مصاحبه با بنفشه معصومی، عضو تیم ملی پارالمپیک افغانستان
۱۴۰۱ آذر ۱۴, دوشنبهدر این مصاحبه به سراغ بنفشه معصومی میرویم، دختری دارای معلولیت که سالها برای اشتراک در مسابقات والیبال روی ویلچیر در پارالمپیک زحمت کشیده بود. او با تمام مشکلات هنوز برای آیندهای بهتر تقلا میکند و از داستان زندگیاش برای ما میگوید.
دویچه وله: درود خانم معصومی، تشکر از اینکه برایمان وقت گذاشتید. میخواهم صحبت را با این سوال آغاز کنم که چگونه شد که شما یک پایتان را از دست دادید؟
معصومی: تشکر از شما، زمانی که نه سال داشتم، مبتلا به سرطان شدم و متاسفانه بر اثر این مرض لاعلاج یک پایم را از دست دادم.
دویچه وله: واقعا متاسفم، بعد از اینکه پایتان را از دست دادید، چطور شد که رو به ورزش آوردید؟ از انگیزهها و امیدهایتان برای ما بگویید.
معصومی: بعد از این که از اتاق جراحی بیرون شدم، احساس عجیبی داشتم. یاس و نومیدی تمام وجودم فراگرفته بود و با خود دایم این سوال را میکردم که آخر چرا من؟! بعد از یک مدت طولانی و حمایت خانواده توانستم خودم را قانع بسازم که خوب این اتفاق افتاده و این پایان کار نیست و نخواهد بود. برای همین پذیرفتم که دیگر هیچ چیزی مثل سابق نخواهد بود، اما باید مبارزه میکردم و به زندگی کردن ولو با داشتن یک پا ادامه میدادم. از قضا روزی شبکه ورزشی را میدیدم که دختران معلول را در حال ورزش کردن نشان میداد. با خودم گفتم وقتی که دیگران میتوانند، چرا من نکنم.
دویچه وله: میدانیم که ورزش کردن دختران در درون جامعه سنتی افغانستان یک تابو است، چگونه بر این همه مشکلات فایق آمدید؟
معصومی: راستش، خودم هم نمیدانم چطوری توانستم بر همه آن چالشها پیروز شوم. وقتی ورزش میکردم، همواره از سوی افراد درون جامعه اذیت و تحقیر میشدم، ولی هیچگاه ناامید نمیشدم و از تمرین کردن دست نمیکشیدم. چون به راهی که آمده بودم باور داشتم و میدانستم که درست آمدهام. امید داشتم که روزی همه بدانند و بپذیرند که ورزش کردن برای دختران عیب و شرم نیست و نباید به دختران ورزشکار به دیده حقارت بنگرند.
این نکته را نیز باید بگویم که در ورزش افغانستان دیدگاه بالا به پایین نسبت به دختران ورزشکار وجود داشت. بیشترین امکانات و فرصتها برای پسران مهیا میشد و دختران همواره در انزوا و جایگاه پایین قرار داشتند. وضعیت عجیبی بود، حتی اعتراض کردن هم کارساز نبود و صدایمان جای را نمیگرفت.
دویچه وله: در این چنین وضعیت که شما از درون جامعه سنتی افغانستان تعریف کردید، چه چیز به شما انگیزه میداد؟
معصومی: زندگی در افغانستان توأم با مشکلات و چالشها است. آنچه برایم مایۀ امیدواری و انگیزه بود، این بود که شاید روزی در میدانهای بینالمللی بتوانم برای افغانستان افتخارآفرینی کنم و درفش سه رنگ کشورم را به اهتزاز دربیاورم. دوست داشتم الگوی باشم برای سایر دختران معلول و برای شان بگویم که ما هم میتوانیم.
دویچه وله: حال برگردیم به ۱۵ آگست و سقوط جمهوریت. برایمان بگویید که سقوط افغانستان چه تاثیری بر زندگی شما گذاشت؟
معصومی: راستش، قبول کردن این موضوع برایم سخت بود که دیگر نمیتوانم برای ورزش کردن .... و آزادانه از خانه بیرون شوم و دوستانم را ببینم. احساس میکردم آسمان رویم ریخته و زیر آوار گیر مانده ام. سقوط کابل نقطه پایانی برای تمام رویاهایم بود. قرار بود برای مسابقات جهانی پارالمپیک به توکیو بروم. برای رسیدن به چنین روزی سالها زحمت کشیده و تمرین کرده بودم. ولی سقوط کابل همه برنامههایم را نقش برآب کرد و تنها دلخوشیام را از من گرفت.
دویچه وله: وضعیتتان در عالم آوارگی و دور از وطن و دوستانتان چگونه است؟
معصومی: در زندگیام سختیها و دشوارهای فراوان را دیدهام، با سرطان مبارزهکردهام، با جامعه مردسالار افغانستان جنگیدهام، طعم سقوط و فروپاشی را چشیدهام و حالا هم در تبعید و مهاجرت به سر میبرم. از پس آن همه مشکلات که سرخروی بیرون شدم، از پس تبعید و این روزگار سخت نیز بیرون میشوم. به قول شهریار:
«با صد هزار زخم زبان زندهام هنوز
گردون گمان نداشت به این سخت جانیم»
دویچه وله: تشکر خانم معصومی از اینکه برای مان وقت گذاشتید. برایتان سربلندی و خوشبختی آرزو دارم. در آخر اگر حرفی برای گفتن داشته باشید.
معصومی: هر چند امیدی در این تاریکی نمیبینم، ولی برای بانوان قهرمان وطنم آرزوی آزادی و سرفرازی دارم. ممنون از شما که وقت گذاشتید.