۱۶ آذر روز دانشجو؛ "ما صدای تاریخیم"
۱۳۹۶ آذر ۱۶, پنجشنبهدانشجویانی که سه روز مانده به شانزدهم آذر ۹۶ به یاد روز دانشجو در دانشگاه علامه طباطبایی تجمع کردند، در جای جای سخنانشان خود را "صدای تاریخ" خواندند و بیانكننده "کلمات سرکوبشده تاریخ". گفتند صدای مادرهای گورهای بینام هستند و بلوچهای آواره. آنان سخنانشان را چنین به پایان بردند: «ما دانا نیستیم؛ چیزهای ساده میگوییم: اینکه میارزد انسان زندگی کند و بمیرد بخاطر برابری و صلح.»
کلام دانشجویان گویا اشارهای است به تاریخچه پر فراز و نشیب جنبش دانشجویی در ایران؛ کلامشان هم با فراموشی مقابله میکند و هم یادآور میشود که جنبش دانشجویی در طول تاریخ دستکم ۶۰سالهاش برای رسیدن به عدالت اجتماعی تلاش ورزیده است.
به کانال دویچه وله فارسی در تلگرام بپیوندید
در آستانه مشروطیت
فعالیتهایی که با هدف تغییرات اجتماعی و سیاسی از سوی دانشجویان صورت میگرفته را میتوان از همان دوره تاسیس مدارس عالی جدید در ایران تا حدودی مشاهده کرد. دانشجویان مدارس عالی دارالفنون، سیاسی و فلاحت که در دوره ناصرالدین شاه و مظفرالدین شاه قاجار تاسیس شدند در حرکتهای مشروطهخواهان چون تحصن و مقالهنویسی و سخنرانی شرکت میکردند. آنها هماهنگ با روح زمان، دلایل "عقبماندگی ایران" را برمیشمردند و راه ترقی را تعلیم و تربیت میدانستند.
رضا شاه
اما مهمترین تحولات دانشجویی به سالهای بعد از تاسیس دانشگاه تهران برمیگردد. دانشگاه تهران با هدف مدرنیزه کردن کشور در ۲۴ اسفند ۱۳۱۳ به دست رضا شاه افتتاح شد. هفت سال نخست تاسیس دانشگاه تهران در دوره یکهسالاری رضا شاه بود که فعالیتهای کنترلنشده را برنمیتافت. در نتیجه، بیشتر اعتراضهای دانشجویی در رابطه با مسائل مربوط به بهبود وضعیت تحصیلی و زندگی آنان بود. دانشجویان در نبود فضایی آزاد در دانشگاه، فعالیتهای اجتماعیشان را در خارج از دانشگاه انجام میدادند. در اینجا میتوان به گروه "۵۳ نفر" روشنفکران مارکسیست اشاره کرد که در ۱۳۱۶ دستگیر شدند. ۴۸ تن از آنان یک سال بعد محاکمه شدند. ۱۳ نفرشان دانشجو بودند و بیشتر آنان به حبسهای دو تا ده سال محکوم شدند.
حزب توده و آغاز جنبش دانشجویی
با تبعید رضا شاه در سال ۱۳۲۰ فضای سیاسی آزادتر شد و حزب توده پا گرفت که جانبدربردگان گروه ۵۳ نفر از بنیانگذاران آن بودند. این حزب درون سازمان جوانان خود یک اتحادیه دانشجویان بوجود آورد و نفوذش را در دانشگاهها در میان دانشجویان و استادان و کارکنان دیگر گسترش داد. یرواند آبراهامیان، پژوهشگر تاریخ ایران، به نقل از مهدی بازرگان، نخستین دانشیار دانشکده فنی دانشگاه تهران، نوشته که نفوذ حزب توده به گونهای بود که مسئولان دانشگاه جرأت نداشتند چیزی بگویند. به دلیل این نفوذ هر دولتی هم که میخواست آزادی سیاسی را محدود کند با رودررویی سخت دانشجویان مواجه میشد. با سوء قصد نافرجام به جان محمدرضا شاه در بهمن ۱۳۲۷ در برابر دانشکده حقوق و علوم سیاسی ورق برگشت. اگرچه سوء قصد کننده عقاید اسلامی داشت، اما این بهانهای شد برای سرکوب حزب توده. حزب مجبور شد زیرزمینی شود و اتحادیه دانشجویان هم با آن.
