یادی از بیژن ترقی، تصویرساز ترانه
۱۳۹۱ اردیبهشت ۴, دوشنبه
میگویند ترانه از گهواره آغاز و به گور ختم میشود. اما این ترانه که از تولد با لالائی مادر و تا مرگ با مرثیه بدرقهی راهمان است، چندان ارج و قربی در میان ادیبان ما نداشته است. شان و جایگاه ترانه را از نگاه شاعران، میتوان با پاورقینویسی از دیدگاه نویسندگان مقایسه کرد. ایرج میرزای شاعر خطاب به عارف میگوید: تو آهوئی مکن جانا، گرازی/ تو شاعر نیستی و تصنیف سازی.
نویسندگان نامدار ما نیز اغلب از پاورقینویس با لحنی تحقیرآمیز یاد میکنند و کار"حسینقلی مستعان" و دیگر پاورقینویسان را جدا از ادبیات منثور میدانند. با این همه نه ایرج میرزا، شاعر سهل و ممتنعگوی ما و نه نویسندگان نامدار و پرآوازه با کوچک کردن این دو هنر نتوانستند از تاثیر و نفوذ آن در میان مردم و از توسعه و گسترش آن در ادبیات امروز بکاهند. در روزگار ما شاید بتوان گفت که ترانه بیش از هر هنر دیگری در میان مردم رایج است و موثرترین وسیله ارتباطی در میان آنان.
اما از "شیدا" و "عارف" و "بهار"، بنیانگذاران ترانهسرائی نوین در صد سال گذشته که بگذریم، سالیان دراز ترانه راهی یکنواخت و بیفراز و نشیب را میپیمود که هیچ گونه دگرگونی در آن رخ نمینمود. منوچهر همایونپور، خواننده سنتی، می گوید: «کلمههای عشق و دل بیشترین مورد استعمال در سرودهها را داشتند و به زشتترین صورتها از این زیباترین واژهها استفاده میشد.»
«تا چشم مستی میبینه عاشق میشه دوباره/ هر روز به دنبال یکی، هر شب یه عشقی داره»
رهی معیری و ترانههای ناب
در چنین حال و هوائی است که شاعر و ترانهسرائی همچون "رهی معیری" سر بلند میکند و با غنای تغزلی خود تحولی در ترانهسرائی به وجود میآورد. پس از رهی از سه ترانهسرای دیگر، اسماعیل نواب صفا، رحیم معینی کرمانشاهی و بیژن ترقی، میتوان نام برد که با قصههای کوتاه تصویری، به ترانههای سنتی ملالآور، روح و جان تازهای بخشیدند.
بیژن ترقی با غوطه خوردن در کتاب و آشنائی با شاعران بزرگ به ترانهسرائی میرسد.
همه چیز از همان کتابفروشی آغازمیشود. کتابفروشی "خیام" در خیابان ناصر خسرو که محمد علی ترقی، پدر بیژن ترقی، آن را همراه با پسرانش اداره می کرد. فضای شعر و ادب در همان محوطهی کوچک موج میزد. شهریار بود و همائی٬ امیری فیروزکوهی بود و گلچین معانی و بسیاری دیگر از دستاندرکاران. بیژن ترقی در آغاز به فکر تصحیح و جمعآوری دیوان شاعران کلاسیک ایران چون "صائب تبریزی" و "کلیم کاشانی" میافتد. شاید همین سر و کار داشتن با ادبیات کلاسیک و مطالعهی آثار آنان بود که ذوق شاعری نهان مانده در درون او را برانگیخت و موجب شد او به جمع غزلسرایان بپیوندد. نخستین شعر او در دوران نوجوانی همان موضوع همیشگی شمع و پروانه را در بر داشت:
گریه مکری که دائم شمع را بر دامن است/ میفریبد عاقبت آن ساده دل پروانه را
تشویق شهریار او را به سرودن علاقمندتر میکند. بیژن ترقی که دستی نیز در موسیقی داشت و با نواختن ویولن آشنا بود، به تصادف با پرویز یاحقی آشنا میشود. آشنائی او با نوازنده و آهنگساز مشهور انگیزهی دیگری میشود برای سرودن ترانه. ترانههائی که به قول خودش «در آن ایام در یک قالب تکراری در مورد بیوفائی معشوق، جور رقیب، قامت سرو یار، غنچه لب و چشم نرگس سروده میشد». ترقی با مضامین نو وارد عرصه ترانهسرائی میشود:
منم که چشمه سرابم/ چو نقش آرزو بر آبم
بلرزدم دل از نسیمی/ به بحر زندگی حبابم
او ترانه را پدیدهای نو میداند که بر عکس ادبیات منظوم، گذشتهای چندان دور و پر سابقه ندارد. زیرا «ادبیات ما هزار ساله است و ترانههای ما صد ساله».
