پله؛ زایش اسطوره شماره ۱۰
۱۳۹۰ اردیبهشت ۲, جمعهزمانی که بازیگردانان خلاق شمارهی ۱۰ با توجه به دگرگونی سیستمهای فوتبال و برای پاسخ به نیازهای تاکتیکی فوتبال مدرن، در قلب میداندر حال شکلگیری بودند و هر یک با تعبیر خود فوتبال زیبا را معنا میکردند، پله مدتها بود به عنوان گلزنی استثنایی، به چهرهای جهانی تبدیل شده بود. او در جام جهانی ۱۹۵۸ با گلهای زیبا و حرکاتی حیرتآور، نام خود را بر سر زبانها انداخته بود.
ولی پله در دورهی کمال خود در مسابقات جام جهانی سال ۱۹۷۰ در مکزیک، در نقشی ظاهر شد که پیش از او بازیکنانی چون آلفردو دیاستفانو، بابی چارلتون، جیانی ریورا و ولفگانگ اوورات در میانهی میدان به عنوان هافبکهای خلاق تهاجمی بازی میکردند. تفاوت در این بود که هیچکدام از این بازیکنان، فرهمندی، آوازه و نیز کمالیافتگی پلهی سال ۱۹۷۰ را نداشتند. بر این پایه بود که پله در آن دوره از مسابقات با پوشیدن پیراهن شمارهی ۱۰، به این شماره شخصیت و حتا میتوان گفت تقدس بخشیدو برای بازیکنان مشابه خود یک قالب مفهومی ساخت: «بازیکن شمارهی ۱۰».
پله گرچه به عنوان یک گلزن و تمامکننده شناخته میشد، ولی در تاکتیک تیم ملی برزیل در سال ۱۹۷۰ در جایگاه بازیکنی در قلب زمین منظور شد. او بیش از آن که یک تمامکننده باشد، یک سازنده بود. درست به همین دلیل بود که شمار گلهایی که پله در این بازیها ساخت، بسیار بیشتر از گلهایی بود که شخصا به ثمر رساند. کارشناسان فوتبال متفقالقولاند که زیباترین گلهای پله در آن دوره از بازیها، گلهایی هستند که خود او شخصا به ثمر نرسانده است. نباید فراموش کرد که در مسابقات مقدماتی جام جهانی ۱۹۷۰، تیم ملی برزیل با پاراگوئه، کلمبیا و ونزوئلا همگروه بود و در برابر این تیمها روی هم ۲۳ گل به ثمر رساند که از آن میان توستائو مهاجم ریزنقش، با ۱۰ گل بیشترین سهم را داشت.
در خود مسابقات جام جهانی نیز، جرزینهو بهترین گلزن تیم ملی برزیل بود و در جدول گلزنان آن دوره پس از گرد مولر مهاجم آلمانی، با شش گل به مقام دوم رسید. اگر بازیهای آن دوره را مرور کنیم و نگاهی به گلهای آن بیندازیم، پی میبریم که بیشتر آنها توسط پله ساخته شده و در واقع مهاجمانی استثنایی چون توستائو و جرزینهو، بیشتر تمامکننده بودهاند. همین واقعیت کافیست تا به جایگاه پله در آن دوره از مسابقات به عنوان طراح اصلی و بازیساز تیم ملی برزیل و به دیگر سخن «بازیکن شمارهی ۱۰» پیببریم.
یک پله، یک بتهوون، یک میکلآنژ
ولی ببینیم خود ادسون آرانتس دوناسیمنتو که فوتبالدوستان او را به نام پله میشناسند، دارای چه ویژگیهایی بود که توانست به پیراهن شمارهی ۱۰ چنین شخصیت و تقدسی ببخشد. فرانتس بکنباوئر، قیصر فوتبال آلمان دربارهی پله گفته بود: «خود من با پله در تیم کاسموس نیویورک همبازی بودم و در همانجا به یکی از طرفداران او تبدیل شدم». جالبتر از این سخن، اظهاراتی است که خود پله دربارهی خود داشته است: «دیگر هرگز پله تازهای به وجود نخواهد آمد، زیرا خدا فقط یک پله، یک بتهوون و یک میکلآنژ خلق کرده است. ولی دلیل دیگری نیز وجود دارد. دیگر هرگز پلهتازهای به وجود نخواهد آمد، زیرا پدر و مادر من کارخانهی خود را تعطیل کردهاند».
شاید پله حق داشته باشد و دستکم با مجموعهی ویژگیهایی که در او گردآمده بود، دیگر بازیکنی چون او به وجود نیاید. او یک اعجوبهی واقعی بود و قادر بود با توپ همهکار بکند. او میتوانست روی یک دستمال کوچک، بازیکن حریف را دریبل کند. پله قدرت شوتزنی با هر دو پا را داشت و افزون بر آن با پرشی حیرتآور سرزن قهاری نیز بود و بسیاری از گلهای زیبای خود را با ضربهی سر به ثمر رساند. پله اندامی نیرومند و ورزشکارانه داشت. گاه به حرکات آکروباتیک تماشایی دست میزد.