جنبش ملی شدن نفت
با قدرتگیری محمد مصدق در ۱۳۳۰ به عنوان نخست وزیر بار دیگر دانشجویانی که خواستار برقراری عدالت اجتماعی بودند فعال شدند. جنبش ملی کردن نفت به جنبش دانشجویان نیرو و انگیزه میبخشید. بسیاری از آنان طرفدار جبهه ملی مصدق و آرای حزب توده برای عدالت اجتماعی بودند. آنها برای نشان دادن حمایتشان از جمله در تظاهرات و پخش نشریات به نفع مصدق و حزب توده شرکت میکردند. سرنگونی مصدق پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ خشم دانشجویان را به دنبال داشت که اوج آن به واقعه ۱۶ آذر انجامید.
روابط دولت ایران با دو حامی کودتا انگلیس و آمریکا نزدیکتر شده بود. ریچارد نیکسون، معاون رئيس جمهور آمریکا، به ایران دعوت شده بود. این موضوع به همراه اعلام قصد ایران برای برقراری ارتباط مجدد با بریتانیا که در جنبش ملی شدن نفت ایران هدف اصلی حمله بود، باعث خشم و ناراحتی از جمله در دانشگاه تهران شده بود. در روز ۱۶ آذر نیروهای نظامی به بهانه آنکه یک دانشجو به آنها توهین کرده وارد دانشکده فنی شدند و استادان را مجبور به تعطیل کلاسها و جمع کردن دانشجویان در سرسرای دانشکده کردند. پس از اولین شعار دانشجویی علیه کودتا و به نفع مصدق سربازان آتش گشودند که در نتیجه آن مصطفی بزرگنیا بلافاصله کشته شد. دو دانشجوی دیگر مهدی شریعت رضوی و احمد قندچی در راه بیمارستان درگذشتند. چندین دانشجو دستگیر و به زندان برده و شکنجه شدند تا اینکه اعتصابهای وسیع دانشجویی دولت را مجبور به آزادی آنها کرد. چند روز بعد نیکسون دکترای افتخاری در دانشگاه تهران گرفت؛ جایی که سه دانشجو کشته شده بودند. این خاطره جمعی از ۱۶ آذر نزدیک به شش دهه در اذهان باقی ماند. ۱۶ آذر پس از انقلاب بهمن بود که به طور رسمی "روز دانشجو" نام گرفت.
سرکوب و خفقان چه در دانشگاهها چه در مکانهای دیگر کشور مانع رشد جنبش دانشجویان بود. تا اینکه دانشجویان در تظاهرات اعتراضی به انتخابات مجلس بیستم در سال ۱۳۳۹ شرکت کردند که نتایجش تقلبی خوانده میشد. عدهای از آنان دستگیر شدند. سپس چند هزار دانشجو در تهران و مشهد و تبریز به جنبش اعتراضی برای آزادی دانشجویان بازداشت شده پیوستند و باعث آزادی همکلاسیها و نیز باز شدن دانشگاه تهران شدند که از یک ماه پیش بسته شده بود. از این تاریخ ۱۶ آذر به سالروزی برای همه دانشجویان دانشگاههای ایران تبدیل شد. همچنین از این دوره دانشجویان میکوشیدند در ارتباط نزدیک با جنبش کارگری قرار گیرند. بار دیگر فضای سیاسی جامعه در دانشگاه بازتاب مییافت. یک ماه بعد که دولت در انتخابات مجلس بیست و یکم تعلل میکرد و این از سوی دانشجویان تحدید آزادیهای سیاسی تلقی میشد، دانشجویان دست به تظاهرات زدند. پاسخ دولت بیرحمانه بود. ۲۱ ژانویه ۱۹۶۲ گارد ارتش وارد دانشگاه تهران شد. نتیجه چندین زخمی و مورد بازداشت و بستن دانشگاه بود. دانشگاه سه ماه تعطیل بود. از این تاریخ به بعد و بخصوص پس از سرکوب جنبش ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ سکوت بر دانشگاهها حاکم شد.
