۸۰ سالگی آلکساندر کلوگه، هنرمند پویای سینمای آلمان
۱۳۹۰ بهمن ۲۵, سهشنبه
آلکساندر کلوگه بیش از هر چیز به خاطر نقش فعالانهاش در پایه گذاری سینمای نوی آلمان شهرت یافته است. سینمای نوی آلمان در نیمه دهه ۱۹۶۰ میلادی با انتشار یک بیانیه انقلابی و به وسیله استعدادهای جوانی مانند راینر ورنر فاسبیندر، ورنر هرتسوگ، ويم وندرس، الکساندر کلوگه و فولکر شلوندورف شکل گرفت. این جنبش پیش از هر چیز گسستی بنیادین بود با خط رایج سینمای آلمان.
سينمای آلمان فدرال پس از جنگ جهانی دوم روی هم رفته سينمايی سست و بیهويت بود که در ساختار فرهنگی جامعه نقشی کمرنگ داشت.
این سینما سرشتی تجاری داشت و تنها به نياز بازار داخلی، که چندان سخت گير هم نبود، پاسخ میداد. هدف آن بازتولید عادات و سنتهای مسلط جامعه و بازتاب همان آسودگی و خوشبینی فراگیری بود که رونق اقتصادی در سالهای پس از جنگ جهانی دوم برای آلمان به ارمغان آورده بود.
جامعه آلمان که از زير آوار جنگ سر بر داشته و با زحمت و مشقت زندگی تازهای به پا کرده بود، به دستاوردها و پيروزیهای خود با خشنودی و غرور نگاه میکرد.
پروژه «معجزه اقتصادی» پس از تنها يک دهه با موفقيت خيرهکنندهای به بار نشسته بود. جامعه تلاش میکرد کابوس گذشته را هرچه زودتر به فراموشی بسپارد و با شتاب در جاده «رفاه و سعادت» پيش بتازد که ویژگی اصلی آن یک زندگی ماشینی و کم محتوا بود.
طغیان نسل جوان
رشد صنعتی و رونق مادی بیمانندی که به ويژه از نيمه دهه ۱۹۵۰ در آلمان شکل گرفت، در واپسين سالهای دهه ۱۹۶۰ با واکنشی غیرمنتظره روبرو شد.
جوانانی که در دامان همين رفاه چشم به جهان گشوده و در سایه سلطه فرهنگی همين نظام بار آمده بودند، ناگهان در برابر جامعه پدران خود سر به طغيان برداشتند. آنها پيشرفت جامعه را بيهوده و فرهنگ مسلط را فريبآميز خواندند. به نظر آنها رشد اقتصادی جامعه به بهای سنگینی تمام شده و آلمان را از نظر روحی و اخلاقی تضعیف کرده بود.
این دیدگاه پیش از هر چیز در ادبیات آلمان بازتاب یافت، با چهرههای برجستهای مانند هاينريش بل، گونتر گراس، زيگفريد لنتس، مارتين والزر و ديگران. چندی نگذشت که تحول ادبی به سایر رشتههای هنری سرایت یافت.
از نیمه دهه ۱۹۶۰ میلادی با جهشی کمابيش ناگهانی جنبشی تازه در سينمای آلمان شروع شد. ندای آلکساندر کلوگه که بیانیه سینمای نو را اعلام کرد برای امروز طنینی تاریخی دارد: «ما اعلام میکنیم که قصد داریم سینمای نوی آلمان را پیریزی کنیم. این سینمای تازه به آزادیهای تازه نیاز دارد: آزادی از بند کارفرمایان سودجو و آزادی از بند گروههای فشار. سینمای قدیمی مرده است و ما به سینمایی تازه اعتقاد داریم.»
هسته مرکزی سینمای تازه برخورد جسورانه با گذشته آلمان بود. سینما وظیفه نداشت با تبلیغ آسانگیری و خوشخیالی، گذشتهی ناگوار کشور را در ورطه فراموشی دفن کند. به نظر آنها آیندهای سالم و انسانی را نه با گریز فریبکارانه از گذشته، بلکه تنها با برخورد مسئولانه با گذشته میتوان ساخت.
