فیلم بادر ماینهوف، سرگردان میان تاریخ و داستان
۱۳۸۷ آبان ۶, دوشنبه
ماجرای تشکیل گروهی تروریستی در آلمان به نام "فراکسیون ارتش سرخ" (راف) در اوایل دهه ۱۹۷۰، آلوده شدن آن به کشتار و خشونت در طول یک دهه و سرانجام اضمحلال و نابودی کامل آن، مقطعی بسیار حساس از تاریخ معاصر آلمان است که هنوز بحث و جدل درباره آن پایان نگرفته است.
فیلم قصد داشته یک رویداد بغرنج تاریخی را به گونهای جذاب و سرگرمکننده تعریف کند، و آن را برای انبوه تماشاگران قابلفهم سازد. تهیهکنندگان فیلم چنانکه خود نیز گفتهاند، قصد نداشتهاند اثری سنگین و تنها برای روشنفکران بسازند. فیلم آنها قرار بوده هم تماشاگر عادی را جذب کند و هم برای تماشاگر سختگیری که به واقعیت تاریخی توجه دارد، جالب و آموزنده باشد. به همین خاطر فیلم تا حد ممکن به وقایع، شخصیتها و محلهای اصلی فعالیت جنبش چریکی آلمان (راف) وفادار مانده است.
مخاطب فیلم
نظر داشتن به دو نوع مخاطب گوناگون که در برخورد با یک فیلم سینمایی دیدها و انتظاراتی کاملا متفاوت دارند، این خطر را به دنبال دارد که فیلم در انتخاب پرداخت و سبک بیان به پراکندگی دچار شود، زیرا نظر داشتن به هر نوع مخاطب، مسئلهایست که مستقیما نوع پرداخت فیلم را تعیین میکند.
از دیدگاه تاریخی باید روشن شود کدام زمینه سیاسی و اجتماعی در اوایل دهه ۱۹۷۰ عدهای از جوانان جامعهای مرفه را به عصیانی نومیدانه کشاند و آنها را به سوی خشونت و ترور سوق داد.
فیلمی درباره یک ماجرای تاریخی، میتواند یک فیلم مستندگون از سرگذشت آن باشد؛ برای نمونه با به کارگیری تصاویر و اسناد موجود و تکمیل آنها با بازسازی صحنههایی که از آنها سندی در دست نیست. گزارشی تصویری از فعالیتهای "راف"، بازسازی دقیق صحنهها و رویدادها در کنار گفتوگو با عاملان و گواهان و بازماندگان این جریان، میتوانست روشن کند که چرا گروهی از جوانان به ماجراجوییهای جنونآمیز و خشونتبار کشیده شدند. در مواردی برخی از فیلمسازان به چنین تجربه ای دست زدهاند: برای نمونه میتوان به دو فیلم نیکسون و بازسازی قتل کندی از الیور استون اشاره کرد.
راه دوم داستانگویی است، یعنی تدارک بافتی دراماتیک با گرتهبرداری از سرنوشتهای فردی و انگیزهافرادی که در ماجرا نقش داشتهاند. این راه طبعا از دقت "وقایعنمایی" فیلم میکاهد، اما در عوض دست فیلمساز را در کاوش شخصیتها و تحلیل انگیزههای شخصی و روانی آنها باز میکند. برای نمونه برخی از سینماگران فرانسوی مانند ژان لوک گدار و لویی مال پیرامون شورشهای دانشجویی سال ۱۹۶۸ در فرانسه فیلمهایی ساختهاند، بی آنکه به اسناد واقعی آن رویداد توجه داشته باشند. در این حالت فیلم برشی از رویداد تاریخی را عرضه میکند، بی آنکه به اصالت حوادث و چهرههای تاریخی پایبند باشد.
تغییر ساختار
در فیلم بادرماینهوف مخلوطی از هر دو دید را میبینیم، فیلم با بیانی مستند شروع میشود. دوربین مانند یک گزارش تلویزیونی، وقایع مهم تاریخی را نشان میدهد و تظاهرات علیه دیدار شاه ایران از آلمان را با دقت گزارش میکند. این تظاهرات در دوم ژوئن سال ۱۹۶۷ به خشونت کشید و طی درگیریها جوانی به نام بنو اونهزورگ کشته شد، که قتل او به عنوان سرآغازی برای دور خشونت در نظر گرفته میشود.
اما در کنار این ساختار مستندگون، فیلم به ارائه رفتارهای شخصی و منفرد برخی از چهرههای اصلی ماجرا میپردازد، که فیلم را به مسیری دیگر میاندازد، که نه برای یک فیلم مستند بلکه برای فیلمی داستانگو مطرح است. فیلم سیمای روانی و فردی دو چهره اصلی گروه تروریستی را ترسیم میکند، بیآنکه بتواند شخصیتی قانعکننده از آنها ارائه دهد. شخصیت بادر با تیپ عصبی و ماجراجو بیشتر به تیپ آشنای فیلمهای جنایی شبیه است تا یک مبارز انقلابی.
یا در شخصیتی که از اولریکه ماینهوف ارائه شده: او مادر دو فرزند بود، روشنفکر و روزنامهنگاری موفق که با تصمیمی ناگهانی کار و زندگی را رها کرد و به اعماق فعالیت تروریستی فرو رفت. معمایی که هنوز برای کندوکاو باز است.
در اواخر فیلم که نسل دوم و سوم تروریستها به میدان میآیند، فیلم این ایده را پرورش میدهد که خشونت در سیر خود به دینامیسمی درونی مجهز میشود و به صورت گردونهای خودکار به جریان میافتد. این نیروی نامعقول نه تنها از اراده عاملان بیرون میرود، بلکه سرنوشت آنها را به دست میگیرد و به دنبال خود میکشد.
فیلم "گروه بادر ماینهوف" بدون هراس از پیشداوریها و جبههگیریهای رایج، در برخورد با گذشته و شکستن سکوت شهامت نشان میدهد. فیلم مقطعی حساس از تاریخ معاصر آلمان را نمایش داده، اما از تحلیل اجتماعی و شناساندن عوامل تاریخی باز مانده است.
علی امینی
********************************************************
فیلمنامه بر اساس کتابی به همین نام از اشتفان آوست نوشته شده است.
نویسنده و تهیهکننده: برند آیشینگر
کارگردان: اولی ادل
بازیگران: مارتینا گدک، موریتس بلایب تروی، یاسمین طباطبایی ...