جنبش چریکی
سکوت تنها آرامش پیش از طوفان بود. در میانه دهه ۱۳۴۰ فعالان جوان تودهای و نهضت آزادی سابق در واکنش به اشتباهات سیاسی رهبران این احزاب به طور جداگانه گروههای چریکی تشکیل دادند. یک گروه به رهبری بیژن جزنی و حسن ضیاءظریفی، دیگری به رهبری مسعود احمدزاده، امیرپرویز پویان و عباس مفتاحی. گروه دیگری را محمد حنیفزاده، علی اصغر بدیعزادگان و سعید محسن بنیان نهادند که معتقد به ترکیب مارکسیسم و شیعه انقلابی برای رسیدن به عدالت اجتماعی بود.
در ۱۹ بهمن ۱۳۴۹ گروه ۱۳ نفره چریک با پیشینه جنبش دانشجویی به یک پست ژاندارمری در سیاهکل گیلان حمله کرد و آغازگر عملیات سازمان چریکهای فدایی خلق در ایران شد که از وحدت جانبدربردگان گروه جزنی و احمدزاده ایجاد شده بود. بزودی گروه چریکی مجاهدین نیز آغاز به فعالیت کرد. دانشجویان بسیاری مجذوب فعالیتهای این دو گروه بودند، اگرچه آنها پایه وسیعی در میان کارگران و زحمتکشانی نداشتند که از آن صحبت میکردند. در این دوره هر حمایت و هواداری از گروههای چریکی به شدت سرکوب میشد. بیش از ۱۰۰ دستگیری در سال ۱۳۵۰ صورت گرفت. پنج سال بعدی نبردی خونین بین ساواک و چریکها جریان داشت. رهبران گروههای چریکی زیر شکنجه، در درگیریهای خیابانی یا در نتیجه اعدام کشته شدند. ۱۳۹ تن (۴۰ درصد) از ۳۴۱ چریک کشته شده در درگیریهای خیابانی دانشجو بودند. خاطره جمعی دانشجویان درباره همکلاسیهای کشته شده چریکشان آشتی میان حرکتهای دانشجویی و دولت را ناممکن ساخته بود.
پس از انقلاب
بلافاصله پس از انقلاب بهمن ۱۳۵۷ فضای سیاسی باز بود و دانشجویان که نقش مهمی در انقلاب ایفا کرده بودند میخواستند هر چه زودتر به دانشگاه برگردند و ایدآلهای خودشان را پیاده کنند. گروههای مختلفی به طرفداری از این یا آن گروه سیاسی در دانشگاهها پا گرفتند. اما خمینی و طرفدارانش به زودی دریافتند که کم نیستند دانشجویان و گروههای دانشجویی که از اسلامی شدن جامعه انتقاد می کنند.
انقلاب فرهنگی
خمینی در نطق نوروزی ۱۳۵۹ گفت که انقلاب باید به دانشگاهها هم برسد. شعار یک دانشجو در میانه نطق هاشمی رفسنجانی در دانشگاه تبریز را بهانه حمله به دانشگاهها کردند. رئيس جمهور بنی صدر سه روز مهلت داد که دانشجویان فعالیتهایشان را متوقف کنند. اما پیش از پایان اولتیماتوم به دانشجویان حمله شد، ۳۷ نفر کشته و صدها نفر زخمی و دستگیر شدند.