یکی از ویژگیهای حیرتآور پله، پاسهای دقیق و ناگهانی او بود. گاه به نظر میرسید که پله نزدیک شدن یک یار خودی را بدون اینکه او را دیده باشد حس میکند یا بومیکشد. پاس گل او به کارلوس آلبرتو در بازی فینال جام جهانی سال ۱۹۷۰ در برابر ایتالیا، نمونهی درخشان یک چنین استعداد شگرفی است.
پله در چهار دورهی رقابتهای جام جهانی شرکت داشت. از جام جهانی سالهای ۱۹۵۸ در سوئد فیلمهای زیادی وجود ندارد. فیلمهای آن دوره همه سیاه و سفید هستند و از کیفیت خوبی برخوردار نیستند. با این همه در تصاویر محدودی که از بازیهای آن دوره وجود دارد، میتوان نبوغ پله را به عنوان یک مهاجم دید. در مسابقات جام جهانی ۱۹۶۲ پله در دومین بازی چنان آسیب دید که از دور بازیها کنار رفت. ولی در تیم ملی برزیل ستارگانی چون گارینشا و واوا همتراز او بودند و توانستند مقام قهرمانی را به چنگ آورند.
جام جهانی سال ۱۹۶۶ در انگلستان برای پله و تیم ملی برزیل فصلی تاریک بود. پله و گارینشا به عنوان قهرمانان جهان هیچکدام در فرم مطلوب و آرمانی نبودند. برزیل حتا نتوانست از گروه خود صعود کند و تنها با یک پیروزی دو بر صفر در برابر بلغارستان و دو شکست متوالی سه بر یک در برابر مجارستان و پرتغال، در گروه خود سوم و حذف شد. بویژه در بازی آخر این تیم در برابر پرتغال، ستارهای به نام اوزهبیو در خط حملهی تیم پرتغال توپ میزد که با هنرنمایی خود در میدان، پله و یارانش را جادو کرد و آنان را زودهنگام به خانه فرستاد.
رقص سامبای پیراهنطلاییها
بر این پایه، نباید تاریخ فوتبال را از منظر نتایج آن داوری کرد. پله در اواخر دههی ۶۰ میلادی هنوز پلهای نشده بود که ما امروز میشناسیم. او پس از دو دورهی ناکامی شخصی، باید در جام جهانی سال ۱۹۷۰ در مکزیک خود را ثابت میکرد و نشان میداد که سزاوار آن چیزی است که جهان از او انتظار داشت. او با تیم ملی برزیل برای آخرین بار به مسابقات جام جهانی پا گذاشت. پله در آن سال، با ۳۰ سال سن در اوج پختگی و کمال بود. او با پیراهن شمارهی ۱۰ طلاییرنگ تیم ملی برزیل در قلب میدان همزمان روح و قلب تیم خود بود.
در آن زمان، چند سالی بود که تلویزیون رنگی به بازار آمده بود و از این بازیها تصاویر رنگی نیز در جهان پخش میشد. افزون بر آن، صحنههای بازی از زوایای گوناگون در زمین فیلمبرداری میشد و تکنیکهای تازهای مانند بازپخش صحنههای حساس به صورت حرکات آرام (اسلوموشن)، تماشای فوتبال از طریق تلویزیون را نسبت به دورههای پیشین جام جهانی، صدها بار گیراتر میساخت.
این تکنیکهای فیلمبرداری ممکن ساخت تا اسطورهی شمارهی ۱۰ زاده شود. مردم جهان با چشمان حیرتزدهی خود میدیدند که شماری از ستارگان چه مهارتها و تواناییهایی در بازی فوتبال دارند و با توپ چه شعبدهبازیهایی در زمین انجام میدهند. پله در راس همهی این ستارگان بود و پیراهنطلاییهای برزیلی، با رقص سامبای خود بر روی چمن سبز همه را جادو کردند و دیگر تیمها را در سایه قرار دادند.
چند ماه بعد از این دوره از مسابقات، فیلمی رنگی از بازیها در سینماهای جهان بر روی پردههای بزرگ نمایش داده شد. اگر چه این فیلم یک فیلم سینمایی نبود، ولی بدون شک نقش اول آن را ستارهای به نام پله بازی میکرد. هنر پله در آن بود که توانسته بود در گذر زمان و با کسب تجربه، در آن دوره از مسابقات، هر دو شخصیت بازیکن سازنده و تمامکننده را تلفیق کند و در سطحی عالی نمایش دهد.
در آن دوره از مسابقات، بازیکنان خلاقی چون بابیچارلتون، ولفگانگ اوورات و جیانی ریورا نیز هر یک در میانهی میدان تیمهای خود میدرخشیدند، ولی هیچکدام تواناییها و بویژه فرهمندی پله را نداشتند. به این اعتبار میتوان گفت که اسطورهی بازیکن شمارهی ۱۰ در تاریخ فوتبال به نام پله رقم خورده و با این بازیکن استثنایی زاده شده است.
