کلودیا کاردیناله، زنی از جنس رؤیا
۱۳۹۲ فروردین ۲۶, دوشنبهکاردیناله در جوانی با صورت دلربا و چشمان گیرا به فرشتگان شبیه بود، تا آنجا که فلینی او را موجودی رؤیایی نشان داد. روی پردهی سینما نشان داد که استعداد بازیگری در او کم از زیبایی او نیست. کلودیا کاردیناله روز ۱۵ آوریل ۲۰۱۳ هفتاد و پنجمین سالگرد تولدش را جشن میگیرد.
او در طی بیش از نیم قرن فعالیت هنری خود در دهها فیلم نقشآفرینی کرده است، هم در فیلمهای سرگرمکننده و مردمپسند و هم در آثار ارزندهی برخی از بزرگترین سینماگران ایتالیا: از "روکو و برادرانش" و "یوزپلنگ" به کارگردانی لوکینو ویسکونتی، "هشت و نیم" شاهکار فدریکو فلینی، تا "روزی روزگاری در غرب" (سرجیو لئونه)، راه بدکاران (ماریو بولونینی)، دختری با چمدان (والریو زورلینی) و دهها فیلم دیگر، در هر ژانری، از درامهای خانوادگی تا کمدیهای سبک.
جایزه شرکت در جشنواره ونیز
کلودیا کاردیناله در ۱۵ آوریل ۱۹۳۸ در تونس به دنیا آمد، از پدر و مادری سیسیلی. در سال ۱۹۵۷ در مسابقهای شرکت کرد برای "انتخاب زیباترین دختر ایتالیایی ساکن تونس".
هیچ شکی نبود که او برندهی این مسابقه است. جایزهی او شرکت در "جشنواره سینمایی ونیز" بود؛ در جشنواره آن همه زیبایی نمیتوانست نظر دهها تهیهکننده و فیلمساز را جلب نکند، و او به همین سادگی وارد سینما شد.
کاردیناله به زودی در کنار سوفیا لورن و جینالولو بریجیدا، یکی از ستارگان برجستهی سینمای ایتالیا شد. طبیعی است بیشتر نقشهایی که ایفا کرد، بر اندام جذاب، صورت سبزه و نمکین و نگاه افسونگر او تکیه داشتند. در نقش دختری سرکش و خودخواه که از جذابیت خود آگاه است و فوج دلدادگان را بازی میدهد، زنی فتنهانگیز که به هوسرانی مردان دامن میزند، یا مادری که در سن بالا هم نگاه شیفتهی مردان را به دنبال خود میکشد.
گفتوگوی استثنائی با یک فرشته
در سال ۱۹۶۱ از آلبرتو موراویا، داستاننویس پرآوازهی ایتالیایی، گفتوگویی غریب منتشر شد که همگان را به حیرت فرو برد. مراویا از نویسندگان پیشرو و پرطرفدار ایتالیا شناخته میشد. به خاطر فیلمنامههایش بسیار مشهور بود، ۵۳ سال داشت و با کلودیا کاردیناله که تنها ۲۳ سال داشت، به گفتوگو نشسته بود. این گفتوگوی عجیب امروزه از اسناد ارزندهی سینمای اروپا به شمار میرود.
همه میدانستند که کلودیا کاردیناله بیشتر به خاطر زیبایی خیرهکنندهاش به سینما راه یافته و ناگهان به شهرت فراوان دست یافته است. درونمایهی اصلی مصاحبه نیز همین است: زیبایی خیرهکنندهی یک زن.
بخش اول مصاحبه هیچ مضمون مشخصی ندارد یا به عبارت بهتر تنها یک مضمون دارد: موجودی زیبا به نام کلودیا کاردیناله. این زن به شکل توصیفناپذیری زیباست و تمام مسائل دیگر بیاهمیت هستند. گفتوگوکننده، برخلاف انتظاری که از یک مصاحبه داریم، مطلقا برایش مهم نیست که این زن کیست، چه میکند یا چه میاندیشد.
موراویا به زندگی گذشته، برنامههای آینده، فعالیتها و افکار و تجارب آموزشی و پرورشی این زن هیچ کاری ندارد. برای او هیچ چیز مهم نیست، غیر از حضور و موجودیت زن: «بگذارید توضیح بدهم: برای ما بدن شما مهم است؛ غیر از بدن چیزی وجود ندارد، چون همه چیز در بدن شکل میگیرد و خارج از آن هیچ چیز نیست.»
همه چیز با توصیف بدن و اندام کلودیا کاردیناله شروع میشود. با چهرهی او که کمال ظرافت و زیبایی است و پیکری که آیت رعنایی و هماهنگی است.
موراویا از اندازهها و ابعاد اندام بدن میپرسد: رنگ و آرایش موها، شکل پیشانی، صورت و لبها، خال روی گردن، لالهی گوش، سینه، باسن، دستها و پاها و...
در بخش دوم مصاحبه موراویا به خود "سوژه" میپردازد و به موجودی روح میبخشد که در بخش اول تنها ظاهر آن را وصف کرده بود. او با دقت و علاقه به زندگی خصوصی کلودیا خیره میشود. میپرسد که او چگونه از زندگی روزانه جدا میشود و شب به آرامشی فرو میرود که تنها به خود او تعلق دارد و با پیکر خود تنهاست. چگونه برای خواب آماده میشود، کجا میخوابد، چگونه لخت میشود، با چه وضعی به بستر میرود؟ چه خوابهایی میبیند؟
موراویا از تمام میراث هنری اروپا بهره میگیرد تا به راز زیبایی کاردیناله پی ببرد و آن را برای خود و دیگران، مفهوم سازد. دریابد چگونه پیکری زیبا به هستی منحصر به فرد یک انسان، به موجودی زنانه، شکل میدهد.
کلودیا کاردیناله به خاطر میآورد: «ما دو نفری در اتاق کار او نشسته بودیم. او سؤال خود و جوابهای من را با ماشین تایپ میکرد. ماشین تحریر چند بار به زمین افتاد، او وحشتناک هیجانزده بود.»
آلبرتو مراویا (۱۹۰۷ – ۱۹۹۰) در سالهای پایانی زندگی عضو پارلمان اروپا بود و به جناح چپ تعلق داشت. بیشتر داستانهای او به زبان فارسی ترجمه و منتشر شده است، اما گفتوگوی درخشان و مفصل او با کلودیا کاردیناله، هنوز به فارسی در نیامده است.