خمینی در تابستان ۱۳۵۹ دستور انقلاب فرهنگی را صادر کرد. دانشگاهها سه سال تعطیل شدند. ستاد انقلاب فرهنگی مامور اسلامی کردن دانشگاهها و از بین بردن فاصله بین دو نظام آموزشی حوزوی و دانشگاهی شد. کمیتههای پاکسازی مامور اخراج دانشجویان و اساتید و دیگر کارکنان مخالف و منتقد شدند. بیش از ۵۷ هزار دانشجو از نزدیک به ۱۷۴ هزار دانشجو اخراج شدند. تعداد بالا، اما ناشناختهای از دانشآموزان هیچگاه اجازه تحصیلات عالی را نیافتند. همچنین به گفته عبدالکریم سروش، عضو سابق ستاد انقلاب فرهنگی، دستکم ۷۰۰ استاد دانشگاه از مجموع ۱۲ هزار استاد اخراج شدند.
جنگ ایران و عراق
جنگ هشت ساله که ۱۳۵۹ آغاز شد نیز اثری بزرگ بر جنبش دانشجویی گذاشت. رفتن به جنگ برای برخی دانشجویان به منزله تنها کانال شرکت در فعالیت سیاسی دانشجویی تلقی میشد. بر شماری از ساختمانها نام دانشجویان کشته شده در جبهههای جنگ را میگذاشتند. یکی از دانشجویان مسلمان پیرو خط امام بنام سید حسین علمالهدی که در دانشگاه فردوسی مشهد درس میخواند در ۱۶ دی ۱۳۵۹ در ۲۲ سالگی در عملیاتی در رابطه با فتح خرمشهر همراه با دیگر اعضای گروهش کشته شد. به یاد او و ۳۵۰۰ دانشجوی دیگر که جانشان را در جبهههای جنگ از دست دادند، جمهوری اسلامی روز ۱۶ دی را به طور رسمی "روز دانشجو" نامیده است.
فعالیتهای دانشجویی در این دوره تقریبا در انحصار سازمانهای دانشجویی بودند که با دولت همکاری داشتند، مثل انجمنهای اسلامی دانشجویان و جهاد دانشگاهی که برای جبهه سربازگیری میکردند. حال دیگر مراسمی به مناسبت ۱۶ آذر که به لحاظ تاریخی و سیاسی برای دانشگاهها اهمیت داشت برگزار نمیشد مگر با اطلاعیه رسمی انجمنهای اسلامی. مهرداد مشایخی، جامعهشناس، نقش اصلی انجمنهای اسلامی را تا پایان جنگ کنترل سیاسی و تبلیغات و درافتادن ایدئولوژیک با منتقدان دانسته است.
رفسنجانی پس از جنگ
با پایان جنگ رئیس جمهور وقت، اکبر هاشمی رفسنجانی، بر طرح توسعه اقتصادی و بیش از هر چیز بر خصوصیسازی متمرکز بود. نابرابری اقتصادی-اجتماعی در کشور رشد کرد و دامنه آن به دانشگاه کشید. از دوره رفسنجانی بیشتر بخشهای مرفه میتوانستند به دانشگاه راه بیابند. خانوادهها به منظور آماده کردن فرزندانشان برای امتحانات ورودی فشارهای مالی فراوانی را متحمل میشدند. دانشگاههای آزاد با شهریههای بالا تاسیس شدند. دانشگاههای عمومی هم حاضر به پذیرفتن دانشجویانی شدند که میتوانستند شهریه بالا بپردازند. شمار دانشجویانی که در نهادهای خصوصی با شهریه درس میخواندند به شدت بالا رفت. به نوشته روزبه صفشکن، جامعهشناس، درحالیکه تا یک دهه پیش از این دوره همه دانشجویان رایگان تحصیل میکردند، در سال ۱۳۹۲ تنها حدود ۱۶ و نیم درصد به تحصیل رایگان در دانشگاه مشغول بودند.
