد آواز شده، تصویر و دورنمای بدی دارد. چون کسی دوست ندارد ایرانی باشد، ولی طرز بیاناش عربی باشد. نه اینکه عربی بد باشد؛ اما مانند این است که عرب باشی، اما طرز بیانات ایرانی باشد. آن هم بد است. در نتیجه، باید این مسئله از نظر آسیبشناسی بررسی شود. اگر دست نجنبانند و این فضا به نسل بعد منتقل شود، فاجعهی بزرگی در آواز بهوجود خواهد آمد. من در این خیل، یک استثنا بودم؛ از کسی تقلید نکردهام و کارهایی که کردهام، منحصر به خودم بودهاند. راه مولانا، راه شعر نو، راه فردوسی و همهی اینها، حاصل آن ذهنیتی است که شما بتوانید خودتان را پیدا کنید و ما باید برای رسیدن به این هدف کار کنیم. من با تاریخ، اسطورهها و فضاهای ایران باستان آشنا شدم و آشنا بودن با فردوسی و ادبیات حماسی و ادبیات عرفانی ایران، آموزگار خوبی است برای اینکه به کسی که آواز میخواند یاد بدهد که اساساً لحناش چگونه باید باشد و چگونه باید در این مسیر حرکت کند.
به لفظ ایرانی و ماهیت ایرانی اشاره کردید. خود شما متولد کرمانشاه هستید و یک سری از کارهایتان هم موسیقی کردی است. آیا از نظر حسی تفاوتی دارد که به چه زبانی میخوانید؟
نه؛ برای من تفاوت زیادی ندارد. البته کرد بودن روی این فضای فرهنگی که من پیدا کردم و روی این طرز بیان حماسی خیلی تأثیر گذاشت. میدانید که قوم کرد، یک قوم اصیل است. قومی است که برای نگهبانی و نگهداری از فرهنگ و شخصیتاش، همیشه جنگیده و همیشه ایستاده است. طبیعتاً چون این روحیه در من هم به نوعی تجلی پیدا کرده، باعث شده که در بیان من یک غرور خاص، یک فخر ایرانی و یک حس ایرانی باشد که آن را بیشتر از قوم کرد به ارث بردهام. از سوی دیگر، از بچگیام در منزل، با ادبیات فارسی آشنا شدم. در نتیجه در کنار کردی، با ادبیات فارسی هم آشنا بودهام و هردو را باهم حرکت کردهام و کلاً در خواندن اشعار فارسی، لهجهام کردی نیست، لهجهام فارسی است. ولی کسانی که کار فارسی را زمانی شروع کردهاند که سنی از آنها گذشته است، خودبهخود لهجهی کردیشان غالب میشود. اما بههرحال همهی ما از هر قومیت و نژادی که باشیم، ایرانی هستیم و به همین هم افتخار میکنیم.
موسیقی کردی این شانس را داشته که هنرمندانی مانند شما و یا گروه کامکارها در آن فعال بودهاند و آن را معرفی کردهاند. اما در بعضی از مناطق ایران، شرایط طوری است که وقتی هنرمندی که خیلی هم شناختهشده نیست از دنیا میرود، آن سبک نوازندگی و یا خوانندگیاش هم به فراموشی سپرده میشود. اخیراً هم یک هنرمند دوتارنواز خراسانی بر اثر تصادف درگذشت و میگویند هیچ اثر قابل توجهی از ایشان بهجای نمانده است. به نظر شما، تکلیف موسیقی چنین مناطقی چیست؟
موسیقی قومیتهای ایران، اقیانوسی است که همینطور مانده است، کسی برایاش کاری انجام نداده و مرتب هم دارد تنزل پیدا میکند. اینها همه تأسفهایی است که ما در این مملکت داشته و داریم. اگر بخواهیم دست روی چنین مسائلی بگذاریم، باید مرتب تأسف بخوریم که چرا موسیقی این منطقه اینطوری است، چرا موسیقی در آنجا به این شکل درآمد، چرا این هنرمند اینطوری زندگی میکند، چرا او در فقر است، چرا این بدبخت است، چرا به آن دیگری نرسیدهاند، چرا آن یکی مُرد، چرا روی این موسیقی کار نمیشود، چرا برنامهریزیای که در شأن ادبیات ایران، در شأن فرهنگ و موسیقی ایرانی باشد پیاده نمیشود؛ دائم از این مسائل وجود دارد. این چیز تازهای نیست که از هنرمند پیری از منطقهی خراسان یا کردستان، خبری نباشد یا به او نرسند. این که چیز تازهای نیست.
شما علاوه بر موسیقی کردی که به شکلی در درونتان عجین شده است، در موسیقی نواحی دیگر هم فعالیت میکنید؟
بله الان دارم روی اثری کار میکنم که مربوط به دامنهی زاگرس است که در آن موسیقی کرد، لر و بختیاری هست و تمام دامنهی زاگرس را میپوشاند. من با موسیقی بومی و قومیتهای ایران آشنا هستم. یا مثلاً کاری با دوتار خراسان انجام دادهایم که لازمهی آن هم آشنایی با موسیقی خراسان است. اکثر ما موزیسینها، علاوه بر ردیفهای موسیقی شهری، با مقامهای موسیقی نوحی مختلف ایران هم آشنا هستیم. خصوصاً خود من که از طفولیت به همهی این چیزها توجه داشتم و فکرم و ذهنیتام را مانند خوانندههای دیگر، صرفاً روی موسیقی ردیف شهری متمرکز نکردهام. علت آن هم این بوده که حتی بیشتر از مقامها کردی و مقامهایی که در تنبور وجود دارد، ذهنیت و دیدگاهام را به طرف کل فلات پهناور ایران بردم.
کاوه بهرامی / شهرام احدی
تحریریه: بابک بهمنش
برای شنیدن بخش دوم گفتوگو با شهرام ناظری و گوشههایی از آلبوم "مولویه" و تصنیف "شیدا شدم"، بر روی لینک پایین صفحه کلیک کنید.