نمایش فیلم "پرده" پناهی در برلیناله
۱۳۹۱ بهمن ۲۴, سهشنبه"پرده" ساخته جعفر پناهی و کامبوزیا پرتوی در بامداد سهشنبه (۱۲ فوریه/۲۴ بهمن) در برلیناله اکران شد. مسئولان جشنواره پیشتر اعلام کرده بودند که درخواست آنان از مقامات ایرانی برای اجازه سفر به پناهی بینتیجه بوده و وی در برلیناله نمیتواند شرکت کند. مجری نشست خبری اما گفت: «بطرز بیسابقهای دولت آلمان از مقامات جمهوری اسلامی رسماَ خواسته است که امکان سفر پناهی به برلین را فراهم کنند.» وی افزود: «شاید در این زمینه معجزهای روی دهد.»
در بیرون از سالن سینما نیز عدهای با حمل تصاویری تمام قد از جعفر پناهی خواستار حضور وی در جشنوار فیلم برلین شدند. در زیر عکس پناهی به زبانهای مختلف نوشته شده بود.: «او باید اینجا باشد.»
در نشست خبری که پس از نمایش فیلم در ساختمان هتل هایت برلین برگزار شد، کامبوزیا پرتوی (کارگردان و بازیگر) و مریم مقدم (بازیگر) حضور داشتند. نخستین پرسشهای خبرنگاران ایرانی و خارجی حول و حوش چگونگی ساخت فیلم و پیامدهای آن برای پناهی و دیگر عاملان "پرده" دور میزند
پرتوی تصریح کرد که نمیداند سرنوشت دستاندرکاران این فیلم پس از اکران آن در جشنواره برلین چه خواهد شد. پرتوی گفت: «تا حالا اتفاقی نیفتاده، ما منتظریم، اما نمیتوانیم چیزی را پیشبینی کنیم.» به گفته پرتوی شرایط کاری برای پناهی بسیار دشوار و سخت است و این کار را باید به عنوان "یاداشت روزانه" سینمایی پناهی فهمید.
عدم امنیت برای انسان و حیوان
سکانس اول فیلم میتواند نمایانگر شرایط محدود و بسته برای تهیه فیلم به حساب آید. تماشاگر از درون اتاقی که با نردههای آهنین از دنیای بیرون جدا شده، به دریای خزر مینگرد، تو گویی که زندانی از سلول خود در رویایش به آزادی چشم دوخته است. دریایی فراخ، خروشنده و زندگیبخش. در پسزمینههای این قاب، به آرامی جنبش و جوشی مشاهده میشود. خودرویی که میایستد و مردی به درون ویلا میآید.
مرد در کیفی بزرگی سگی را پنهان ساخته و دایماَ در ترس و دلهره است که مبادا ماموران در تعقیب وی و سگش باشند. نخستین کار او برقراری حریمی امن است. پردههای سیاه در اتاقهای مختلف کشیده میشوند تا چشمهای غریبه بدورن ویلا راه نیابند. وی حتی سگش را که در مقابل تلویزیون لم داده از دیدن اخبار دلخراش درباره وضعیت حیوانات در ایران منع میکند. مرد صدای تلویزیون را که اخبار مرگ و نابودی سگها را گزارش میدهد، خاموش میکند.
همین که احساس امنیت برای مرد و سگش برقرار میشود، مرد و زن جوانی به ویلای او سرزده وارد میشوند. به آرامی در مییابیم فضای فیلم در رویا و واقعیت در نوسان است. شخصیتهایی که محصول ذهن نویسنده یا کارگردان هستند، خلق و بدون ترتیب و توالی منطقی حذف میشوند.
حداقل امکانات و نفرات
پرتوی و پناهی هر دو وظیفه بازیگری، صدابرداری و کارگردانی را در این فیلم برعهده داشتهاند. فیلمبرداری با دوربین کوچکی صورت گرفته، که البته دشواریهای خود را در پی داشته و سبب محدودیت کار نیز شده است.
