مه ۶۸، انقلاب نا موفقی که در فرانسه انقلاب کرد
۱۳۸۷ خرداد ۱۰, جمعهمن در تابستان ۱۹۶۷ برای ادامه تحصیل به فرانسه ( شهر گرونوبل ) رفتم. من ایرانی آمده از کشوری که که در آن نه آزادی سیاسی وجود داشت و نه مطبوعات آزاد و نه حزب سیاسی مستقل و نه رادیو و تلویزیون مستقل ونه امکان گردهمآیی سیاسی و... به کشوری رفتم که در این زمینهها کاملا نقطهی مقابل اوضاع و احوال وطنم بود. اما از همان روزهای اولی که به دانشگاه رفتم، با شگفتی حس کردم که در آن محیط غریبه نیستم و تضاد آشکاری میان خودم و دوستان همدانشگاهی ومحیط دانشگاهی حس نمیکردم. میدیدم که این دانشجویان هم اغلب (با درجات متفاوتی که میتوان تصور کرد) همان دلمشغولیها و دغدغههای فکری را دارند که من و امثال من (برخاسته از جنبش دانشآموزی نیمه دوم سال ۳۰ شمسی و ...) داریم. به همین علت هم خیلی سریع جذب آن حرکت شدم و در سازمان دانشجویان فرانسه، جزو مسئولین شدم.
همهی ما به یک نسل جهانی تعلق داشتیم. نسل جهانی جوانان بعد از جنگ. نسل پرشور آرمانخواهی که هیچ چیزی را دستنیافتنی نمیدانست. نسلی که درکی مابعدالطبیعهای و در عین حال کودکانه از قدرت داشت. نسلی که در دستان غیرزمینی پرامیدش قدرت و مفهوم قدرت را سبک سنگین نکرده بود، اما با همهی توانش آن را به رخ آسمان میکشید. در یکی از شعارهای ماه مه ۶۸ می گفتیم: «واقعبین باشید و غیرممکن را بخواهید».
موسیقی، شور و هیجان مشترک
این نسل جهانی جوانان، نسلی خاص درتاریخ کشورهای غربی است. برای تبارشناسی این نسل، پیش از آن که به حرکتهای سیاسی آن بپردازیم، باید به نکتهای اشاره کرد که اغلب در بیان آن غفلت میشود.
اولین سالهای دهه ۴۰ میلادی، سالهای جهش تولید فرزند است . میان سالهای ۱۹۴۵ تا ۱۹۶۵، نرخ تولد بسیار بالاست. در واقع، در عرض بیست سال یک نسل خاص به دنیا میآید. نسلی که جنگ را ندیده است، نسلی که در یک وضعیت رشد سریع و منظم اقتصادی بزرگ میشود واز همهی نتایج فرهنگی خوب یا نادرست "جامعه فراوانی و وفور" بهرهمند میشود. برای این جوانان رها از اجبارهای مادی، قراردادهای د نیای قدیم که هنوز بر شانههای خود دارند، به قرن و به دنیای دیگری تعاق دارند. اعتراض این نسل با موسیقی و آواز شروع می شود. موسیقی جاز سهم بسیار بزرگی در آزادسازی شخصی این نسل بازی میکند. دنیای موسیقی این جوانان، راک اندرول است و بیتلها و الویس پریسلی، بادی هولی است و ریشار آنتونی ،ادی وشلاو کلود فرانسوا و فرانسواز هاردی و... جیمز دین و مارلو براندو، در هیأت نیمهخدایان این جوانان تجلی میکنند. جوانان جهان، کم و بیش با ضربآهنگ ساده و مشترکی، ترجیعبندهایی واحد از شور و هیجان و سرمستیآور سر میدهند. در سالهای پایانی دهه پنجاه تا نیمه شصت میلادی، این جوانانی که با موسیقی کم و بیش واحد ی با یکدیگر متحد شدهاند، ارزشها و شیوههای زندگیای را بر می گزینند که به طور فزایندهای علیه ارزشها و شیوههای زندگی پدران و مادرهایشان است. مینی ژوپ و موهای بلند و همه وهمه نشانههای اعتراض جمعی و شورانگیز و وحدتبخش این نسل خاص است .
واکنش به سرکشیها
واکنش نسل قبلی در برابر این حرکت جوانان بسیار ناشیانه بود. در واقع به رغم آن که در آن سالها، دولت دوگل فرانسه توانسته بود با هوشیاری و موفقیت فراوان موضوع استقلال الجزایر را پشت سر بگذراند و سالهای شکوفایی اقتصادی بود، اما فرانسهی دوگل تجسم آشکار این نوع برخوردها و واکنشهای انعطاف ناپذیر بود. در واقع، به گفتهی بسیاری از جامعهشناسان و فیلسوفان اندیشه سیاسی، معیارهای فرهنگی بورژوازی کاتولیک شهرستانی بر فرانسه حاکم بود. احترام به سلسه مراتب خشک، معیارهای اخلاقی عقب مانده ازجمله در روابط جنسی، معیارهای زیبا شناختی متعلق به دورانهای قبل، انتقال آمرانهی دانش و همه و همه ...احساسی خفقانآور را برای نسل جوان آن روزبه وجود آورد بود.
