مروری بر نقش سینماگران آلمانی در دنیای هالیوود
۱۳۸۶ دی ۱۹, چهارشنبهتنها به مدد فرهنگ نمایشی و میراث تصویری اروپا بود که هالیوود توانست به مقام جذابترین پیوند هنر و سرگرمی در قرن بیستم برسد.
آمریکا را سرزمین مهاجران خواندهاند. مهاجرانی که در جستجوی موقعیتها و فرصتهای تازه به آمریکا رفتند، با انبوه مشکلات جنگیدند و کشوری ساختند که با تمام تناقضهایش به قدرتی بزرگ بدل شد و روز بروز جماعت بیشتری را از سراسر دنیا به سوی خود کشید. میتوان گفت که سینمای هالیوود آینه این سرزمین بزرگ است که تمام زشتیها و زیباییها، فرصتها و سختیهای ینگه دنیا را در خود جمع آورده است.
در دوره سینمای صامت که هالیوود هنوز در حال پی ریزی پایههای سبکی هنر تازه بود، چهرههای تازه از سراسر اروپا به کالیفرنیا راهی شدند و در شکل گیری هنر هفتم نقشی تعیین کننده ایفا کردند. در سراسر عمر هالیوود، این سینما هیچوقت از کار و خلاقیت هنرمندان آلمانی تهی نبوده است.
در دوران صامت
در دهه ۱۹۲۰ دو سینماگر بزرگ آلمانی مورناو و ارنست لوبیچ به هالیوود رفتند و در پی ریزی مبانی داستان گویی رئالیستی گامی بزرگ برداشتند. آنها در تکوین ژانرهای اصلی سینمای روایی نقشی تعیین کننده داشتند. در این سالها سینما هنوز افزار تفریح عامه به شمار میرفت، و کمتر صاحب نظری آن را به عنوان هنری واقعی، جدی میگرفت.
لوبیچ و مورناو هنر تازه را با مدرنیسم اروپایی و سبکهایی مانند اکسپرسیونیسم و ناتورالیسم در آمیختند. با چنین ابتکارها و بلندپروازیهایی بود که سینما به عنوان هنری مهم و رسانهای توانا جای خود را در جهان هنر باز کرد.
مورناو در شکل گیری ژانر رئالیسم مستند و انتقادی پیشتاز بود. نوآوریهای او برای ترسیم روایتی واقع گرا از درام زندگی تعیین کننده بود.
ارنست لوبیچ در سینمای طنزپرداز هالیوود و تدوین پایههای کمدی اجتماعی و انتقادی استعدادی استثنایی داشت. برخی از آثار او مانند «نینوچکا» و «بودن یا نبودن» هنوز ذرهای از گیرایی خود را از دست نداده است.
سینماگران نوجوی آلمان که در دهههای ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ از فضای پرآشوب اروپا، فشارها و محدودیتهای گوناگون به تنگ آمده بودند، به هالیوود پناه بردند و فنون بازیگری، صحنهگردانی، فضاسازی و نورپردازی را در بالاترین سطوح حرفهای به هالیوود معرفی کردند.
از سوی دیگر زمانی که هالیوود هنوز در انحصار مردان بود و زنان را به دشواری میپذیرفت، زنان هنرمند اروپا به هالیوود راه یافتند و الفبای جلوه گری و جسارت و فتنهانگیزی را به هالیوود آموختند. از میان همین زنان بود که نخستین ستارههای هالیوود نظرها را خیره کردند: پولا نگری، گرتا گاربو، مارلین دیتریش و دهها تن دیگر...
مهاجرت بزرگ
در اوایل دهه ۱۹۳۰ و با بیدار شدن دیو "ناسیونال سوسیالیسم" در آلمان، موج نیرومندی از مهاجرت شروع شد که در تاریخ آلمان بیسابقه بود. بیشتر نویسندگان و هنرمندان و روشنفکران برجسته آلمان میهن خود را ترک کردند. بزرگترین سینماگران آلمان و اتریش مانند فریتس لانگ، بیلی وایلدر، برادران سیودماک و صدها هنرمند و کارشناس دیگر سینما و تئاتر از آلمان گریختند و بیشتر آنها به جایی رسیدند که پایتخت واقعی هنر سینما شده بود: هالیوود.
راه آلمانیهای مهاجر در هالیوود زیاد هموار نبود. به خاطر اعتلای فاشیسم در آلمان و وحشتی که نازیان در سراسر جهان پراکنده بودند، در هالیوود نیز رشتهای از کلیشهها و پیشداوریهای ضدآلمانی رواج یافته بود؛ هنرمندان بیشماری بودند که از عفریت نازیسم به آمریکا گریخته بودند، و در شرایط دشوار غربت برای آنکه آلمانی بودند، گرفتار تحقیر و توهین شدند.