در و دیوارهای ویلا مملو از پوسترها و تصاویر فیلمها پناهی یا جشنوارههایی است که وی در آنها حضور داشته است. نخست این پوسترها با پردههایی سفید پوشیده شدهاند، اما پس از اندکی پناهی پردهها را کنار میزند و به حالتی نمادین میگوید که به عنوان سینماگر، هویتی جز مجموع این آثار و فعالیت ندارد.
پرتوی در نشست خبری تاکید کرد که پناهی و او آگاه بودهاند که در این فیلم تجربه جدیدی را به نمایش میگذارند. تقریباَ تمام حوادث در ویلا رخ میدهند. صحنههای بیرونی نیز از درون ویلا فیلمبرداری میشوند. دلیل آن، پنهانکاری سازندگان فیلم بوده است، پرتوی بارها در نشست خبری تکرار کرد که تهیه این فیلم میتواند برای پناهی و دستاندکارانش "هزینه" در بر داشته باشد.
اما آنچه به لحاظ سینمایی قابل توجه است، استعاره پرده در این فیلم است که از ورود "نگاه غریبه و نامحرم به حیطه فیلم و سینما" جلوگیری میکند، اما همزمان حوزه دید تماشاگر را نیز محدود میسازد. با این وجود تماشاگران واقعی سینما اجازه دارند به "خانه ذهنی" کارگردان وارد شوند.
اگر ویلا کنایهای از ذهن کارگردان یا فیلمنامهنویس باشد، در فیلم به خوبی دیده میشود که با هیچ در، قفل و پردهای نمیتوان آن را بست. افکار و شخصیتها به ذهن کارگردان و نویسنده هجوم میآورند و سپس بدلخواه او ایفای نقش و وظیفه میکنند.
ترس، مرگ و خودکشی
در فیلم مولفههای ترس، مرگ و خودکشی بارها به گونههای مختلف فضای فیلم را تسخیر میکنند. اضطراب صاحب سگ، کنترلهای دایمی او و وحشتش از نزدیکشدن افراد یا ماموران به ویلا، بیان ذهن کارگردان یا نویسندهای که این ترس را درونی کرده است.
در جایی دیگر ترس برادر از خودکشی خواهرش نشان داده میشود که از دست ماموران گریختهاند و در ویلا پناه گرفتهاند. حمله افراد ناشناس (دزدان یا ماموران) به ویلا و شکستن پنجره، بهمنزله تجاوز به حریم ذهنی هنرمند است، اما پناهی زمانی که به تعمیر پنچره نیز همت میگذارد، دلایل شکستن آن را از دیگران پنهان نگاه میدارد. فیلم از این بابت که در واقعیت و رویا در نوسان است، بیان پیچیده نمادین یافته است و تا حدودی فضای داستانهای کافکا را تداعی میکند. برای برخی پرسشها، پاسخهایی منطقی و قابلقبول وجود ندارد. بازی میان واقعیت و خیال مولفه زمان را نیز در فیلم به حالت تعلیق در آورده است.
پرتوی خود اذعان میکند که این فیلم برخواسته از شرایط افسردگی و استیصال است، در فیلم به خوبی میبینیم که پناهی در ذهن خود، به درون آب میرود و درست در لحظه آخر، فیلم به عقب بازگردانده میشود و پناهی دوباره از دریا بیروی میآید.
سرایدار ویلا نیز به پناهی در جایی میگوید: «بچهها دیدهاند که شما به آب زدهاید.» و سپس با لحنی تسلیبخش میافزاید. «زندگی پستی و بلندی، تلخی و شیرینی دارد.»
حتی در پایان فیلم نیز این بیان نمادین، معناهای متفاوتی مییابند. پناهی دختر را در ویلا تنها مینهد و در را بر وی میبندد، اما نویسنده و سگش را در بیرون ویلا سوار بر ماشین میکند. سکانس آخر نیز همچون سکانس اول است، دوربین از پشت نردههای آهنین بسته، پناهی را نشان میدهد که ظاهراَ آزادانه "خانهی ذهن" را تنها میگذارد.