اما موازی با آنچه که گفته شد، حرکت سیاسی هم شکل میگیرد. درنخستین سال های دهه ۱۹۶۰، بخشی از این جوانان رو به سیاست میآورند که نخست گروهی معترض حاشیهای بودند ،اما آرام آرام طی چند سال به تودهای روزبهروز افزایشیابنده و دارای طرفداران متعدد تبدیل شدند. در آمریکا، جنگ ویتنام باعث هرچه سیاسیتر شدن و وسیعتر شدن این گروههای حاشیهای شد. به یاد بیاوریم که در آن سالها، هزاران جوان آمریکایی برای نرفتن به جنگ ویتنام، مهاجرت به کانادا و انگلیس و... را به گرفتن اسلحه و کشتار انسانها ترجیح دادند. در فرانسه، جنگ الجزایر و بعد وبتنام و کوبا به این سیاسیشدن، فراوان یاری رساند .
شمار دانشجویان
عامل اساسی دیگری هم در به وجود آوردن جنبش ماه مه ۶۸ دخیل بود. در سال ۱۹۳۶، تعداد دانشجویان فرانسه ۵۰ هزار نفر بود، در سال ۱۹۶۰، ۲۵۰ هزار نفر و در سال ۱۹۶۸ تعداد دانشجویان به ۵۰۰ هزار نفر رسید. اگر دانشگاههای فرانسه از حیث کمیت، بسیار دموکراتیزه شده بود و فرزندان خانوادههای طبقه متوسط و پایین جامعه وارد دانشگاه شده بودند، اما سیاست حاکم در دانشگاه همان سیاست پیشین بود. سیاستی که چه در شیوهی تدریس، چه در انتقال آمرانه دانش، چه در رابطهی دانشجو و استاد و نهادهای رهبری دانشگاه و چه در سیاستی که دولت در حوزهی گزینش دانشجو عمل میکرد، باقی مانده بود. سیاستی که تا بیش از سال ۱۹۶۰ (که دانشجویان فرانسه در مجموع از فرزندان خانوادههای بالای فرانسه با فرهنگ خاص خود تشکیل میشد) تضادی با مخاطب خود حس نمیکرد، اما دیگر برای سالهای آخر دهه ۶۰ کارآیی نداشت که سهل است، کاملأ در مقابل بود.
اتفاقأ یکی از جنبههای مهم جنبش مه ۶۸، پرداختن به مسایل ساختاری خود محیط زیست دانشجویان بود. آن هم نه تنها در حوزهی رابطه با ساختارهای دانشگاه، بلکه این امر محتوای درسها و نحوهی تدریس و رابطهی دانشجویان دختر و پسر و ....رانیز در بر میگرفت .
شکستی که به انقلاب انجامید
مه ۶۸ فرانسه، تها در حوزه ی دانشگاه باقی نماند. مجموعهی جامعه فرانسه را در بحران عمیقی فرو برد. یک ماه، اعتصاب کامل بود. دبیرستانها، کارخانهها، سینماها، تئاتر و ... همه جا اعتصاب کامل بود. اعتصاب عمومی کامل.
اگر جنبش دانشجویان وجوانان آمریکا (بهخصوص منطقه ی برکلی و سانفرانسیسکو) با مبارزه علیه جنگ ویتنام و مسایل فمینیستی برجسته بود و همین جنبش در ایتالیا در حوزهی رابطهی بسیار نزدیک جنبش دانشجویی و کارگران نماد داشت و در آلمان در زمینهی نظری بسیار چشمگیر بود، جنبش مه ۶۸ فرانسه همهی این خصوصیتها را به تنهایی داشت.
جنبش مه ۶۸ فرانسه در پی سرنگونی دولت فرانسه نبود، بلکه خواست دموکراتیزهکردن جامعه فرانسه را داشت. جنبشی بود ساختار شکن. دو شعار اصلی آن عبارت بود از «جهانی از نو بسازیم» و «قدغن کردن، ممنوع است»، که پس از اخراج دانیل کن بندیت آلمانی (از رهبران اصلی جنبش) از فرانسه، شعار سومی هم اضافه شد : «ما همه، یهودی آلمانی هستیم» .
جنبش مه ۶۸، در حقیقت انقلاب بود. انقلابی ناموفق. اما پس از شکست، موفق شد درفرانسه انقلاب کند. در همهی زمینههای اجتماعی. از آن پس در فرانسه همه چیز عوض شد حتا شیوهی اندیشیدن.
کاظم کردوانی