ستونهای استوار تیم ملی برزیل، بر شانههای نیرومند پله قرار داشت. پله هم تیم ملی برزیل را رهبری و هم با بازی خلاق و زیبای خود آن را تزیین میکرد. او در ردیف مهاجمانی چون جرزینهو و توستائو ولی متمایل به عقب بازی میکرد و با حرکات سرسامآور خود در زمین حریف، مرتب فضاسازی و ایجاد فرصت میکرد.
هنگامی که توپ به پله میرسید، بلافاصله چند بازیکن تیم مقابل متوجه او میشدند تا نقشههای او را عقیم سازند. همین باعث میشد که برای مهاجمان زهرداری چون جرزینهو و توستائو، فضاهای ایدهآل ایجاد شود. البته باید یادآور شد که در میانهی میدان تیم ملی برزیل و در کنار پله، بازیکنان خلاقی چون جرسون و ریوهلینو نیز حضور داشتند که قدرت تکنیکی و دامنهی مانورهای آنان، برای پله این فرصت را فراهم میکرد که گاهی در نوک پیکان حمله ظاهر شود.
ولی نقشی که پله در مسابقات جام جهانی سال ۱۹۷۰ بازی کرد، از هر کسی برنمیآمد. این کار تنها نیازمند مهارتهای فوقالعادهی فردی و فهم تاکتیکی نبود، بلکه همچنین کاردانی استراتژیک و آمادگی برای از خودگذشتگی نیز میطلبید. یعنی خصوصیاتی که بازیکنان تمامکننده غالبا فاقد آن هستند، زیرا از غریزهی ناب گلزنی خود تبعیت میکنند. اگر پله میخواست در جام جهانی ۱۹۷۰ مانند پلهی جام جهانی ۱۹۵۸ عمل کند، هرگز پلهنمیشد. قطعا نام او به عنوان گلزنی استثنایی در کنار گلزنهای قهاری چون ژوست فونتن، گرد مولر، پائولو روسی و مارکو فانباستان ثبت میشد، ولی نمیتوانست پدیدآورندهی اسطورهی شمارهی ۱۰ و طلایهدار بازیکنانی در اندازههای کرویف، مارادونا، پلاتینی، باجو و زیدان باشد.
هر کس بخواهد مفهوم بازیکن شمارهی ۱۰ را در ژرفای آن درک کند، باید یکبار دیگر گل چهارم برزیل را در بازی مقابل ایتالیا در جام جهانی ۱۹۷۰ ببیند، گلی که با نبوغ پله چون لقمهای آماده در دهان کارلوس آلبرتو گذاشته شد، تا او با شوتی زیبا آن را ببلعد.
این آخرین بازی پله در جام جهانی بود و پله با آن پاس طلایی میخواست نام خود را در تاریخ فوتبال جاودانه سازد. توپ در بیرون محوطهی جریمهی ایتالیا به پله رسید. او با حرکت بدن چنین وانمود کرد که آمادهی دریبل و نفوذ به درون محوطهی جریمه است، چیزی که همواره در میان مدافعان ایتالیایی سراسیمگی ایجاد میکرد. همهی چشمها به پله و حرکات او دوخته شده بود و هیچکس ندید که از سمت راست کارلوس آلبرتو مدافع راست برزیلی با چه گامهای بلندی نزدیک میشود. ولی گویی پله با چشمانی که در پشت سر او قرار دارند، این نزدیک شدن را دید و به عوض دریبل، در لحظهای مناسب توپ را در مقابل پای کارلوس آلبرتو انداخت. آری، آن گل یکی از زیباترین گلهای پله بود که البته کارلوس آلبرتو آن را به ثمر رساند!
پله در عمر ورزشی فعال خود در میدان، رویهم ۱۲۸۱گل به ثمر رساند و این رکوردی است که تا امروز نیز دستنیافتنی مانده است. پله هزارمین گل خود را در ۱۹ نوامبر سال ۱۹۶۹ در ورزشگاه غولپیکر ماراکانا به ثمر رساند. او توپی را از روی نقطهی پنالتی با شوتی دقیق درون دروازهی تیم واسکو دوگاما فرستاد، سپس خود آن توپ را از دروازه بیرون آورد و بر آن بوسه زد. پس از آن بازی، تماشاگران به داخل زمین ریختند و او را احاطه کردند، پیراهن شمارهی ۱۰ را از تن او بیرون آوردند و پیراهنی بر تن او کردند که روی آن شمارهی ۱۰۰۰ به چشم میخورد!
ادواردو گالئانو نویسنده و روزنامهنگار اورگوئهای دربارهی پله گفته است: «همهی ما که این شانس را داشتیم بازی پله را تماشا کنیم، هدیهای با زیبایی کمنظیر دریافت کردهایم: لحظاتی که ارزش جاودانه شدن دارند و ما را به این باور میرسانند که جاودانگی واقعا میتواند وجود داشته باشد».
بهمن مهرداد
تحریریه: شهرام احدی