آتش کاروان
ترقی در آغاز سبک سمبلیک و مناظره را برای ترانه انتخاب میکند. "به رهی دیدم برگ خزان"، "گردباد"، "آتش کاروان"، "سبوی بی می"، "کعبه دلها"، و "سایه" از مشهورترین انواع این گونه ترانههای اوست. در این میان آتش کاروان که از نخستین ترانههای او و با صدای گرم و رسای دلکش و آهنگ علی تجویدی اجرا شده، از محبوبترین و ماندگارترین آن ها نیز هست.
«آتشی ز کاروان جدا مانده/ این نشان ز کاروان به جا مانده/ بختم مدد نکرد چو با کاروان روم/ میسوزم آن قدر که چو دود از میان روم/ سر میکشم چون شعله که برخیزم ای دریغ/ کو پای قدرتی که پی همرهان روم»
حسینعلی ملاح، پژوهشگر و موسیقیدان، در مورد این ترانه گفته است: «هر کس سراینده این ترانه را نشناسد، میپندارد بیژن ترقی پیرمردی است سپیدموی و سالخورده که سرد و گرم روزگار چشیده و نیک و بد ایام بسیار دیده. اما وقتی آگاه میشود او بیش از سی بهار از عمرش سپری نشده است بر نبوغ او آفرین میگوید.»
بیژن ترقی همچنان به دنبال نوآوری است. این بار کوشش میکند با شکستن کلمات، ترانهها را به زبان محاوره عرضه کند. بدون تردید کسی که در ادبیات کلاسیک ایران دست دارد به خوبی میداند که این کلمات را چگونه باید شکست تا خللی در شعر به وجود نیاورد. تفاوت بسیار است میان او و کسی که برای گفتن ترانه مردمپسند میسراید:
«ماشین مشدی ممدلی/ نه بوق دارد نه صندلی» یا
«باز آمدیم، باز آمدیم/ اردک بودیم، غاز آمدیم»
ترقی ترانهی "گل اومد بهار اومد" را برای نخستین بار با شکستن کلمات ساخت و موفقیت بسیار نیز در این راه به دست آورد. او رمز ماندگاری ترانه را «در اصالت و شیوائی آهنگ، تازگی مضمون و تلفیق و پیوند شعر با ملودیهای آهنگ آن میداند که در برگیرندهی حوادث زمان و بازگو کنندهی حالات و نیازهای عاطفی و اخلاقی مردم زمان خود باشد». ترقی در عین حال هنرمند اصیل را موجود دردمندی میداند که «خود در صدد درمان دیگری است».
حسینعلی ملاح در باره ترقی گفته است: «او در سرودن ترانهها توجه خاصی به مضمون اشعار دارد. ترانههایش در قالب تغزل آموزنده است. زمان در آن منعکس است، سستی و رخوت ایجاد نمیکند. اگر در ترانهای با صوفیان نشسته، در ترانهای دیگر ایمان راسخ خود را آشکار کرده است.»
ترقی اما برای هنرمند رسالتی نیز قائل است: «این همه موضوعات اجتماعی و حوادثی که در پهندشت زندگی ما در جریان است، درخور تعمق و تفکر و حاوی مضامین جالبی است که تنها هنرمندان هستند که از عهده بیان آن البته به زبان هنر برمیآیند. هنرمندی که پیوسته گرم تعلقات نفسانی خود باشد و نتواند درد اجتماع و نابسامانیهای مردم سرزمین خود را حس کند، موجودی تکبعدی و متحجر است.»
ترقی در آخرین سالهای زندگی، گویا دردهای اجتماعی آنچنان تا اعماق وجودش نفوذ کرده بود که آخرین سرودهاش "وطنم، وطنم" را بر روی آهنگی قدیمی سر داد تا دین و رسالت خود را پیش از مرگ به انجام رسانده باشد.
«وطن ای هستی من/ شور و سر مستی من/
جلوه کن در آسمان/ همچو مهر جاودان/
بشنو سوز سخنم/ که هم آواز تو منم/
همه جان و تن من/ وطنم وطنم وطنم
بیژن ترقی در روز ۵ اردیبهشت ماه ۱۳۸۸ در سن ۸۰ سالگی درگذشت.