گزارشگر گزارشهای «ناخواسته و بحثبرانگیز»
۱۳۸۶ مرداد ۲۶, جمعهاین کتاب اولین تصویر روشن از زندگی مهاجران ترک، یک از پایینترین اقشار اجتماعی آلمان، در برابر چشم مردم بود.
هاینریش بل ( Heinrich Böll) نویسنده معروف آلمانی و برنده جایزه نوبل ادبیات (۱۹۷۲) در مقدمه ترجمه کتاب « سیزده گزارش ناخواسته و بحثبرانگیز» از والراف به زبان سوئدی مینویسد:« والراف از جنس خبرنگارانی نیست که مدتی روی موضوع کار میکنند و بعد خلاصهای از اطلاعاتی که پیدا کردند را سرهم میکنند. از جنس نویسندگانی هم نیست که تجربهشان با نوشتن یک کتاب، آن هم با لحنی که به خواننده درس میدهد، مینویسند. والراف درون داستانش فرو میرود، زندگی میکند و بعد از خودش حرف میزند. از آنچه تجربه کرده است.»
«سیزده گزارش ناخواسته و بحثبرانگیز» گزارش روزهایی است که والراف دانشجویی میشود که دنبال اتاق میگردد؛ یا الکلی بیخانمانی که در خیابان میخوابد؛ و یا کاتولیک خشکه مقدسی که میخواهد بداند آیا از نظر دینی اشکالی دارد که در کارخانهاش مواد اولیه بمب تولید کند.
گزارشهای گونتر والراف به مرزهای آلمان محدود نمیشوند. او در سال ۱۹۷۴در جریان انقلاب یونان، همراه کمیته همبستگی با زندانیان سیاسی به آن کشور سفر میکند و وارد تظاهرت مردمی انقلاب یونان میشود و بعد در کتاب «یونان دیروز، درسی برای فردا » خاطراتش را چاپ میکند. و یا در سال ۱۹۷۶در نقش یک دلال اسلحه با رئیس جمهور عزل شده پرتقال در شهر دوسلدورف آلمان دیدار میکند و پرده ازتوطئه براندازی دولت تازه پرتقال برمیدارد. « افشای یک توطئه» خاطرات این گزارش است.
والراف که بارها در دادگاههای مختلف پای میز محاکمه رفته چهره نامحبوبی برای بسیاری از سیاستمداران و سرمایهداران آلمانی است. او که به دلیل نوشتن کتاب «خاطرات ارتش» در دوران سربازیاش، به اتهام نداشتن سلامت روان از ارتش اخراج شده، هر بار که دست سیاست مدار و یا سرمایهداری را رو کرده، این جمله را که «والراف سلامت روان ندارد» شنیده است.
والراف شست و پنج ساله این بار داستان تازهای را شروع کرده، داستانی که از نظر بسیاری از منتقدان، روزنامهنگاران و چهرههای برجسته فرهنگی آلمان، داستان خطرناکی است! او این بار نه با لباس مبدل و گریم، بلکه در نقش گونتر والراف میخواهد در مسجد محله ارنفلد در شهر کلن (محله ترک نشین این شهر) کتاب آیههای شیطانی سلمان رشدی را برای مسلمانان ترک بخواند.
داستان از آنجا شروع شد که دوستان ترک او که مدتهاست در تلاشند مسجد بزرگی در شهر کلن بسازند از او خواستنند که حمایتشان کند. ترکها معتقدند که اگر ما جزیی از جامعه آلمان هستیم حق داریم مسجد بزرگی داشته باشیم، حتی اگر منارههای مسجد از کلیسا هم بلندتر باشد. اگر جامعه آلمان پذیرای ما و فرهنگ ماست و ما را جزئی از خود میدانند باید تفاهمش را نشان دهد.
والراف هم در این میان میخواهد با خواندن آیههای شیطانی در مسجد قدیمی این محله ثابت کند ترکهای مسلمان آلمان هم اهل گفتگو هستند.
اما در میان تمام سوالهایی که در نشست خبرنگارن دویچهوله با والراف پرسیده شد، اولین سوال والراف از دویچه وله جالبترین بود: «بخش فارسی هم دارید؟»
او در پاسخ به سوال که اگر میخواستید برای ایران کاری کنید چه میکردید؟ میگوید:«بزرگترین شانس این است که دو سوم جمعیت ایران زیر سی سال هستند. هر چند که این نسل، نسلی است که آزادی را تجربه نکرده. شاید اگر من هم در ایران زندگی میکردم نمیتوانستم کاری کنم! اما اگر این جامعه جوان که برخلاف تصور بسیاری جامعهای پویاست، اراده کند، میتواند همه چیز را تغییر دهد. فراموش نکنید، رشدی دشمن نیست، نویسنده است، حتی اگر شما کتابهای رشدی را هم نخوانده باشید. او نویسندهای است که حرفهای دیگری دارد.»
والراف معتقد است باید گفتوگو کرد، حتی اگر گفتوگو به دعوا ختم شود.
شبنم نوریان