نقض الگوهای رایج
آلکساندر کلوگه از نیمه دهه ۱۹۶۰ به ساختن فیلمهایی پرداخت که از هر نظر الگوهای سینمایی رایج را نقض میکرد. این سینما به الگوهای رایج و سلیقههای آشنا کاری نداشت و حتی آگاهانه آنها را به چالش میگرفت.
در این سینما فیلم یک کلیت هنری شناخته شد که کارگردان یا سازنده فیلم مسئولیت خلق آن را به عهده گرفت. در این زمینه فیلمسازان جوان آلمان به اصل سینمای مؤلف گرویدند که موج نوی فرانسه آن را بنیاد گذاشته بود.
هدف فیلم بازآفرینی پویا و خلاق زندگی بود به گونهای که سینما گوهر حقیقی زندگی را زندهتر و واقعیتر از هر تصویری از واقعیت به نمایش بگذارد.
در سینمای کلوگه میان فیلم داستانی و سینمای مستند مرزی قاطع و روشن وجود ندارد. فیلمهای او گزارشهایی تأملانگیز است که با ارائه فاکتها و آمار و شواهد عینی مانند مقالهای تحقیقی سودمند و معتبر هستند. در اینجا نیز او به یکی از دستاوردهای موج نوی سینمای فرانسه نزدیک میشود و به سبک ژان لوک گدار از فیلم خود یک مقاله سینمایی بیرون میکشد.
به خاطر این برخورد خلاق و چندوجهی با ابعاد گوناگون و پراکنده واقعیت است که آثار او بافتی درهمتنیده و پیچیده پیدا میکنند و گاه از تماشاگر تلاشی جدی و صادقانه میطلبند.
شاهد زمانه
آلکساندر کلوگه با فیلمهای مهمی مانند «وداع با دیروز» و «آلمان در پاییز» در سینمای آلمان نماینده جریانی است که میتوان آن را مکتب تحلیلی یا تفسیری دانست. فیلمساز راوی یا داستانگو نیست، بلکه شاهد آگاه زمانهی خویش است که تمام پیچیدگیها و تیرگیهای واقعیت تاریخی را با ذهنی کاوشگر و تحلیلی میشکافد.
سرگذشتهای فردی در سینمای کلوگه تا آنجا معنی و اهمیت دارند که در چشمانداز تاریخی طرح شوند. افراد سادهای خود درکی روشن از تاریخ ندارند به خاطر فجایع و تکانهای اجتماعی پایمال میشوند. رشتهای از تصادفات ظاهرا نامفهوم و بیمعنی بر سرنوشتهای فردی تأثیری دهشتبار باقی میگذارد.
آلکساندر کلوگه مقالات سینمایی بسیاری نوشته و در تکوین نظریه سینمای مدرن سهمی بزرگ داشته است. کلوگه از میانهی دهه ۱۹۸۰ کمتر فیلم ساخت و خود را وقف ادبیات کرد. در دوران اخیر با رمان بزرگی به نام «روزشمار احساسات» توجهی فراوان برانگیخت و جوایزی بسیار از آن خود ساخت، از جمله جایزه ادبی گئورگ بوشنر که اعتبار زیادی دارد.
در آثار ادبی و سینمایی کلوگه گذشتهی تاریخی سهمگین و بیرحم است و با تمام هیبت و وحشت خود بر زندگان فشار میآورد، اما روزنهی امید هیچگاه بسته نمیشود: «ما فرصتهای تاریخی مهمی را از دست دادهایم. حال باید خیلی مواظب باشیم که فرصتهای بعدی از دست نروند.»
کلوگه با فیلمها و گزارشهای تلویزیونی، نقدها و مقالات نظری، داستانها و رمانهایش تنها یک هنرمند نیست. بیش از نیم قرن تلاش هنری او را به پایگاهی فرهنگساز در جامعه بدل کرده است.
علی امینی
تحریریه: داود خدابخش