محمد خاتمی به عنوان سیاستمداری اصلاحطلب در سال ۱۳۷۶ با وعده آزادیهای سیاسی و اجتماعی حمایت دانشجویان زیادی را به عنوان رای دهنده برای انتخابات ریاست جمهوری جلب کرد. اصلاحطلبان برای جذب دانشجویان در دانشگاهها فعال شدند. انقلاب فرهنگی، جنگ ایران و عراق و سیاستهای رفسنجانی باعث شده بودند که شعار عدالت اجتماعی در جنبش دانشجویی کمرنگ باشد. اعتراض دانشجویان به بسته شدن روزنامه "سلام" با برخورد خشونتبار نیروهای امنیتی در خوابگاه دانشجویی در ۱۸ تیر ۱۳۷۸ روبرو شد که به مرگ دستکم یک نفر و مجروح شدن چندین نفر انجامید. دانشجویان دست به تظاهرات زدند اما صدها نفر زخمی و صدها تن دستگیر شدند. با توجه به سرکوب علیه دانشجویان، محمد خاتمی اعتماد دانشجویان به خود را خدشهدار کرد چون حمایتی را که فعالان دانشجویی انتظار داشتند از آنان نکرده بود. ۱۸ تیر ۱۳۷۸ به عنوان نقطه عطفی در تاریخ جدید جنبش دانشجویی شناخته شده است.
چپ جدید در دانشگاهها
به نوشته روزبه صفشکن، جامعهشناس، سیاست خصوصیسازی رفسنجانی که باعث افزایش نابرابری اقتصادی و اجتماعی شد، باز شدن نسبی فضای اجتماعی و سیاسی در دوره محمد خاتمی و ناامیدی از اصلاحطلبان باعث رشد جنبش دانشجویی جدیدی شد که متمرکز بر شعار عدالت اجتماعی است. دانشجویان پیرامون نشریات دانشجویی و محافل مطالعاتی درباره سوسیال دمکراسی و تاریخ چپ ایران گرد آمدند. بخشی از آنان به نام "دانشجویان آزادیخواه و برابریطلب" خود را چپ رادیکال مینامند. استفاده از اینترنت امکان ارتباط راحتتر و نشر آسانتر عقاید در وبلاگها و وبسایتها را به دانشجویان داده است.
این دانشجویان توانستهاند بار دیگر با شعار سنتی عدالت اجتماعی در جنبش دانشجویی با برخی انجیاوهای فعال در جنبش زنان و سندیکای شرکت واحد اتوبوسرانی ارتباط برقرار کنند. آنها همچنین برخی مراسم مثل ۱۶ آذر روز دانشجو، روز جهانی زن و روز کارگر را در دانشگاه برگزار کنند.
در دوره محمود احمدینژاد فضای دانشگاه بستهتر شد. سیستم "ستارهدار کردن دانشجویان" راه افتاد که هدفش جلوگیری از فعالیت سیاسی و پیشرفت تحصیلی فعالان دانشجویی است. همچنین سیاست جداسازی جنسیتی بیش از پیش اعمال شد که حتی جداسازی مواد درسی برای زن و مرد را دربر میگیرد. در این دوره همچنین اعلام شد که مرحله جدید انقلاب فرهنگی برای اسلامی کردن دانشگاهها آغاز میشود. بیش از ۳۰ تن از دانشجویان چپ در این دوره پس از شرکت در ۱۶ آذر سال ۸۶ دستگیر و اکثرشان محکوم به حبس شدند.
در سال ۱۳۸۸ جنبش دانشجویی همراه با کمپین انتخاباتی میرحسین موسوی که موضوع عدالت اجتماعی نیز در آن پررنگ بود، جانی تازه گرفت. اما با اعلام نتیجه انتخابات و سرکوب جنبش سبز باز به حاشیه رانده شد.
روزبه صفشکن به پروژه جدیدی به نام "آکادمی موازی" اشاره میکند که هماکنون دانشجویان بر آن متمرکزند. به گفته او این پروژه بر ترجمه، نشر و مطالعه نظریههای انتقادی در دانشگاهها متمرکز است. این آکادمی معتقد به کار نظری است تا عملی.