سنتهای رایج هالیوود با قالبهای سخت خود، برای آفرینش آزاد هنری جای اندکی باقی میگذاشت. هنرمندان اندکی بودند که توانستند با موفقیت مقتضیات هالیوود را با خلاقیت فردی خود سازش دهند. بسیاری از سینماگران اروپایی مانند رنه کلر، ژان رنوار و پابست با پایان جنگ و رفع خطر از هالیوود به اروپا برگشتند.
فریتس لانگ سینماگر بزرگی که با بهره گیری از امکانات گسترده هالیوود توانسته بود آثار برجسته ای خلق کند، حسرت خود در دوری از سینمای اروپا را با این کلمات بیان میکند: «یک فیلم ساز نمیتواند مانند سایر هنرمندان، ایدهها و مقاصد هنری خود را به آسانی بیان کند. سینماگر ناگزیر است با گروهی از متخصصان و امکانات فنی کار کند. طبیعی است که من خیلی دلم میخواهد بتوانم در اروپا کار کنم، حتی اگر از آن امکانات فنی وسیعی که استودیوهای هالیوود در اختیارم میگذارند، محروم باشم؛ چون میدانم که در اروپا فرصت بیشتری برای نوجویی و آزمونهای تازه خواهم داشت.»
وضعیتی تناقض آمیز: استقلال در هالیوود؟!
در سالهای دهه ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ و به دنبال دستاوردهای چشمگیر سینمای نو در آلمان و بازتاب آن در سطح جهان، برخی از سینماگران آلمان که در میهن خود با محدودیت مادی و اجرایی روبرو بودند، به هالیوود رفتند. فولکر شلوندورف و ویم وندرس از همه معروفتر هستند که تلاش کردند از امکانات مادی هالیوود بهره گیری کنند.
این دسته از سینماگران آگاهانه به دنبال امکانات فنی و مالی بهتر بودند. طرفه آنکه این فیلمسازان از نظر فرهنگ سینمایی در همه حال آلمانی یا به عبارت بهتر اروپایی باقی ماندند و در سیستم هالیوود مستحیل نشدند.
شلوندورف که فیلم «طبل حلبی» او جایزه اسکار را برنده شده بود، تلاش کرد که با استفاده از امکانات مالی و اجرایی هالیوود، از یک سو طرحهای سینمایی پیچیدهتر خود را تحقق بخشد و از طرف دیگر به بازار سینمایی گستردهتری، که عملا در انحصار هالیوود بود، دست یابد.
ویم وندرس پس از موفقیت جهانی فیلم «دوست امریکایی» در سال ۱۹۷۸ به دعوت سینماگر آمریکایی فرانسیس فورد کوپولا به ایالات متحده رفت، اما وندرس به جای کار در هالیوود، به همکاری با سینمای مستقل امریکا پرداخت که ریشههای اروپایی آن آشکار است.
برای وندرس، سالهای اقامت در آمریکا، داستان درگیری تلخ و نافرجام این فیلمساز با شیوه ای از فیلم سازی بود که برای خلاقیت آزاد فردی ارزش زیادی قایل نیست. او که پیش از آن تا حدی به «رؤیای آمریکایی» دل بسته بود، در رویارویی با سرزمین "امکانات نامحدود" کابوسی عذابآور را تجربه کرد. فیلم سینمایی «وضعیت اشیا» بخشی از این عذاب روحی را روایت میکند.
وندرس گفته است: «من سه چهار فیلمی که در سالهای اخیر در آمریکا تهیه کردم، همه را با امکانات شرکت فیلمسازی خودمان در برلین ساختم. همه فیلمها با بودجه اروپایی تهیه شدند. من تا امروز از هیچ سرمایه گذاری آمریکایی استفاده نکرده ام. و تمام فیلمهایی که در آمریکا ساختم آشکارا دیدی آلمانی و اروپایی دارند.»
معمولا در هالیوود سینماگر اروپایی در کنار امکانات گسترده، با فضایی تازه روبرو میشود که با سازوکاری یکسره متفاوت عمل میکند. امکانات فنی و مالی تنها یک وجه قضیه است. فیلمساز به زودی در مییابد که برای هزینه بالای فیلم، باید بهای معینی پرداخت، هم مادی و هم معنوی.
در این مکانیسم کارگردان بیتردید امکانات بیشتری به دست میآورد، اما در عوض در ناگزیر است از نیازهای بازار پیروی کند و به سلایق روز گردن بگذارد که عملا توسط تهیه کننده فیلم تعیین میشود. جای شگفتی ندارد که برخی از بزرگترین سینماگران مانند ژان رنوار، اینگمار برگمان و لوئیس بونوئل آگاهانه از کار در هالیوود صرف نظر کردند.
بونوئل تاکید میکرد که با یک بودجه کوچک و حساب شده به مراتب بیشتر احساس آزادی میکند تا با بودجه ای کلان که مدام باید فرمان بازار و سود تهیه کننده را در نظر داشته باشد.
بیگمان به خاطر همین وابستگی بیچون و چرای هالیوود به اجبارهای سرمایه بود که بسیاری از سینماگران اروپایی که آمریکا را تجربه کرده بودند، نتوانستند در هالیوود ماندگار شوند. به دنبال سینماگران فرانسوی مانند لویی مال، فرانسوا تروفو و کلود للوش که از همکاری با هالیوود طرفی نبستند، شلوندورف و ویم وندرس نیز به اروپا برگشتند.
به سوی بازارهای جهانی
در نیمه دهه ۱۹۸۰ دو استعداد برجسته سینمای آلمان به هالیوود رفتند: رولاند امریش و ولفگانگ پترسن.
رولاند امریش که در آلمان با چند فیلم تخیلی نظرها را به خود جلب کرده بود، به دنبال فضایی بود که ایدههای سینمایی خود را با امکانات بیشتری دنبال کند. او در مقام تهیه کننده پای بسیاری از استعدادهای سینمای آلمان را به هالیوود باز کرد.
امریش به روشنی گفته است که به خاطر امکانات فنی و مالی بیکران به سینمای هالیوود جذب شده است: «سینما به کارهای نمایشی بزرگ نیازمند است و چنین نمایشهایی گران تمام میشود که تنها هالیوود از پس آن بر میآید. در هالیوود از من چنین چیزهایی انتظار دارند اما من امیدوارم که گاهی بتوانم از مسیری که برایم تعیین شده بیرون بزنم.»
پترسن که با فیلم «زیردریایی» به موفقیت تجارتی بزرگی دست یافته بود، توجه استودیوهای هالیوود را جلب کرد. فیلم یادشده نه تنها در اروپا بلکه در خود آمریکا نیز میلیونها نفر را به سینما کشاند. این موفقیت پایه ای شد برای مهاجرت پترسن به آمریکا و ادامه کار او با هالیوود. او در هالیوود پروژههای بزرگی به دست گرفت که از نظر هنری وجه بارزی نداشتند.
یک نمونه از محدودیتهای رایج در سینمای آمریکا و ناشناس برای سینماگر اروپایی تلاش تهیه کننده برای جای دادن فیلم در ردهای مناسب است تا فیلم بتواند تماشاگران بیشتری را به سالن سینما جلب کند.
پترسن در گفتگویی فاش میکند که در ارائه نسخه نهایی فیلم سینمایی ترویا زحمت زیادی کشیده تا فیلم بتواند در رده سنی بهتری درجهبندی شود و عده بیشتری را به سالن سینما بکشاند.
این فیلم سه سال پیش به روی اکران عمومی آمد و نتوانست به انتظاراتی که تماشاگران داشتند پاسخ بگوید و فیلمساز دلیل آن را تا حدی توضیح میدهد: «آدم تمام زورش را میزند تا فیلم در سینماهای آمریکا برای تماشاگران بالای سیزده سال هم قابل نمایش باشد. ما شروع کردیم به قیچی کردن فیلم ترویا تا نسخه ای فراهم کنیم که تماشاگران کم سن و سال هم بتوانند به سینما بیایند. ما به این هدف نرسیدیم، اما از طرف دیگر دیدیم که فیلم ریتم اصلی را از دست داده و دیگر جالب نیست. وقتی که سعی میکنید مثلا صحنههای خشن را از فیلم بیرون بندازید، همیشه چیزی از داستان تلف میشود. این دیگر داستانی نیست که هومر روایت کرده است. باید یک موقعی در آینده تلاش کنم نسخه قابل قبولتری از این فیلم ارائه دهم.»
به دنبال این تجربه بود که پترسن امسال نسخه تازه ای از فیلم ترویا را با مونتاژ دلخواه خود روانه بازار کرد. پیش از او دهها سینماگر هالیوود به این تجربه دست زده یا دست کم این آرزو را بیان کردهاند که مایلند در مونتاژ نهایی فیلمهای خود نقش داشته باشند. چون در عمل دیدهاند آنچه به روی پرده میآید، با آنچه آنها در ذهن پختهاند، سخت متفاوت است.
اما در هالیوود سحری هست که استعدادهای پرمایه و نوجو را همچنان جذب میکند. سیستم تسلط استودیوها که زمانی برای برخی از سینماگران جسور و نوجو مانعی جدی به حساب میآمد، امروزه برای بسیاری از سینماگران جوان مزیت مهمی است که به جاه طلبیها و دورپروازیهای آنها به بهترین شکلی پاسخ میدهد.
در سالهای اخیر شاهد موج تازهای از مهاجرت استعدادهای سینمای آلمان به هالیوود بودهایم. اولیور هیرشبیگل و مارکو کرویتسپاینتنر با نوجوییهای خود خون تازهای در رگهای هالیووود جاری کردهاند.
علی امینی